اجازه ویرایش برای همه اعضا

سیاست

نویسه گردانی: SYAST
پاسول. شهربری.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
سیاست . [ سیا س َ ] (ع اِمص ) پاس داشتن ملک .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). نگاه داشتن . (دهار). حفاظت . نگاهداری . حراست . حکم راندن بر رعیت . (غی...
(به‌ کسر سین‌‌‌) تدبیر و اصلاح امور٬ مراقبت و اداره مملکت، رعیت‌ داری٬ مردم‌ داری. قانون نشانه سیاست است و هیچ سیاستی بدون قانون اجرا نمی‌شود. هر ...
سیاست = شهرآوری ( شهر = کشور و فرمانروایی + آور = جوینده)
زیرَکی - سیاسی = زیرَک گَر - سیاسیون = زیرَک گَران - سیاست مدار = زیرَک مَند - سیاست گذار = زیرکَرت گُذار , ایما(اشاره) به دینکَرت مزدیسناها(زر...
این واژه در سنسکریت صاستره śâstra و به معنی دستور، روش، ساماندهی، تدبیر، مجازات، پیاده سازی قانون می باشد؛ ریشه ی آن صاس می باشد که صرف سوم شخص مفرد آ...
فردوسی در این باره گوید: چـو بـا تـخت، مـنبـر بـرابــر شود، همه نــــام، بـوبکر و عـمَر شـود تــبــه گـــردد آن رنــج‌هــای دراز ...
سیاست کردن . [ سیا س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حکومت کردن . داوری نمودن . داوری کردن . عقوبت کردن بطور رسوایی و افتضاح . (ناظم الاطباء) : پادشاه...
سیاست مداری. عمل نمودن براساس مصلحت، تدبیر و دوراندیشی. رجوع شود به سیاست و مدار که در اینجا بمعنی نظم و نَسق است (مقایسه شود با بی مدار و کج مدار).
سیاست راندن . [ سیا س َ دَ ] (مص مرکب ) مجازات و عقوبت کردن : پس از آن به سیاست راندن حاجت نیاید و ارسلان نیز بازگشت . (تاریخ بیهقی ). و...
سیاست فرمودن . [ سیا س َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) مجازات کردن . کشتن : و بعد از آن سلطان سعدالملک را با چند تن دیگر از خواجگان معروف سیاست فرمود...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.