آل
نویسه گردانی:
ʼAL
از اهل گرفته شده و به معنی کسانی است که به واسطهی فرزندی، (آل عمران، آل ابراهیم، آلیعقوب) خویشاوندی (آل لوط) و یا همشهری بودن، (آل بویه، فرعون) دارای جایگاه والایی نزد کسی باشند.
واژه های همانند
۱۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ال . [ اَ ] (ترکی ، اِ) رنگ لعل . || اسب بور. || بستان . (شرفنامه ٔ منیری ).
ال .[ اَ ] (اِ) درختچه ای است از جنس کرنوس ۞ و سه نوع آن در ایران موجود است : 1 -سیاه ال که در سراسر جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران می ...
ال . [ اَل ل ] (ع اِ) ج ِ اَلَّة. نیزه ٔ کوچک . (منتهی الارب ). رجوع به الة شود. || ناله ٔ با دعا و زاری . (منتهی الارب ). || (مص ) نالیدن ب...
ال . [ اِل ل ] (ع اِ) پیمان .(منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). || پیغام خدا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سوگند. (منتهی الارب ) (غیاث ا...
ال . [ اِل ل ] (اِخ ) نام خدای تعالی . و هر اسم که در آخر آن لفظ ال یا ایل باشد مانند اسرائیل و جبرئیل و میکائیل آن اسم مضاف است بسوی خد...
ال . [ اِ ] (علامت اختصاری ) رمز است الی آخر را مانند البیت ، القصیده و غیره . (یادداشت مؤلف ).
ال . [ اِ ] (ترکی ، اِ) شهر و ولایت . (شرفنامه ٔ منیری ). نام شهر و ولایت . (برهان ).
ال . [ اُ ] (ترکی ، ضمیر) او، ضمیر غائب . (برهان ). ترکی است یعنی او. (شرفنامه ٔ منیری ).
ال . [ اُل ل ] (ع اِ) نخستین و از ماده ٔ اول نیست . (منتهی الارب ). || ما له اُل ّ و غل ّ؛ یعنی نیست او را چیزی از تفتگی و بی آرامی . (منت...
عال . [ عال ل ] (ع ص ) رجل ٌ عال ؛ آنکه شتران او دوباره آب خورده باشند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).