ترجمه
نویسه گردانی:
TRJMH
ترجمه
ترجمه، گردانیدن گفتار یا نوشتاری از زبانی به زبان دیگر؛ یا تحویل و تبدیل بیانی به بیان دیگر برای روشنتر کردن مفهوم سخن است. در این مقاله سیر تاریخی ترجمه متون مکتوب، از آغاز ظهور فرهنگ اسلامی، به زبانهای قلمرو اسلام، و از این زبانها به زبانهای اقوام و سرزمینهای دیگر بررسی شده است.
فهرست:
عنوان صفحه
.I مفهوم لغوی و اصطلاحی ترجمه 16
.II نخستین ترجمه ها به عربی 17
.III ترجمه از سنسکریت و پهلوی به عربی 24
.IV ترجمه از عربی به عبری 33
.V ترجمه از عربی و فارسی به یونانی 34
.VI ترجمه از عربی به لاتینی و دیگر زبانهای اروپایی 36
.VII ترجمه از عربی و فارسی به ترکی شرقی 45
.VIII ترجمه به ترکی در آسیای صغیر و قلمرو عثمانی 47
.IX ترجمه از فارسی به زبانهای اروپایی 51
.X ترجمه از فارسی به اردو 54
.XI ترجمه از زبانهای اروپایی به فارسی 56
.XII ترجمه از انگلیسی به فارسی 59
.XIII ترجمه در آسیای جنوب شرقی 68
.I مفهوم لغوی و اصطلاحی ترجمه
ریشه رباعی "ترجم" وامگرفته از زبان آرامی است؛ وجه وصفی آن "ترجمان"، نه تنها در ریشه، بلکه در ریخت نیز آرامی است و مستقیماً از آن زبان گرفته شده است (فرنکل، 280؛ برای ضبطهای سریانی تَرگمانا و تُرگْمُنا، نک : کوستاز، 397). معنای کهنتر واژه در آرامی بلند سخن گفتن است (گزنیوس، 1076) و چنین مینماید که در فرآیند نقل استلزامی، به معنای مفهوم سخن گفتن، و در فرآیند تضییق معنایی، به معنای مفهوم گفتن سخن نامفهوم، یا برگرداندن به زبانی دیگر به کار رفته است. مهمترین کاربرد تاریخی این ریشه در پیش از اسلام، برای ترجمه های آرامی کتاب مقدس است که "تَرگوم" خوانده میشد.
کاربردهای مربوط به آغاز عصر اسلامی نشان میدهد که واژه ترجمان به معنای عام مترجم در میان عرب معمول بوده، و نمونه هایی از آن در حدیث نبوی نشان داده شده است (مثلاً نک : بخاری، 2/512؛ مسلم، 2/703). در یک فرآیند استعاری، از آن روی که گاه فهم قرآن با دشواری رو به رو ست و نیاز به بیان کننده دارد، از همان عصر صحابه، تعبیر ترجمان قرآن برای مفسر به کار رفته است، بدون اینکه انتقال از زبانی به زبانی ملحوظ باشد
بدین ترتیب معنای ثانوی ترجمان، یعنی سخن گوینده از سوی کسی، یا بیان کننده سخن کسی شکل گرفته است. نمونه های محدودی از کاربرد مصدر ترجمه در این معنا را دست کم تا سده 5ق میتوان سراغ گرفت، اما در دوره های بعد، به فراموشی سپرده شده است(نک : مبرد، 2/89؛ طبری، 1/452، 454؛ ابن حبان، 5/522؛ جرجانی، 201؛ غزالی، 1/89). در عنوان کتابی تألیف ابوعدنان سلمی، با ضبط "غریب الحدیث و ترجمته"، از ترجمه تبیین و تفسیر اراده شده است (ابن ندیم، 51).
درگامی پسین، باید به ساخت معنای "بسط سخن" اشاره کرد که به نظر میرسد در عصر تدوین برپایه معنای ثانوی ترجمان ساخته شده است. ترجمه به معنای "بسط سخن" در نمونه هایی از اوایل سده 3ق به بعد دیده میشود و در عموم آنها، ناظر به مبحثهای بسط داده شده در یک کتاب است. در این کاربرد ترجمه، تقریباً معنای فصل از یک کتاب را دارد (مثلاً نک : شافعی، 1/145، 178، جم ؛ ابن خلاد، 330، 332، جم ؛ طبرانی، 3/360، 363، جم ). در مواردی محدودتر کاربرد آن به معنای مبحثی و بابی از یک دانش دیده میشود (مثلاً نک : حاکم، 4/295). در مواردی نیز کاربرد آن به معنای جزء و کراسهای از کتاب قابل مشاهده است (مثلاً نک : خطیب، 2/9، 11/255).
با ساخت یافتن اصطلاحاتی دیگر ناظر به اجزاء یک تدوین مانند کتاب، فصل و باب، کاربرد ترجمه در این معنا پس از سده 4ق، روی به ندرت نهاده است (موارد نادر، مانند: ابونعیم، المسند المستخرج، 3/325، مسند ابی حنیفة، 68؛ ابن خلدون، 1/462). گاه تعبیر "ترجمة الباب" نیز به کار رفته است (بیهقی، 4/ 208، 228، جم (.
یکی از زمینه ها برای ادامه کاربرد ترجمه به معنای مبحثی از یک کتاب، در آنجاست که امکان به کارگیری اصطلاحاتی چون فصل و باب وجود نداشته است. شاخصترین مورد، درباره کتب رجالی است که بخشی کوچک را به شرح حال هر فرد اختصاص دادهاند و میتوان در ارجاع به آن بخش، از تعبیر ترجمه بهره گرفت. در نوشته های مربوط به سده 4ق، چنین ارجاعاتی آغاز شده (مثلاً نک : ابن ابی حاتم، 1(2)/288، 2(1)/320)، و از سده 5ق، روی به کثرت نهاده است (بیهقی، 2/ 29؛ ابونعیم، حلیة...،7/159، جم ، تمام، 32).
همین کاربرد، زمینه آن بوده است تا از همان سده 4ق، به تدریج ترجمه به معنای آنچه مربوط به یک فرد میشود، موضوعیت یابد. در سده 5ق، اصطلاح "ترتیب بر اساس تراجم" در مسندنویسی اهل سنت به کار گرفته شد و مقصود از آن، شماری از مسانید بود که احادیث را نه تنها بر اساس صحابه، بلکه بر اساس راویان از صحابه، و با اختصاص دادن هر بخش به روایت یک تابعی از صحابی، طبقهبندی کرده بودند (نک : ذهبی، 16/84، به نقل از حاکم) و این سبک و این اصطلاح در سده های بعد، همچنان در میان محدثان رواج محدود خود را حفظ کرد (نک : ضیاء مقدسی، 1/210، 367، جم ؛ ابن جماعه، 110).
مسیر دیگر برای "آنچه مربوط به یک فرد میشود"، تخصیص معنایی ترجمه به "شرح حال" بود؛ این کاربرد از سده های میانی چنان گسترش یافت که به رایجترین تعبیر برای شرح حال تبدیل شد و همواره یکی از شایعترین معانی تاریخی ترجمه بود (برای نمونه ها، نک : ذهبی، 1/53، جم ؛ ابن کثیر، 6/251؛ ابن حجر، 1/2؛ ابن قطلوبغا، عنوان اثر).
در پایان باید به معنای کم شناخته دیگری از ترجمه اشاره کرد. از سده 3ق، ظاهراً با تعمیم رابطه دال و مدلولی ترجمه و "مترجَم "، ترجمه به معنای "عنوان" نیز به کار رفته، و به طور خاص، برای عناوین کتب کاربرد یافته است (نک : مسعودی، 1/21، 23، جم ؛ ابن ندیم، 83، 378؛ نجاشی، 143، 216، 324، 329؛ حتى ناظر به نویسنده، نک : جاحظ، المحاسن...، 3؛ ناظر به عمل تألیف، نک : غزالی، 1/104). تعبیر ترجمه به ندرت برای عنوان بابها نیز به کار رفته، و به همین معنا، دهلوی، بر "تراجم ابواب" الصحیح بخاری شرح نوشته است (نک : سراسر اثر).
در بازگشت به مأنوسترین معنای ترجمه، یعنی برگرداندن از زبانی به زبان دیگر، باید گفت پس از نهضت ترجمه و رونق گرفتن ترجمه متون در جهان اسلام، در کنار تعبیر ترجمه که معنایی عام داشت، تعبیرهایی اخص به کار گرفته شد که ناظر به ترجمه متون بود (مثلاً نک : ابن ندیم، 126، 132، 225، 304-305). البته تعبیر ترجمه که از پیشتر نیز بدین معنا به کار میرفت، در سایه اصطلاح نقل حتى در باب ترجمه متون، به حاشیه رانده نشد (نک : جاحظ، البیان...، 1/173؛ ابن ندیم، 347، جم ). تعبیر تفسیر به معنای ترجمه را نیز میتوان در مواردی بازیافت و به خصوص نمونه های آن درباره ترجمه های قرآن، دیده شده است (نک : ه د، ترجمه قرآن).
مآخذ: ابن ابی حاتم، عبدالرحمان، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، 1371ق/1952م بب ؛ ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنف، به کوشش کمال یوسف حوت، ریاض، 1409ق؛ ابن جماعه، محمد، المنهل الروی، به کوشش محییالدین عبدالرحمان رمضان، دمشق، 1406ق/1986م؛ ابن حبان، محمد، الصحیح، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1414ق؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، الدرر الکامنة، به کوشش عبدالمعید خان، حیدرآباد دکن، 1396ق/1976م؛ ابن خلاد رامهرمزی، حسن، المحدث الفاصل، بهکوشش محمد عجاج خطیب، بیروت، 1404ق؛ ابن خلدون، مقدمة، بیـروت، 1984م؛ ابن سعـد، محمد، الطبقات الکبـرى، بیروت، دارصادر؛ ابن قطلوبغا، قاسم، تاج التراجم، بغداد، 1962م؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، به کوشش شوقی ضیف، بیروت، 1403ق؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، حلیة الاولیاء، قاهره، 1351ق/1932 م؛ همو، مسند ابیحنیفة، به کوشش نظر محمد فاریابی، ریاض، 1415ق؛ همو، المسند المستخرج على صحیح مسلم، به کوشش محمد حسن شافعی، بیروت، 1996م؛ بخاری، محمد، الصحیح، به کوشش مصطفى دیب البغا، بیروت، 1407ق/1987م؛ بیهقی، احمد، السنن الکبرى، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، مکه، 1414ق/1994م؛ تمام دمشقی، مسند المقلین ( المنتقی)، به کوشش مجدی فتحی سید، قاهره، 1989م؛ جاحظ ، عمرو، البیان و التبیین، به کوشش فوزی عطوی، بیروت، دارصعب، 1968م؛ همو، المحاسن و الاضداد، بیروت، مکتبة العرفان؛ جرجانی، عبدالقاهر، دلائل الاعجاز، به کوشش محمد تنجی، بیروت، 1995م؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، به کوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1411ق/1990م؛ خطیب، بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق؛ دهلوی، ولیالله، شرح تراجم ابواب صحیح البخاری، حیدرآباد دکن، 1368ق/1949م؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1405/1985م؛ رسائل اخوان الصفا، به کوشش خیرالدین زرکلی، قاهره، 1347ق/1928م؛ شافعی، محمد، الام، بیروت، دارالمعرفه؛ ضیاء مقدسی، محمد، الاحادیث المختارة، به کوشش عبدالملک عبدالله دهیش، مکه، 1410ق؛ طبرانی، سلیمان، المعجم الاوسط، به کوشش طارق بن عوضالله بن محمد و عبدالمحسن بن ابراهیم حسینی، قاهره، 1415ق؛ طبری، التفسیر، بیروت، 1405ق؛ غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالمعرفه؛ مبرد، محمد، الکامل، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و سید شحاته، قاهره، دارنهضة؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385ق/1966م؛ مسلم بن حجاج، الصحیح، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1955م؛ نجاشی، احمد، الرجال، به کوشش موسى شبیری زنجانی، قم، 1407ق؛ نهجالبلاغة؛ نیز:
Costaz, L., Dictionnaire syriaque-français, Beirut, 1986; Fränkel, S., Die aramäischen Fremdwörter im Arabischen, Leiden, 1886; Gesenius, W., A Hebrew and English Lexicon of the Old Testament, tr. E. Robinson, ed. F. A. Brown, Oxford, 1955.
احمدپاکتچی
II نخستین ترجمه ها به عربی
در تاریخ ترجمه، گذشته از روایاتی که درباره ترجمه آثاری در کیمیا، احکام نجوم و پزشکی در ثلث آخر سده 1ق به دست ما رسیده است و مستقیماً به موضوع مربوط میشوند، باید به گزارشهای هرچند کوتاه و گاه مبهم برخی منابع کهن درباره توجه مسلمانان (یا به عبارت دقیقتر: اعراب) به علومی چون پزشکی، کیمیا و نجوم و به ویژه آثاری که گویند در این روزگار تصنیف شده است، توجه کرد. اگر گزارشهای جاحظ، ابن ندیم و دیگران درباره توجه خالد بن یزید بن معاویه به علوم و نگارش آثاری در این زمینه در روزگار وی بهرهای از واقعیت داشته باشد، به ناچار باید پذیرفت که گونهای از فرایند انتقال دانسته1های یونانی، ایرانی و هندی به جهان اسلام ــ حتى اگر نتـوان آنها را به هر دلیلـی دانـش2 (یـا علم) نـامیـد ــ در این روزگار در جریان بوده است، زیرا این علوم تا آن روزگار در میان اعراب سابقه نداشت (درباره میزان آگاهی اعراب از پزشکی، نک : ه د، 13/641-642؛ درباره آگاهی آنان از سایر علوم، نک : ه د، نجوم، ریاضیات، کیمیا) و آنان به ناچار این دانستنیها را از حوزه های فرهنگی کهن ایران، مصر و حران کسب کرده بودند که در این سالها تحت سیطره آنان درآمده بود. ناگفته پیدا ست که در فرایند انتقال این دانسته ها به حوزه فرهنگ عربی، کسانی دست داشتهاند که به جز عربی، دست کم یک زبان دیگر (سریانی، یونانی یا پهلوی) میدانستهاند و برای انتقال این دانسته ها از زبان اصلی به این زبان، گونهای " ترجمه"، هرچند به صورت شفاهی و در ابتدایی ترین شکل، در کار بوده است. اگر از این دیدگاه به تاریخ ترجمه بنگریم، بحث درباره اصالت تألیفات منسوب به خالد بن یزید و نیز تألیفات پزشکی ماسرجویه یهودی و تیاذوق به همان اندازه ترجمه های منسوب به این روزگار اهمیت خواهند داشت.
1. knowledge 2. science 3. Jabir... 4. "The Antiquity…" 5. Die Nature… 6. "Ңālid…"
7. GAS. 8. "Alchemy"...
ترجمه به عربی در روزگار امویان: چنان که خواهیم گفت، در منابع کهن، نخستین ترجمه های جهان اسلام به سالهای آغازین خلافت شاخه مروانی امویان منسوب شده است؛ اما در 1910م هنری استاپلتن و رزق الله عزو با استناد به عبارتی که در پایان دستنویسی بسیار متأخر از روایت عربی 6 کتاب منسوب به زوسیموس (کیمیاگر یونانیمآب مصری سده 4 یا 5م) آمده بود، با تردید از احتمال ترجمه این کتاب به عربی در ربیع الآخر 38 سخن گفتند (نک: استاپلتن و عزو، 67, 88). استاپلتن در 1953م نیز هنگام رد نظر کراوس ("جابر...3"، II/297 )درباره جعلی بودن ترجمهای منسوب به روزگار خالد، ترجمه در روزگار معاویه را مسلم فرض کرد ("قدمت...4"، 7). پژوهشگران تاریخ شیمی این دیدگاه را چندان شایسته توجه ندانستهاند و تنها شمار اندکـی از آنان چون اولمان (نک : "طبیعیات...5"، 152، "خالد...6"، 182، که پذیرش این تاریخ توسط کونیچ را نشانه خوش بینی او میداند) و دانلپ (ص 64-65) در نادرستی این نظریه چند سطری نوشتهاند؛ اما سزگین که در"تاریخ نگارشهای عربی7" همواره با ساده انگاری بیش از اندازه هر قرینه ناچیزی را که از قدمت بیشتر اعراب در توجه به علوم و ترجمه آثار علمی نشان داشته باشد، پذیرفته، در این مورد نیز، حتى با قاطعیتی بیش از یابندگان دست نویس، بر درستی این نظریه پافشاری کرده است (GAS, IV/19, 74-75). در حالی که جُنگ دربر دارنده این رساله به گفته خود سزگین (همان، (V/417 در سده 11ق (و البته طبق نظر استاپلتن و عزو، 57، در سده 9ق) کتابت شده است و در پذیرش چنین تاریخ کهنی نمیتوان به نسخهای اینسان متأخر استناد کرد. البته سزگین نقل قول جابر بن حیان از علی (ع) درباره کیمیا را نشانه وجود برخی اطلاعات درباره کیمیا در میان فرهیختگان عرب و قرینهای مناسب برای پذیرش ترجمه آثار زوسیموس در 38ق میداند (GAS, IV/22؛ نیز نک : روسکا، "کیمیا...8"، 36، که اشارهای گذرا و انکارآمیز به آگاهی علی(ع) از مباحث کیمیا دارد).
جابر بن حیان در کتاب الامامه (و نیز کتاب الحجر که این یکی به دست ما رسیده) بهنقل از "خطبه بیان" منسوب به علی(ع) آورده است که از وی درباره "وجود کیمیا" پرسیدند و ایشان نیز افزون بر تأیید وجود چنین علمی برخی دانسته های خود از این علم را بر یاران و فرزند خود آشکار ساخت (جابر، "کتاب الحجر"، 22). اما در متنی که امروزه از نهج البلاغه در دست داریم، نه این خطبه و نه حتى واژه کیمیا نیامده است. البته سزگین میتوانست در تقویت نظریه خود به شواهد دیگری نیز استناد کند؛ از جمله آنکه رشید ابن زبیر (سده 5ق) نیز در روایتی جالب و افسانهوار، آورده است که خاقان چین کتابی مشتمل بر رازهای علوم مختلف را چون تحفهای گرانبها برای معاویه فرستاد. این کتاب بعدها به خالد بن یزید رسید و او به مدد مطالب آن در "الصنعة" (درباره کاربرد اصطلاحی این واژه و تفاوت احتمالی آن با کیمیا، نک : ه م) و جز آن کارهای شگرف کرد (ص 9-10).
اما چنیـن مینماید که برای اثبات وجود ترجمه آثاری در باب کیمیا به شواهد و قراین بیشتری نیاز باشـد. در اینجا باید از گزارش جالب توجه مسعودی نیز یاد شود. به گفته وی، معاویه بنا بر عادت تا پاسی از شب میخوابید و سپس برمیخاست تا کتابدارانش کتابهایی درباره سیاستها، جنگها و نیرنگهای سلاطین برایش بخوانند (3/222؛ نیز عش، 12-13). اگـر روایت مسعودی را درست انگـاریم، با توجه به اینکـه زبان اصلـی داستانهایی این چنیـن، بیشتر پهلوی و در غیر این صورت سریانی یا یونانی بوده است، میتوان گفت که خوانندگان این روایات یا ترجمه عربی آنها را در دست داشتهاند، یا به احتمال بیشتر آنها را به صورت همزمان به عربی ترجمه میکردهاند.
پرداختن خالد بن یزید به علوم، به ویژه کیمیا، نجوم (قاعدتاً احکام نجوم) و پزشکی و ترجمه برخی آثار علمی به عربی در روزگار وی، نکتهای است که در برخی منابع متقدم و نیز آثار بسیاری از پژوهشگران معاصر بدان اشاره شده است (مثلاً، رایتسنشتاین، 67-73؛ مکنسن، 52-56؛ گرونباوم، 31). منابع کهنی را که بدین موضوع پرداختهاند، میتوان به 3 دسته تقسیم کرد. در برخی منابع تنها به توجه خالد به علوم (بیشتر کیمیا) و گهگاه نام استادان وی اشاره شده است. در کتاب الراهب منسوب به جابر بن حیان، آمده است که خالد مِریانُس راهب "استادِ استادِ جابر" را نزد خود فرا خواند (ص529) . جابر در سر الاسرار نیز ابیاتی درباره کیمیا از خالد نقل کرده است (نک : کراوس، "جابر"، II/137). بلاذری (1(4)/ 359-360) از توجه خالد به کیمیا، نجوم و علوم دیگر، ابوالفرج اصفهانی(17/347) از برباد رفتن زندگی و فرمانروایی خالد به سبب اشتغال به کیمیا، و مسعودی نیز به پیشگامی خالد در این فن اشاره، و 3 بیت با مضمون کیمیایی از او نقل کرده است (5/ 159). بیرونی او را نخستین فیلسوف اسلام نامیده، و افزوده است که "حتى گویند که دانش خود را از آنچه دانیال از غار گنج بیرون کشیده بود، به دست آورده است" ( الآثار...، 302). اما در منابع گروه دوم ــ که تنها آثار جاحظ را دربر دارد ــ از خالد به عنوان مترجم آثار علمی، و در منابع گروه سوم، از جمله الفهرست ابن ندیم، از وی به عنوان حامی مترجمان و نیز نگارنده آثاری در کیمیا یاد شده است. به گفته جاحظ، خالد نخستین کسی بود که آثاری در نجوم، پزشکی و کیمیا به عربی ترجمه کرد ( البیان...، 1/ 328). همو هنگامی که هم سطحی مترجم و مؤلف را برای درستی ترجمه لازم میشمارد، پس از مقایسه شماری از مؤلفان یونانی با مترجمان آثارشان میپرسد: "... و کجا خالد با افلاطون برابر است" ( الحیوان، 1/76) که تلویحاً به ترجمه اثری از افلاطون (یا دست کم اثری فلسفی) توسط خالد اشاره دارد. اما ابن ندیم ضمن آوردن جملاتی بسیار شبیه به عبارات البیان و التبین، به جای عبارت "کان اول من تَرْجَمَ کتب النجوم و الطب و الکیمیاء" عبارت "هو اول من تُرجِمَ له کتب الطب و النجوم و کتب الکیمیاء" را آورده است (ص 354) که در این صورت معنی سخن به کلی دگرگون میشود. تفاوت دو عبارت مذکور در البیان و التبین و الفهرست را نمیتوان به افتادن "له" در البیان یا افزوده شدن آن در الفهرست نسبت داد، زیرا ابن ندیم در دو جای دیگر نیز خالد را حامی مترجمان و نه مترجم نامیده است. وی در یکی از حکایات آغازین مقاله هفتم الفهرست آورده است که خالد فیلسوفان یونانی ساکن مصر را که عربی نیک میدانستند، فراخواند و به ترجمه آثاری در کیمیا (الصنعة) از یونانی و قبطی به عربی فرمان داد که این نخستین ترجمه از زبانی به زبان دیگر در جهان اسلام بود (ص242). وی در سیاهه مترجمان به عربی نیز از "اصطفن قدیم که آثاری در الصنعة و جز آن را برای خالد ترجمه کرد" یاد میکند (ص 244).
ابن ندیم همچنین تأکید میکند که برخی آثار کیمیایی خالد و از جمله دیوان اشعاری را که در این زمینه سروده، دیده است (ص354؛ نیز: صاعد اندلسی، 213، که آثار خالد را نشانه فهم درخـور وی در این علـوم مـیداند). ابوالقـاسـم محمـدعراقـی ــ کیمیاگر سده 7ق ــ نیز از برخی اشعار خالد (عراقی،34، 36، 43-50) و نیز مکالمات میان او و مریانس حکیم (همو، 27، 48) را نقل کرده است.
1. Arabische Alchemisten… 2. Tabula…
سزگین بر اساس مندرجات دستنویسهایی که هیچ یک زودتر از 905ق کتابت نشده است، ترجمه کتاب الاصنام منسوب به بلیناس، کتاب فی الشمس و القمر (یا کنز الکنوز یا رسالة قراطیس الحکیم)، و کتاب مهراریس الحکیم الى تلمیذه مروارید را از ترجمه های روزگار خالد میداند (GAS, IV/19, 25, 55-56, 82-83, 89, 105-106, 125). در دیباچه اثر منسوب به قراطس (= کراتس، احتمالاً همان کتاب "فرانیس السمائی" مذکور در الفهرست ابن ندیم، 354، سطر 16؛ قس "کتاب قراطس..."،7، سطر 17: "اعلم یا قراطسالسماوی ... "؛ نیز روسکا، "کیمیا"، 34؛ فوک، 122) به شهرت اثر در روزگار کنستانتین کبیر (ح 324م) و ترجمه آن (گویا از رومی = لاتینی) به عربی به خواست "امیری عرب" اشاره شده، و در انجام رساله نیز نام این امیر خالد بن یزید آمده است ("کتاب قراطس"، 1-2، 33؛ نیز هاشمی، 156). اما روسکا هنگام بررسی این اثر (نک : "کیمیاگران عرب1"، 12-27)، کاربرد واژگانی چون مناره، منبر و محراب را در این متن ("کتاب قراطس..."،3، سطرهای 5، 12، 13)، با توجه به آنکه ساختمان مساجد در آن سالها نمیبایست چنین کامل میبوده، احتمال میدهد که کار ترجمه در فاصله اواخر سده 8 تا میانه سده 9م صورت گرفته باشد (روسکا، همان، 17, 27، "لوح... 2"، 51). در دست نویسی از تفسیر جلدکی (د 743ق) بر کتاب الاصنام بلیناس ( آلوارت، شم 4188) نیز از ترجمه متن اصلی در روزگار خالد سخن به میان آمده که کراوس این دعوی را افسانهای ادبی دانسته است (نک : "جابر"، II/297؛ قس استاپلتن، "قدمت"، 7(.
استاپلتن و عزو (ص58-62, 85-86 )، و به پیروی از آنان سزگین، دست نوشته هایی بسیار متأخر (سده 11ق و پس از آن) و نامعتبر از آثار کیمیایی منسوب به خالد بن یزید و نیز از شخصی به نام ازدی "مصاحب خالد بن یزید"، تألیفات بسیاری برای این دو برشمردهاند (استاپلتن، "یادداشت...1"، 59-60، که البته در یکی بودن ازدی و جابر تردید کرده است، نیز "یادداشتهایی دیگر2"، 128-130، "قدمت"، 2-3,7-8؛ نیز نک : GAS, IV/22-26, 120-127). دعوی نگارش آثاری در کیمیا توسط "ازدی، مصاحب خالد" آن چنان بیاساس است که هیچ یک از پژوهشگران برجسته زحمت رد آن را به خود ندادهاند، زیرا در هیچ مأخذ معتبری، از این شخص ذکری به میان نیامده است و این شخصیت را باید برساخته کاتب جُنگ شماره 102 پزشکی کتابخانه سالار جنگ (از سده 11ق) دانست که نسخه منحصر به فرد هر 4 کتاب منسوب به ازدی را دربر دارد. روسکا در بسیاری از آثار خود (بهویژه "کیمیاگران عرب"، 31ff.، نیز "نوشادر...3"، 9-10, 20، "کیمیای عربی4"، 432-433، "درباره ...5"،104-105 ، "کیمیا"، 35-36) با استناد به برخی مطالب مذکور در آثار منسوب به خالد، آنها را مجعول و همچون ترجمه های منسوب به روزگار وی، متعلق به سده های بعدی، و حکایات مربوط به توجه خالد به ترجمه و تألیف آثار علمی را یک افسانه میداند. امروزه اغلب پژوهشگران برجسته تاریخ شیمی دیدگاه روسکا را پذیرفتهاند (مثلاً رزنتال، 16؛ نیز برگشترِسر، 921-922؛ پلسنر، 176-180) و به ویژه اولمان در مقالهای مفصل ضمن بررسی منابع این موضوع، بر درستی دیدگاه روسکا تأکید کرده است ("خالد"، 181-218؛ نیز گوتاس، 24).
در پایان باید گفت گرچه ترجمه ها و تألیفات منسوب به روزگار خالد همگی در سده های بعدی فراهم آمدهاند، اما، برخلاف نتیجه گیری بیشتر پژوهشگران اروپایی، این نکته نمیتواند دلیلی موجه بر انکار روایت توجه خالد به علوم تلقی گردد. در واقع، دلایل روسکا تنها میتواند حاکی از آن باشد که از آنچه گفتهاند در روزگار خالد تألیف یا ترجمه شده، چیزی به دست ما نرسیده است.
در همین روزگار پزشکی ایرانی از مردم بصره به نام ماسرجویه، که یهودی و سریانی زبان بود (بسیاری از پژوهشگران غربی همچون: اشتایناشنایدر، 428-430,433؛ مایرهوف، "درباره انتقال...6"، 22، "پزشکان...7"، 435-437؛ الگود، 99-101؛ او را با پزشک مسیحی همزبان و هم نام وی، ماسرجویه جندیشاپوری که یک سده بعد میزیسته، اشتباه گرفتهاند) کناش اهرن القس (احتمالاً از سده 6م) را به واسطه ترجمهای سریانی، به عربی ترجمه کرد و دو مقاله نیز به 30 مقاله روایت اصلی افزود. به گفته ابـن جلجل ــ نخستین راوی چگونگـی ترجمه این اثـر ــ "تفسیر عربـی" این کناش که در روزگار مروانیان به انجام رسیده بود، تا مدتها در کتابخانه خلفای مروانی از دسترس مردم دور بود تا آنکه عمر بن عبدالعزیز (حک 99-101ق) آن را یافت و پس از اندیشه بسیار، سرانجام این کناش را در دسترس دیگران قرار داد! (ابن ندیم، 297؛ ابن جلجل، 61؛ ابن ابی اصیبعه، 1/ 109، 163-164، 204؛ نیز: قفطی، 80، 324-326؛ قس: تمیمی، 98، که بر آن است که اهرن این کناش را به سریانی نوشته، و شاگردش ماسرجویه! آن را به عربی درآورده؛ در صورتی که ماسرجویه دست کم 150 سال پس از اهرن میزیسته است). دسترسی به بخش قابل توجهی از ترجمه ماسرجویه و دو مقاله تألیفی وی را مدیون استنادهای پرشمار رازی هستیم که همواره از ماسرجویه با عنوان "الیهودی" یاد کرده است (مثلاً: نک : 1/55، 90، 234، 3/16، 68، 189، 203، 258، 10/ 99، 19/253).
با توجه به آنچه گفته شد. ترجمه ماسرجویه بصری از کناش اهرن را میتوان نخستین ترجمه اثری علمی، و دو مقاله افزوده شده به این اثر را نیز نخستین تصنیف علمی جهان اسلام دانست. زیرا خالد، حتى به فرض درستی روایات مربوط به او، پس از آنکه دستش از خلافت کوتاه شد (یعنی به خلافت رسیدن عبدالملک بن مروان)، تازه به فکر علمآموزی افتاد. و از سوی دیگر از عبارات ابن جلجل به خوبی میتوان دریافت که ماسرجویه در نخستین سالهای دولت مروانی (و البته نه الزاماً در دوره کوتاه خلافت خود مروان) به ترجمه کناش اهرن مشغول بوده است و محققانی چون مایرهوف و الگود (همانجاها) که ماسرجویه را معاصر عمر بن عبدالعزیز دانستهاند، ظاهراً سخن ابن جلجل و دیگر تاریخنگاران را درست درنیافتهاند.
1. "Note on…" 2. "Further Notes… "3. "Sal ammoniacus…" 4. "Arabische Alchemie" 5. "Zu E. J. Holmyards…" 6. "On the Transmission…" 7. "Mediaeval…" 8. Die Medizin… 9. Archigenes
در همین سالها پزشکی مسیحی به نام تیاذوق که شاید نام اصلی وی تئودوکوس، و زبان مادری وی یونانی بود (مایرهوف، "پزشکان"، 437؛ الگود، 68؛ اولمان، "پزشکی...8"، 22) ، به خدمت حجاج بن یوسف (د 95ق) درآمد (نک: ابن قتیبه، 3/ 270، 276-277؛ برای تفصیل، نک: ه د، تیاذوق). این پزشک قاعدتاً بر آموزه های پزشکی یونانی (مستقیماً یا به واسطه سریانی) متکی بود و گفتهاند که در تشخیص بیماری از روی نبض، خویشتن را پیرو ارخیجانس9 (نیمه نخست سده 1م) میدانست (ابوسعید، 60-61؛ نیز نک : کلاین فرانکه، 32). وی رسالهای درباره داروهای جایگزین (ابدال ادویه)، و دست کم 3 اثر دیگر، از جمله کناشی درباره پزشکی نوشت (ابن ابی اصیبعه، 1/121-123؛ قفطی، 108؛ نیز لکلر، I/82) که رازی بارها بدانها استناد کرده است (مثلاً 1/31، 8/ 129). این آثار به هر زبانی که تألیف شده باشد، بر انتقال پزشکی یونانی به جهان اسلام تأثیر داشته است.
از ترجمه های منسوب به سده نخست که بگذریم، نالینو نیز در 1909م دستنویسی متأخر از کتابی منسوب به هرمس را در کتابخانه آمبروزیانا یافت (نک : آمبروزیانا، II/166-167، شم C86(i)؛ گریفینی، 110) که در پایان آن تاریخ ترجمه ذیقعده 125 آمده است. نالینو این اثر را به عنوان عرض مفتاح [اسرار] النجوم معرفی کرد (ص142-143). ابن ندیم از "عرض مفتاح النجوم الاول" و "طول مفتاح النجوم الثانی" به عنوان دو کتاب هرمس یاد میکند (ص 267)؛ اما از دستنویس آمبروزیانا چنین برمیآید که این دو نام، عناوین کتابهای اول و دوم کتابی مفصلتر به نام کتاب هرمس علی منقلب سنی العالم و ما فیه من القضاء بوده است (نک : گریفینی، 114)؛ این دستنویس نیز که در 1071ق کتابت شده، مجموعهای است کم اعتبار از آثار غالباً مجعول منسوب به حکمایی چون جاماسب، هرمس و دیگران (همو، 110, 115؛ آمبروزیانا، همانجا؛ نیز مکنسن، 57)، و چه بسا کاتب برای افزودن بر بهای نسخه، تاریخی بسیار کهن برای متن عربی ساخته باشد.
ترجمه از برآمدن عباسیان تا تشکیل مکتب حنین: در این روزگار ابن مقفع (مق 143ق) آثاری درباره امثال و حکم و اخلاق عملی را به عربی درآورد و اندرزنامه رسالة الصحابة را خطاب به منصور عباسی نوشت (نک : ه د، 4/674-676) که قاعدتاً از آثار مشابهی که به زبان پهلوی در دست بود، تأثیر بسیار گرفته بود. در منابع کهن ترجمه یا تحریر عربی 3 کتاب قاطیغوریاس (مقولات)، فریارمانیس (بار ارمیناس یا کتاب العبارة) و انالوطولیقا ( قیاس)، از آثار منطقی ارسطو، و نیز ایساغوجی فرفوریوس را نیز به ابن مقفع نسبت دادهاند (مثلاً ابن ندیم، 248-249؛ نیز جاحظ، الحیوان، 1/76، که تنها از او به عنوان مترجم آثار ارسطو یاد میکند)؛ کراوس بهرغم تأکید منابع کهن و با استناد بهدستنویسی از مجموعه این 4 ترجمه در کتابخانه سن ژوزف بیروت، مترجم این رسالات را فرزند وی، محمد بن عبدالله بن مقفع دانسته است ("درباره...1"، 4-6؛ نیز میهلی،70). اما دانش پژوه (ص3، 73-76) و زریاب (نک : ه د، 4/676) بهرغم تکرار همین عبارت در نسخه های دیگر، بر آناند که کاتبان "ابومحمد عبدالله" را به خطا "محمد بن عبدالله" آوردهاند. به گفته زریاب این ترجمه را میتوان نخستین ترجمه عربی آثار منطقی در جهان اسلام دانست و به همین مناسبت، از نظر زبان و کاربرد اصطلاحی واژگان، با ترجمه های بعدی تفاوت بسیار دارد(همانجا).
منصور همچنین نخستین خلیفهای بود که منجمان را به خود نزدیک ساخت. منجم او نوبخت ایرانی، بزرگ خاندان نوبختی بود (مسعودی، 5/211). حاجی خلیفه (5/34-35) نگارش کتابی در احکام نجوم را به نوبخت نسبت داده است و عباس اقبال آشتیانی با توجه به اینکه ابن ندیم(ص244) بیشتر خاندان نوبخت را (البته بدون اشاره به نام شخصی خاص) در زمره مترجمان پهلوی به عربی یاد کرده، بر آن است که شاید این کتاب ترجمه اثری پهلوی باشد (ص 10). منصور در 148ق نیز جورجِس بن جبرائیل بن بُختیشوع، نخستین پزشک پرآوازه خاندان بختیشوع را به بغداد دعوت کرد (ابن مطران، 1/65؛ قفطی، 158؛ ابن ابی اصیبعه، 1/123) که او نیز برخی آثار پزشکی را از یونانی به عربی ترجمه کرد (ابن مطران، همانجا؛ ابن ابی اصیبعه، 1/123، 203).
1. "Zu Ibn al - Muqaffaª" 2. "The Fragments… Al - Fazari"
فَزاری و یعقوب بن طارِق، دو ستاره شناس مشهور روزگار منصور، در 154 یا 156ق/771یا 773 م در دربار این خلیفه با منجمی از ناحیه سِنْد دیدار کردند و چنان که از اشارات بیرونی برمیآید، این منجم مطالب بسیاری درباره نجوم هندی برای آنان بازگو کرد و آنان بر اساس سخنان وی آثاری را به زبان عربی فراهم آوردند (بیرونی، تحقیق...، 132، 351-356، التحلیل...، 120، 133-157، 177- 178، تمهید...، 27؛ قس: صاعد اندلسی، 216؛ نیز علی بن سلیمان، گ 95ب، که این حکایت را به عصر متوکل ربط داده است). اما به گفته ابن آدمی (ستارهشناس مشهور ایرانی)، فزاری زیجی را که این منجم هندی به همراه آورده بود (بِرَهْمَسْپْهُط سِدّهانتَ، مهمترین اثر سنت نجومی هند و نوشته بِرَهْمَگوپْته در 628م) به عربی درآورد (قفطی، 270). با توجه به اشارات متعدد بیرونی در اینکه منجم هندی مطالب را بر فزاری و یعقوب بن طارق املاء میکرده، تردیدی نیست، اما از طرفی بسیار بعید است که این املاء به زبان سنسکریت یا عربی بوده باشد؛ بلکه چنین مینماید که در این کار زبان پهلوی واسطه بوده است، زیرا دانستن زبان پهلوی برای منجمی از ناحیه سند چندان شگفت نمینماید و از سوی دیگر فزاری، به رغم نَسب عربی خود، به شدت تحت تأثیر سنن علمی ایران بود؛ چندان که به گفته علی بن سلیمان هاشمی (منجم مسلمان سده 3ق) در کتاب علل الزیجات، فزاری برخی آثار خود را به پهلوی نوشت (گ 95 ب؛ نیز نالینو، 156-163). پینگری نیز به پیروی فزاری از سنت نجومی ایران و بهرهگیری او از منابع فارسی (پهلوی) اشاره کرده است. فزاری همچنین برخی آراء منجمان ایرانی را که در آن روزگار به غلط به هرمس منسوب بودهاند، در آثار خود یاد کرده است (نک : پینگری، "فزاری...2"، 103-105، "یعقوب...1"،98-97). یعقوب بن طارق نیز احتمالاً از نژاد ایرانی بود (زوتر، 12؛ سارتن، I/520).
برای ایجاد توافق میان اشارات بیرونی و سخنان صریح ابن آدمی میتوان فرض کرد که این منجم هندی متن سنسکریت را به طور شفاهی به زبان پهلوی ترجمه میکرده است و سپس یعقوب بن طارق و فزاری سخنان وی را به عربی درمیآوردهاند. گذشته از آنکه استفاده از زبان واسطه در ترجمه های اولیه همه مکاتب ترجمه، از جمله مکتب ترجمه حنین ابن اسحاق و مکتب ترجمه عربی به لاتینی اندلس (سده 12 م) و حتى در ترجمه های عربی به لاتینی سده 17م رایج بوده است (برای شواهد، نک : همین مقاله: ترجمه از عربی به لاتینی و...). آنچه نالینو (ص 167)، از مقدمه ترجمه عبری کتاب بیرونی درباره علل زیج الخوارزمی ( ترجمه آبراهام بن عزرا) نقل کرده، میتواند مؤید این نظریه باشد. بسیاری از دیگر آثار هندی نیز به واسطه پهلوی به عربی ترجمه شدند که گاه به وجود روایت پهلوی شفاهی نیز تأکید شده است؛ از جمله کتاب سموم شاناق که پزشکی هندی به نام منکه آن را برای یحیی بن خالد بن برمک به "زبان فارسی" تفسیر (در اینجا به وضوح معادل ترجمه آزاد) کرد و ابوحاتم بلخی "متولی نقل آن به خط فارسی" شد(ابن ابی اصیبعه، 1/33). پیدا ست که این پزشک هندی خط پهلوی نمیدانسته، و طبعاً چنین شخصی تنها با زبان پهلوی روزمره و عامیانه (و نه علمی و ادبی) آشنایی داشته، و به همین سبب ابوحاتم بلخی وظیفه ویرایش و نگارش روایت ادبی سخنان وی را بر عهده داشته است. دیوید پینگری نیز احتمال ترجمه مستقیم آثار سنسکریت به عربی را بسیار ضعیف دانسته، و بر آن است که بسیاری از آنها به واسطه ترجمه های پهلوی اواخر دوره ساسانی به عربی ترجمه شدهاند ("نجوم...2"، 242-243، "تأثیر یونان...3"، 37).
به هر حال روایت عربی زیج هندی که سِنْد هِنْد نام گرفت، بیش از دیگر آثار نجومی هند در دوره اسلامی رواج داشت. بیرونی همچنین از مذاکرات یعقوب بن طارق در 161ق با منجم هندی (همان ستاره شناس قبلی یا ستارهشناسی دیگر؟) یاد کرده که ظاهراً فزاری در آن شرکت نداشته است (تحقیق، 269، 297، 364، 397؛ نیز نالینو، 166-167). نگارش زیجی به نام "سند هند کبیر" نیز به فزاری منسوب است (ابن ندیم، 273؛ صاعد اندلسی، 155). اما به نظر میرسد که این اثر همان ترجمه بِرَهما سِدّهانتا، و در غیر این صورت سخت تحت تأثیر آن باشد. دیگر آثار یعقوب و فزاری نیز سخت تحت تأثیر نجوم هندی بود. در همین زمان یکی دیگر از زیجهای مشهور هندی موسوم به اَرْکنْد به عربی ترجمه شد که کیفیت نازل ترجمه، بیرونی را بر آن داشت که نزدیک 150 سال بعد بار دیگر آن را به عربی برگرداند (بیرونی، همان، 120-121، 346، 512، افراد المقال، 133، تمهید، 32؛ علی بن سلیمان، گ 93ب-94 آ؛ نیز کندی، 138).
1. "The Fragments… Yaªqūb Ibn… "2. "Astronomy…" 3. "The Greek…"
مسعودی همچنین به نقل از فردی به نام محمد بن علی عبدی خراسانی اخباری آورده است که منصور نخستین خلیفهای بود که آثاری را از زبانهای یونانی، رومی (لاتینی) ، پهلوی (فارسی میانه) ، فارسی (دری) و سریانی برای او به عربی ترجمه کردند و در این میان آثاری چون اصول هندسه اقلیدس، المجسطی بطلمیوس، سندهند، ارثماطیقی نیکوماخس و نیز برخی آثار دیگر یونانی و پهلوی به عربی ترجمه شدند (مسعودی، 5/211). ابن خلدون نیز بر آن است که امپراتور بیزانس به درخواست منصور عباسی نسخه هایی از برخی آثار علمی یونانی و از جمله چند نسخه از اصول اقلیدس را به بغداد فرستاد و مسلمانان پس از مطالعه این آثار به آگاهی یافتن از دیگر آثار علمی یونانی مشتاق شدند (1/480). وی اندکی بعد و هنگام بحث درباره علم هندسه به ترجمه این کتاب به فرمان همین خلیفه تأکید کرده است(1/486؛ قس: ه د، 9/672، که بدون توجه به سخن مسعودی، گزارش ابن خلدون را منحصر به فرد دانستهاند). شماری از پژوهشگران غربی و از جمله دیمیتری گوتاس، نیز کوشیدهاند میان طرح دایرهای شهر بغداد و قرار گرفتن قصر منصور در مرکز آن از یکسو و ترجمه کتاب اصول اقلیدس از سوی دیگر ارتباط برقرار کنند. به زعم آنان این طرح نمادی از حکومت مرکزی و تسلط خلیفه بر همه چیز است. گوتاس چنین پنداشته که منصور بدون آگاهی از تعریف دایره (تعریف پانزدهم از کتاب اول اصول اقلیدس) نمیتوانسته چنین طرحی بدهد و از آنجا نتیجه گرفته است: "منصور آنچه را که سفارش داده بود ترجمه کنند، خوانده بود، یا دیگران خوانده بودند و درباره آن با او سخن گفته بودند"(ص 52). اما این خاصیت دایره را حتى هر صنعتگر تازهکاری، بینیاز از مطالعه اصول اقلیدس به هر زبان، میدانسته است. از سوی دیگر باید معلوم شود که چرا ابن ندیم نه تنها هنگام برشمردن ترجمه های اصول اقلیدس کمترین اشارهای به ترجمه آن در روزگار منصور عباسی ندارد، بلکه هنگام معرفی المجسطی بطلمیوس، یحیی بن خالد برمکی را نخستین کسی میداند که به ترجمه آن توجه کرد (نک : ص 267؛ نیز قفطی، 97). گذشته از این، از آنجا که نجوم دوره اسلامی دست کم تا پایان سده 2ق کاملاً تحت تأثیر سنت نجومی هند و ایران بود (نک : ه د، نجوم؛ نیز کرامتی، کارنامه...، 36-40) و سنت نجومی یونان از سده 3ق به تدریج جایگزین این دو شد، میتوان دریافت که مسلمانان سالها پس از آگاهی از نجوم هندی با آثار کلاسیک نجوم یونانی (همچون المجسطی بطلمیوس و قانون تئون) آشنا شدهاند.
از آثاری که در روزگار مهدی عباسی(حک 158- 168ق) به عربی درآمده است، آگاهی چندانی نداریم؛ اما گوتاس، در بحثی مفصل درباره ترجمه کتاب جدل ارسطو، بر آن است که این کتاب به فرمان مهدی به عربی درآمده است (ص 61-62؛ قس: کراوس، "درباره"، 12، که نام این خلیفه را هارون حدس زده است ). به ویژه آنکه مسعودی در ادامه نقل قول از محمد بن علی خراسانی آورده است که مهدی برای مقابله با گسترش سریع آثار مانویان و دیگر زندیقان که از فارسی و پهلوی به عربی ترجمه شده بود، به دانشوران اهل جدل فرمان داد که آثاری بر ضد آنان بنویسند (5/212).
روزگار پرآشوب خلافت مهدی و دوران کوتاه زمامداری هادی، وقفهای هر چند کوتاه در شکل گیری نهضت ترجمه پدید آورد. اما در روزگار هارون (حک 170-193ق)، توجه دولتمردان به امر ترجمه، به موازات افزایش بیش از پیش قدرت کارگزاران ایرانی، به ویژه برمکیان افزایش یافت. در این روزگار حجاج بن یوسف بن مطر اصول اقلیدس را به عربی درآورد. این ترجمه ظاهراً چندان مقبول نبود و خود حجاج در روزگار مأمون بار دیگر به ترجمه آن همت گماشت ( ترجمه هارونی و مأمونی، نک : ابن ندیم، 265؛ برای روایات عربی این کتاب، نک : ه د، اقلیدس). یحیی بن خالد بن برمک برای نخستین بار به ترجمه المجسطی بطلمیوس توجه کرد. ترجمه نخست چندان او را خوش نیامد، پس ابوحسان و سلم صاحب بیت الحکمه را بدین کار گمارد که این بار نتیجه رضایت بخش بود (ابن ندیم، 267- 268؛ نیز قفطی، 97- 98؛ برای ترجمه ها و شرحهای عربی این کتاب، نک : ه د، بطلمیوس).
در روزگار مأمون، محمد بن موسى خوارزمی با نگارش کتاب الجمع و التفریق [بحساب الهند] دستگاه شمار دهگانی با رعایت ارزش مکانی هندی را به طور اصولی و کامل به مسلمانان شناساند. هر چند که مسلمانان بی تردید به واسطه سندهند با این دستگاه شمار آشنا بودند(برای تفصیل، نک : کرامتی، نخستین گامها...، 15-17)، خوارزمی در همین سالها با تألیف کتاب الجبر و المقابله، علم جبر را که نه تنها در میان یونانیان، که در تمدنهای دیگر نیز سابقه نداشت، پایهگذاری کرد. این کتاب احتمالاً نخستین تألیف علمی کاملاً اصیل دوره اسلامیبود(نک : ه د، جبر). کتاب صورةالارض خوارزمی هر چند مبتنی بر جغرافیای بطلمیوس بود، اما از آنجا که خوارزمی طول جغرافیایی بنادر شرقی دریای مدیترانه مانند صور، صیدا، بیروت، طرابلس، لاذقیه و جز آن را بین 58 تا 61 درجه شرقی (از نصف النهار جزایر خالدات) ضبط کرده (خوارزمی، 19)، معلوم است که عرض دریای مدیترانه را به مراتب کمتر از تصور بطلمیوس و نزدیک به مقدار واقعی در نظر گرفته است و نمیتوان جغرافیای خوارزمی را به رغم تألیف زودهنگامش، اثری فراهم آمده از آراء یونانیان دانست.
برابر سنتی بسیار کهن که از یونانیان متأخر به جهان لاتینی و سریانی و از آنجا به جهان اسلام به ارث رسیده بود، آثار منسوب به بقراط و جالینوس ارزشی کم و بیش همچون آثار اصیل این دو داشت. به همین مناسبت، پیش از شکلگیری کتب ترجمه حنین بن اسحاق، بسیاری از آثار پزشکی یونان، به ویژه مجموعه آثار بقراطیـ جالینوسی به سریانی و شماری از آنها نیز به عربی درآمده بود. یعقوبی، تاریخ نگار برجسته سده 3ق و معاصر جوانتر حنین، در مقدمه تاریخ خود (تألیف: 259ق یا پس از آن)، 10 اثر بقراط، 46 اثر جالینوس، آثار ارسطو و چند اثر از اقلیدس و دیگران را برشمرده، و چکیدهای نسبتاً مفصل و طولانی از مهمترین آنها را نیز آورده است (1/95 بب ). جالب آنکه وی همواره از ترجمه های پیش از مکتب حنین بهره برده است (کلاپروت، 199-203)، در حالی که این ترجمه ها خیلی زود در برابر ترجمه های مکتب حنین از رونق و اعتبار افتادند و امروزه تنها شمار اندکی از ترجمه های کهنتر به دست ما رسیده است. از اینرو، این بخش از تاریخ وی در بررسی تاریخ ترجمه اهمیتی بسزا دارد. نامهایی که یعقوبی برای آثار یونانی برمیشمرد، گهگاه هیچ شباهتی با نامهای رایج این آثار ندارد و تنها از طریق شرحی که وی درباره هر یک از آنها یاد کرده، میتوان دریافت که منظور او کدام یک از ترجمه های مکتب حنین بوده است. رازی و جابر بن حیان نیز گهگاه از این روایات کهنتر بهره بردهاند. مثلاً یعقوبی رساله الامراض الحاده بقراط را کتاب ماء الشعیر نامیده است (نک : 1/95، 113؛ نیز رازی، 7/201) و الاهویة و الازمنة و المیاه و ( البلدان) بقراط را از ترجمه مترجمی برگزیده که اصطلاحاتی جز اصطلاحات حنین به کار میبرده، و برخلاف وی علاقهای خاص به بهرهگیری از کلمات همقافیه داشته است (یعقوبی، 1/105-113؛ کلاپروت، 200-201؛ برای دیگر آثار بقراط، نک : ه د، 12/384-385). حنین بن اسحاق در رساله مشهوری که درباره آثار جالینوس و ترجمه های آن، خطاب به علی بن یحیى نوشته ــ و بیتردید یکی از مهمترین، کهنترین و مفصلترین منـابع نهضت ترجمه به شمار میرود ــ شمار بسیاری از این ترجمه های کهن و نام مترجمان آنها را یاد کرده، از کیفیت نامطلوب اغلب این ترجمه ها و تلاشهای پیگیر خود و شاگردانش، برای فراهم آوردن ترجمه هایی دقیق، روان و پاکیزه از این آثار سخن گفته است (ص 4-7، جم ؛ برای تفصیل بیشتر، نک : ه د، حنین بن اسحاق).
مآخذ: ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299ق/1882م؛ ابن جلجل، سلیمان، طبقات الاطباء و الحکماء، به کوشش فؤاد سید، قاهره، 1955م؛ ابن خلدون، مقدمة، بیروت، 1984م؛ ابن زبیر، رشید، الذخائر و التحف، به کوشش محمد حمیدالله، کویت، 1959م؛ ابن قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، بیروت/قاهره، 1343ق/1925م؛ ابن مطران، اسعد، بستان الاطباء، چ تصویری، به کوشش مهدی محقق، تهران، 1368ش؛ ابن ندیم، الفهرست، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، 1871-1872م؛ ابوسعید بن بختیشوع، عبیدالله، رسالة فی الطب و الاحداث النفسانیة، به کوشش فلیکس کلاین فرانکه، بیروت، 1977م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به کوشش سمیر جابر، بیروت، دارالفکر؛ اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی، تهران، 1311ش؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش احسان عباس، ویسبادن، 1400ق/ 1979م؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، 1923م؛ همو، افراد المقال فی امر الظلال، حیدرآباد دکن، 1948م؛ همو، تحقیق ماللهند، حیدرآباد دکـن، 1377ق/ 1958م؛ همو، التحلیل و التقطیع للتعدیل (به اشتباه ضمن استخراج الاوتار بیرونی چاپ شده است)، حیدرآباد دکن، 1948م؛ همو، تمهید المستقر لتحقیق معنی الممر، حیدر آباد دکن، 1948م؛ تمیمی، محمد، مادة البقاء فی اصلاح فساد الهواء و التحرز من ضرر الاوباء، به کوشش یحیى شعار، قاهره، 1999م؛ جابر بن حیان، "کتاب الحجر"، مصنفات فی علم الکیمیاء للحکیم جابر بن حیان الصوفی، به کوشش هُلمیارد، پاریس، 1928م؛ همو، "کتاب الراهب"، مختار رسائل، به کوشش پاول کراوس، قاهره، 1354ق/1935م؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1367ق/1948م؛ همو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1384ق/1965م؛ حاجی خلیفه، کشف الظنون، به کوشش گوستاو فلوگل، لایپزیگ، 1835م بب ؛ حنین بن اسحاق، رسالة الى علی بن یحیى فی ذکر ماترجم من کتب جالینوس، به کوشش مهدی محقق، تهران، 1379ش؛ خوارزمی، محمد، صورة الارض، به کوشش هانس فن مژیک، لایپزیگ، 1926م؛ دانش پژوه، محمد تقی، مقدمه بر المنطق ابن مقفع، تهران، 1357ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1374-1390ق/1955-1970م؛ صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به کوشش غلامرضا جمشید نژاد اول، تهران، 1371ش؛ عراقی، محمد، العلم المکتسب فی زراعة الذهب (نک : مل ، هلمیارد)؛ علی بن سلیمان هاشمی، علل الزیجات، چ تصویری از نسخه خطی کتابخانه بادلیان (نک : ملـ ، علی بن سلیمان)؛ قفطی، علی، تاریخ الحکماء، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، 1903م؛ "کتاب قراطس الحکیم"، رسائل مهمة فی العلوم الکیمیاویة و الصنعیة لجابر بن حیان و غیره من الحکماء و الفلاسفة، به کوشش هوداس، پاریس، 1893م (نک : مل ، برتلو)؛ کرامتی، یونس، کارنامه ایرانیان، تهران، 1380ش؛ همو، نخستین گامهای جبر، تهران، 1382ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1970م ـ 1974م؛ نالینو، کارلو آلفونسو، علم الفلک و تاریخه عند العرب فی قرون الوسطى، رم، 1911م؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379ق/1960م؛ نیز:
Ahlwardt ; ªAlī ibn Sulaymān al Hāshimī, The Book of the Reasons Behind Astronomical Tables (Kitāb fi ªīlal al-Zījāt), tr. F. Haddad and E. S. Kennedy, New York, 1981; Ambrosiana ; Bergsträsser, G., "Ruska, Julius : Arabische Alchemisten (Book Review)", Orientalistische Literaturzeitung, Leipzig, 1925, vol. XXVIII; Berthelot, M., La Chimie au moyen âge, Paris, 1893; Dunlop, D. M. , "Review of Die Natur und Geheimwissenschaften im Islam", JRAS, Leiden, 1972, vol. VI; Eche, Y., Les Bibliothèques arabes, Damascus, 1967; Elgood, C., A Medical History of Persia and the Eastern Caliphate, Cambridge, 1951; Fück, J.W., "The Arabic Literature on Alchemy According to an-Nadîm (A.D. 987). A Translation of the Tenth Discourse of the Book of the Catalogue (al-Fihrist), with introduction and commentarry", Ambix, London, 1951, vol. IV; GAS; Griffini, E., "Lista dei manoscritti arabi…", RSO, 1916-1918, vol. VII ; Grunebaum, G. von, "The Sources of Islamic Civilization", Der Islam, Berlin, 1970, vol. XLVI; Gutas, D., Greek Thought, Arabic Culture, London, 1998; Haschmi, M.Y., "The Beginning of Arab Alchemy", Ambix, London, 1961, vol. IX; Holmyard, E. J., ed. and tr. Kitâb al-'ilm al-Muktasab fî zirâ'at adh-dhahab, Book of Knowledge Acquired Concerning the Cultivation of
Gold by Abu 'l-Qâsim Muhammad Ibn Ahmad al-'Irâqî, Paris, 1923; Kennedy, E. S., "A Survey of Islamic Astronomical Tables", Transactions of the American Philosophical Society, 1956, vol. XLVI(2); Klamroth, M., "Ueber die Auszüge aus griechischen Schriftstellern bei al-Ja‘qûbî", ZDMG, 1886, vol. XL; Klein-Franke, F., Vorlesungen über die Medizin im Islam, Wiesbaden, 1982; Kraus, P., "Zu Ibn al-Muqaffaª", RSO, 1934, vol. XIV; id, Jābir Ibn Ħayyān, Cairo, 1942; Leclerc, L., Histoire de la médecine arabe, Paris, 1876; Mackensen, R. S., "Arabic Books and Libraries in the Umaiyad Period", The American Journal of Semitic Languages and Literatures, Chicago, 1937, vol. LIII; Meyerhof, M., "Mediaeval Jewish Physicians in the Near East, from Arabic Sources", Isis, Philadelphia, 1938, vol. XXVIII; id, "On the Transmission of Greek and Indian Science to the Arabs", Islamic Culture, Hyderabad, 1937, vol. XI; Mieli, A., La Science arabe, Leiden, 1966; Pingree, D., "Astronomy And Astrology in India and Iran", Isis, Philadelphia, 1963, vol. LIV; id, "The Fragments of The Works of Al-Fazarī", Journal of Near Eastern Studies, Chicago, 1970, vol. XXIX; id, "The Fragments of The Works of Yaªqūb Ibn Ŧāriq", ibid, 1968, vol. XXVII; id, "The Greek Influence on Early Islamic Mathematical Astronomy", Journal of the American Oriental Society, New Haven, 1973, vol. XCIII; Plessner, M., "Arabische Alchemisten von Julius Ruska(Book Review)", Der Islam, Berlin/Leipzig, 1929, vol. XVIII; Reitzenstein, R., "Alchemistische Lehrschriften und Märchen bei den Arabern", Religionsgeschichtliche Versuche und Vorarbeiten, Gießen, 1923, vol. XIX(2); Rosenthal, F., Das Fortleben der Antike im Islam, Zurich/Stuttgart, 1965; Ruska, J., "Alchemy in Islam", Islamic Culture, Hyderabad, 1937, vol. XI; id, "Arabische Alchemie", Archeion, Rome/Paris, 1932, vol. XIV; id, Arabische Alchemisten. I. Châlid ibn Jazîd ibn Mu'âwija, Heidelberg, 1924; id, "Sal ammoniacus, Nušâdir und Salmiak", Sitzungsberichte der Heidelberger Akademie der Wissenschaften, Heidelberg, 1923, vol . V; id, "Zu E. J. Holmyards Ausgabe des Kitâb al-'ilm al-muktasab fî zirâ'at ad-dahab", Der Islam, Berlin/Leipzig, 1926, vol. XV; id, Tabula Smaragdina, Heidelberg, 1926; Sarton, G., Introduction to the History of Science, Baltimore, 1962, vol I; Stapleton, H. E., "The antiquity of Alchemy", Ambix, London, 1953, vol. V; id, "Further Notes on the Arabic Alchemical Manuscripts in the Libraries of India", Isis, Philadelphia, 1936, vol. XXVI; id, "Note on the Arabic MSS. on Alchemy in the Âsafîya Library, Hyderâbâd (Deccan), India", Archeion, Rome/Paris, 1932, vol. XIV; id and R.F. Azo, "An Alchemical Compilation of the Thirteenth Century, A.D", Memoirs of Asiatic Society of Bengal, Calcuta, vol. III, 1910-1914; Steinschneider, M., "Masardjaweih, ein jüdischer Arzt des VII. Jahrhunderts", ZDMG, 1899, vol. LIII, Suter, H., Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke, Leipzig, 1900; Ullmann, M., "Ңālid ibn Yazīd und die Alchemie: Eine Legende", Der Islam, Berlin/Leipzig, 1978, vol. LV; id, Die Medizin im Islam, Leiden, 1970; id, Die Natur und Geheimwissenschaften im Islam, Leiden, 1972;
یونس کرامتی
.III ترجمه از سنسکریت و پهلوی به عربی
1. The Complete...
کهنترین سند درباره انتقال کتب هندی به ایران و احتمالاً ترجمه آنها به پهلوی (= فارسی میانه) کتاب چهارم دینکرد1 استکه به نوشته آن(I/412، سطرهای 17-22)، شاپور اول ساسانی(حک 240-270م)، فرمان داد نوشته های مربوط به پزشکی، ستارهشناسی، حرکت، زمان، مکان، جوهر، آفرینش، کون و فساد، تغییر عَرَض، منطق و صنایع را از هند، روم و دیگر سرزمینها گرد آورند و به اوستا بپیوندند (نیز نک : تفضلی، تاریخ...، 315). ابن ندیم (ص 333) نیز به گردآوری و ترجمه کتب خارجی، و بهخصوص هندی، در زمان اردشیر بابکان (حک 224-240م)، پسرش شاپور و خسرو انوشیروان (حک 531-579م) اشاره کرده است. وجود واژه های هندیالاصل در متنهای پهلوی شاهدی بر تأثیر علوم هندی بر علوم زمان ساسانیان است. برای نمونه میتوان به نام چند گیاه دارویی اشاره کرد که بر نفوذ طب هندی در دوره ساسانی دلالت دارد: بلادور1 "بلاتور (گیاهی طبی)"، "بیش2"، هَلیلگ3 "هلیله" و... (بیلی، 81-82 ؛ رضایی باغبیدی، "واژه گزینی..."، 147؛ نیز نک : مکنزی، 16, 18, 39).
ترجمه آثار سنسکریت به پهلوی در زمان شاهنشاهی خسرو انوشیروان به اوج شکوفایی رسید. از جمله کتابهایی که در عصر خسرو انوشیروان به پهلوی ترجمه شد کتاب سیرَک (نیز: جرک، سرک، شرک) در پزشکی بود (ابن ندیم، 421؛ تفضلی، همان، 320) که احتمالاً اثر پزشک معروف هند باستان چَرَکه4 بوده است (رضایی باغبیدی، همان، 146، حاشیه 7). کتاب سنسکریت شوکه سَپتَتی5 "هفتاد حکایت طوطی"، که اکنون 4 تحریر فارسی از آن به نامهای جواهرالاسمار، طوطینامه (دو کتاب) و چهل طوطی بر جای مانده است، نیز احتمالاً در دوره ساسانی به پهلوی ترجمه شده بود (نیز نک : تفضلی، همان، 304). اما معروفترین اثر هندی که در زمان خسرو انوشیروان به دست برزوی طبیب پسر آذرمهر به پهلوی ترجمه شد، کتاب پَنچه تَنتره6 "پنج باب" بود ( کلیله...، 29-35؛ درباره سفر برزوی به هند، نک : دوبلوا7، سراسر کتاب) که برزوی آن را بر اساس نام دو شغال که شخصیتهای اصلی داستان بودند، کلیله و دمنه نامید. بر خلاف نظر غالب، برزوی پنچه تنتره را مستقیماً از سنسکریت به پهلوی ترجمه نکرده بود. بررسی اسامی خاص موجود در ترجمه های بازمانده از روایت پهلوی (یعنی ترجمه های سریانی و عربی)، و مقایسه آنها با اصل سنسکریت نشان میدهد که برزوی پنچه تنتره را نه از اصل سنسکریت، بلکه از یکی از زبانهای محلی هند به پهلوی ترجمه کرده است (مجتبائی، "ملاحظاتی..."، 34). این زبان شاید زبان پیشاچی8 بوده است (همان، 36).
ترجمه پهلوی کلیله و دمنه از میان رفته است، اما محتوای آن را میتوان بر اساس ترجمه های موجود آن به سریانی و عربی بازشناخت. ترجمه پهلوی کلیله و دمنه مفهوم حدود 80٪ از متون منثور و بیش از 70٪ از ابیات پنچه تنتره اصلی را شامل میشده است (اجرتن، II/46). ترجمه پهلوی فاقد مقدمه و 3 حکایت از پنچه تنتره اصلی بود. از سوی دیگر، در این ترجمه حکایتهایی از حماسه بزرگ هند باستان مهابهارَته9 گنجانده شده بود (رضایی باغبیدی، "پنچه تنتره..."، 94). کلیله و دمنه پهلوی پس از اندک زمانی در 570م، زمانی که هنوز خسرو انوشیروان پادشاه بود، توسط کشیشی ایرانی به نام "بود10" به سریانی ترجمه شد. تنها نسخه این ترجمه در 1287ق/1870م در کلیسای ماردین در ترکیه کشف شد. از آنجا که آغاز این نسخه افتادگی دارد و فاقد مقدمه است، اما در 10 باب تمام متن کلیله و دمنه پهلوی را حفظ کرده است (همان، 96؛ نیز نک : شولتس11، سراسر کتاب).در نتیجه نهضت ترجمه در عالم اسلام که از نیمه سده 2ق/8م آغاز شد و تا اواخر سده 4ق/10م ادامه یافت، بسیاری از آثار ارزشمند هندی و ایرانی از زبانهای سنسکریت و پهلوی به عربی و از آن طریق به زبانهای دیگر، ازجمله فارسی، ترجمه شد. شمار این ترجمه ها در دوره اموی بسیار اندک بود. ظاهراً نخستین ترجمه از پهلوی به عربی، ترجمه دیوان محاسبات بود که به فرمان حجاج بن یوسف(د95ق/714م) و به دست صالح بن عبدالرحمان به انجام رسید (ابن ندیم، 338؛ نیز نک : بلاذری، 298). دو کتاب رستم و اسفندیار و بهرام شوس (= بهرام چوبین) نیز از کتابهایی بودند که در دوره اموی توسط جبلة بن سالم به عربی ترجمه شدند (ابن ندیم، 424). تعداد ترجمه ها در دوره عباسی در پی تأسیس و گسترش مدرسه های علمی به شدت افزایش یافت، تا بدانجا که برخی بر این باورند که بیتالحکمه بغداد در دوره خلافت مأمون (198-218ق/814-833م) درواقع یک دارالترجمه بوده است (نک : ه د، 13/274(.
1. balādur 2. bīš 3. halīlag 4. Caraka 5. Śukasaptati. 6. Pañcatantra. 7. De Blois
8. Pišācha 9. Mahābhārata. 10. Būd 11. Schulthess
ابن ندیم (ص 341) فهرستی از مترجمانی را که در دوره عباسی از پهلوی به عربی یا برعکس ترجمه میکردند، چنین آورده است: ابن مقفع، بسیاری از اعضای خاندان نوبختی، موسى و یوسف پسران خالد که در خدمت داوود بن عبدالله بن حمید ابن قحطبه بودند، علی بن زیاد تمیمی که کنیه ابوالحسن داشت، حسن بن سهل، احمد بن یحیی بن جابر بلاذری، جبلة بن سالم کاتب هشام، اسحاق بن یزید، محمد بن جهم برمکی، هشام بن قاسم، موسی بن عیسى کردی، زادویة بن شاهویه اصفهانی، محمد بن بهرام بن مطیار اصفهانی، بهرام بن مردان شاه که موبد شهر نیسابور (= بیشاپور) در شهرستان فارس بود، و عمر بن فرخان. معروفترین ایشان عبدالله بن مقفع بود که ابن ندیم او را از جمله 10 تن از بلیغترین مردم دانسته است (ص 182). وی در جای دیگر سلم را هم که در بیتالحکمه کار میکرد، جزو مترجمان پهلوی به عربی یاد کرده است (ص 174). به این فهرست باید نام خود ابن ندیم را هم افزود. از سوی دیگر، میدانیم که ذوالریاستین فضل بن سهل وزیر مأمون کتابی برای یحیى برمکی از فارسی (میانه؟) به عربی ترجمه کرده بود (امین،1/193؛ جهشیاری، 230(.
انواع متون ترجمه شده در این دوره را میتوان چنین تقسیم کرد:
الف ـ متون پزشکی: کتاب سیرَک که در عهد خسرو انوشیروان از سنسکریت به پهلوی ترجمه شده بود، توسط عبدالله بن علی به عربی ترجمه شد (ابن ندیم، 421). این کتاب ظاهراً همان کتابی است که یعقوبی آن را کتاب شرک نامیده است (1/94). 3 کتاب پهلوی با نامهای بنیاندخت، بنیان نفس و بهرامدخت نیز درباره درمان ناتوانیهای جنسی به عربی ترجمه شده بود (ابن ندیم، 436). نیز میدانیم که ابن مقفع هم کتابهایی در زمینه پزشکی که پیش از او به پهلوی ترجمه شده بود، از پهلوی به عربی ترجمه کرده بود (همو، 337(. ازجمله کسانی که از هندی به عربی ترجمه میکردند،
منکه هندی بود (همو، 342). او کتابی در زمینه سموم منسوب به شاناق (سنسکریت: چانَکیه1) برای یحیی بن خالد برمکی به پهلوی ترجمه کرد، اما چون خط پهلوی نمیدانست، کتابت آن را به ابوحاتم بلخی سپرد. همین کتاب در عهد مأمون توسط عباس بن سعید جوهری تحت عنوان السموم به عربی ترجمه شد (ابن ابی اصیبعه، 1/33). جاحظ نیز به ترجمه کتاب السموم شاناق اشاره کرده است ( البیان...، 1/64). منکه هندی کتاب سسرد (اثر سوشروته2) را نیز که در 10 باب تنظیم شده بود، به سفارش یحیی بن خالد برمکی برای استفاده در بیمارستان بغداد (به پهلوی؟) ترجمه کرده بود (ابن ندیم، 421(. ابن دهن، مدیر بیمارستان برامکه، نیز از هندی به عربی ترجمه میکرد (همو، 342). او دو کتاب پزشکی هندی را با نامهای استانکر الجامع (سنسکریت: اَشتانگَهردَیه3 "باطِن ]علمِ[ هشت شاخه (= پزشکی)") اثر واگبهته4 و سندستاق(سنسکریت: سیددهَیُگه5 "معالجه موفق"؛ یا به قول ابن ندیم: "صَفوَه النُجح" = "زبده رستگاریها") اثر ورنده6 را (مستقیماً از سنسکریت یا از پهلوی) به عربی ترجمه کرده بود (همو، 421؛ نیز نک : GAS, III/198-200).کتابهای دیگری که در زمینه پزشکی از هندی به عربی ترجمه شده بود، عبارت بودند از: مختصر للهند فی العقاقیر، علاجات الحبالى للهند، توقشتل که در آن صد درد و صد درمان است، روسا الهندیة فی علاجات النساء، السکر للهند، أسماء عقاقیر الهند ترجمه منکه برای اسحاق بن سلیمان، رأی الهندی فی اجناس الحیات و سمومها، التوهم فی الامراض و العلل اثر توقشتل هندی (ابن ندیم، همانجا). اسحاق بن علی بن سلیمان نیز کتابی در زمینه دامپزشکی از پهلوی به عربی ترجمه کرده بود (همو، 437؛ برای ترجمه آثار پزشکی هندی، نیز نک. : (GAS, III/187-202. بهعلاوه، کتابهای مربوط به داروشناسی و مفردات پزشکی در دوره اسلامی پر از نامهای ایرانی داروها و مفردات گیاهی است که بیگمان بسیاری از آنها در متون فارسی میانه سابقه داشته است.
1. Cānakya 2. Suśruta 3. AŞŧāŇgahŗdaya. 4. Vāgbhaŧa 5. Siddhayoga. 6. Vŗnda
7. Nâmakîhâ-î... 8. Aνθoλoγιαι. 9. Vettius Valens 10. Wizīdag.
ب ـ متون نجومی: ابن ندیم (ص 332-333) پیدایش علم نجوم را به ایرانیان زمان جمشید نسبت داده، و به سهم اردشیر و شاپور و بهویژه خسرو انوشیروان اشاره کرده است. یکی از مترجمان معروف آثار نجومی از پهلوی به عربی ابوسهل بن نوبخت بود که تا زمان هارون زنده بود و در خزانةالحکمه کار میکرد (همو، 382). در زمینه نجوم کتابی پهلوی با نام زیج شهریار در سده 2ق توسط ابوالحسن علی بن زیاد تمیمی به عربی ترجمه شد (همو، 341). نام این کتاب در متنِ پهلویِ نامه های منوچهر7 (نامه 2، فصل 2، بند 9) به صورت zīg ī šahryārān آمده است (نک : ص 63). نام این کتاب به صورت زیج شاه (بیرونی، القانون...، 3/1473؛ حمزه، 151؛ ابونصر قمی، 208، 238) و زیج شهریاران (بیرونی، الآثار...، 6، القانون، همانجا) نیز ثبت شده است. آغاز تألیف این کتاب احتمالاً زمان شاپور اول بوده، اما تدوین نهایی آن در زمان خسرو انوشیروان بوده است (تفضلی، تاریخ، 317). زیج شهریار بر قواعد و اصولی مبتنی بوده که بیشتر آنها اصل هندی داشته است (نک : نالینو، 186). در نامه های منوچهر (نامه 2، فصل 2، بند 9) به زیج هندو (پهلوی: zīg ī hindūg) نیز اشاره شده است (همانجا) که ظاهراً از سنسکریت به پهلوی ترجمه شده بود. وجود واژه های پهلوی horā "زایچه، طالع" (دینکرد،I/428 ، سطر 15؛ از سنسکریت horā "ساعت؛ نیمی از یک برج (معادل °15)؛ زایچه، طالع"، دخیل از یونانی ώρα؛ نک : مونیِر ـ ویلیامز، 1306) و košā "گاهشماری" (دینکرد، همانجا؛ از سنسکریت kośa "نام نوعی اقتران سیارات؛ نام دومین بیت یا منزلنجومی"، نک : مونیرـ ویلیامز، 314) گواه دیگری بر ترجمه آثار نجومی هندی از سنسکریت به پهلوی است (قس: مجتبائی، نحو...، 57- 58).
کتاب آنتولوگیای8 "گزیده ها" اثر وِتّیوس والِنس9 (نک : ابن ندیم، 376: فالیس؛ نیز GAS, V/204: بالیس، والیس) رومی که در نیمه دوم سده 2م میزیست و در زمان خسرو انوشیروان، بزرگمهر آن را به پهلوی ترجمه و تفسیر کرده و احتمالاً وِزیدَگ10 "گزیده" نامیده بود، با عنوان الزبرج (ابن ندیم، همانجا) به عربی ترجمه شده بود، که ظاهراً تصحیف البِزیدَج است (تفضلی، همان، 318، حاشیه 6).
ابن ندیم از دو منجم بابلی به نامهای تینکلوس صاحب کتاب وجود و حدود و طینقروس صاحب کتاب موالید درباره وجود و حدود نام برده است (ص 377). این دو نام در واقع صورتهای تحریف شده نام تِئوکرُس1 هستند که در نیمه دوم سده 1م میزیست (تفضلی، همان، 319). کتاب او در زمان خسرو انوشیروان به پهلوی و سپس از پهلوی به آرامی ترجمه شده بود. ترجمه آرامی این کتاب در دسترس منجمان مسلمان بوده است (نک : نالینو، 198-199). بعید نیست که این کتاب ترجمه عربی نیز داشته است.
کتابی در باب احکام نجوم با نام اندرزغَر منسوب به اندرزگر پسر زادان فرخ احتمالاً از پهلوی به عربی ترجمه شده بود (نک : همو، 211-213).
رازی مطالبی از دو کتاب نجومی زردشتی با نامهای کَیان و بَیان و خورَّه روزان نقل کرده است (ص 15-16). او احتمالاً از ترجمه های عربی آنها استفاده کرده است (تفضلی، همان، 320).
به روایت بیرونی (تحقیق...، 132، 351-356) فَزاری و یعقوب بن طارق، در 154 یا 156ق/771 یا 773م در دربار منصور، خلیفه عباسی، با منجمی از ناحیه سِند دیدار کردند و آن منجم مطالب بسیاری درباره نجوم هندی برای آنان بازگو کرد و آنان بر اساس سخنان وی آثاری به زبان عربی فراهم آوردند. اما به گفته ابن آدمی، فزاری زیجی هندی به نام براهمسپهطسدهانت (سنسکریت: براهمَسپهوتَسیدّهانته2) اثر برَهمَگوپته3 را که در 628م تألیف کرده بود و منجمی هندی آن را با خود به بغداد آورده بود، به دستور منصور به عربی ترجمه کرد (قفطی، 270؛ نیز نک : GAS, V/199؛ نالینو، 149-150). شاید زیج سند هند کبیر که نگارش آن به فزاری منسوب است (صاعد، 155). همین ترجمه بوده باشد. فزاری همچنین برخی از آراء منجمان ایرانی را که به غلط به هِرمِس منسوب شده بودند، در آثار خود یاد کرده است (پینگری، 103-105).پ
زیج هندی دیگری به نام کندکاتک(سنسکریت: کَهندَ کهادیَکه4) اثر برَهمَگوپته در سده 2ق به عربی ترجمه شده بود و با نام ارکند شناخته میشد، اما اشتباهات آن ترجمه به اندازهای بود که بیرونی را واداشت تا بار دیگر آن را به عربی ترجمه کند (نک : بیرونی، همان، 346، 383؛ GAS, V/201). زیج دیگری منسوب به اَرجَبهر (سنسکریت: آریَبهته5)، منجم هندی اواخر سده 5م، را که برگرفته از براهمَسپهوتَسیدّهانته بود، نیز ابوالحسن اهوازی به عربی ترجمه کرده بود (نک : نالینو، 150، 173-174).
ج ـ دیگر متون علمی: در آثار بازمانده پهلوی واژه ها و نشانه هایی وجود دارد که به ترجمه دیگر آثار علمی از سنسکریت به پهلوی دلالت میکند، مانند واژه های پهلوی tarak "منطق" (دینکرد، I/428، سطر 10؛ از سنسکریت tarka) و abyākaran "دستور زبان، صرف و نحو" (همانجا، سطر 14؛ از سنسکریت vyākaraņa).مجتبائی بر این باور است که آشنایی ایرانیان با سنت دستورنویسی هندی که از دوره ساسانی و از طریق ترجمه آثار سنسکریت به پهلوی آغاز شده بود، زمینه را برای تدوین دستور زبان عربی در نخستین سده های اسلامی بزرگانی چون خلیل بن احمد و سیبویه فراهم آورد (همان، 57-65) روایت شده است که ابن مقفع خلاصهای از آثار ارسطو در منطق فراهم آورده بود. بعید است که این آثار از زبانی بجز پهلوی ترجمه شده باشد (EI2, X/231)، بهخصوص از آنجا که به روایت ابن ندیم (ص 337) ابن مقفع کتابهایی در زمینه منطق
که پیش از او به پهلوی ترجمه شده بود، از پهلوی به عربی برگردانده بود.
دو روایت عربی از کتاب کشاورزی کاسّیانوس باسّوس سکلاستیکوس6 (عربی: قُسطوس) وجود دارد که یکی مستقیماً از یونانی و دیگری از ترجمه از میان رفته پهلوی آن به عربی ترجمه شده است (EI2, X/232).
فصل 64 کتاب روایت پهلوی7 که درباره خواص جادویی مهره ها و سنگهای قیمتی است (نک : I/228-233)، دست کم توسط 4 تن، بدون ذکر مأخذ، از پهلوی به عربی ترجمه شده و موجود است (EI2، همانجا).
زادان فرخ بن پیری کسکری نیز کتابی در جغرافیا از پهلوی به عربی ترجمه کرده بود که شامل معلوماتی درباره شهرهای ایران و مردم هریک بود (ابن فقیه، 209).
1. Teucros 2. Brāhmasphuŧasiddhānta. 3. Brahmagupta 4. KhaņĐakhādyaka. 5. Āryabhaŧa 6. Cassianus Bassus Scholasticus 7. The Pahlavi...
د ـ متون اندرزی: ترجمه اندرزنامه ها و آثار مشابه تألیفی در عربی المحاسن والاضداد، المحاسن والمساوی و گاه فقط المحاسن نامیده شده است (محمدی، 145). کتاب المحاسن عمر ابن فرخان (ابن ندیم، 381)، در آداب معاشرت و حسن سلوک احتمالاً از اینگونه ترجمه ها بوده است (محمدی، 144-145). مهمترین اثر از این نوع کتابی پهلوی با نام جاویدان خرد بوده است که ابوعلی مسکویه (ص 5) نسخهای از آن را در فارس نزد موبدان موبد دیده بود. بخشی از این کتاب بهخواهش حسن ابن سهل و به دست خضر بن علی از پهلوی به عربی ترجمه شده بود (تفضلی، همان، 208). ابوعلی مسکویه در کتاب خود الحکمةالخالدة، پندهای خردمندانه بزرگان ایرانی را در بخشی با نام "آداب الفرس" از منابع مختلف گرد آورده که شاید یکی از منابع وی ترجمه خضر بن علی بوده است. این بخش مشتمل است بر سخنان پندآموز "أوشهنج" (= هوشنگ) (ص 6- 18)، "مواعظ أذرباذ" (ص 26- 28)، "آداب بزرجمهر" (ص 29-41)، "حکم کسرى قُباذ" (ص 41-45)، "کتاب لبزرجمهر إلی کسرى" (ص 45- 48)، "حکم تؤثر عن أنوشروان" (ص 49-61)، "حکم لبهمن الملک" (ص 61-67) و پندهایی از دیگر حکیمان ایرانی (ص 67- 88) که نامشان دانسته نیست (نیز نک : تفضلی، همان، 206-
209).بخشهایی از "مواعظ أذرباذ" در متنی پهلوی با نام اندرز آذرباد مهرَسپَندان هنوز موجود است (نک : همان، 182). بیشتر بخشهای "آداب بزرجمهر" نیز در متن پهلوی یادگار بزرگمهر هنوز موجود است (نک : همان، 185). اندرزهای بزرگمهر را فردوسی به نظم درآورده است (نک : 8/193-206). بخشهایی از الحکمةالخالده را مؤلف ناشناخته خردنامه (سده 4 یا 5ق/10 یا 11م) به فارسی برگردانده است (خردنامه، 78-80؛ نیز نک : تفضلی، "جاویدان..."، 506-507). در کتاب ششم دینکرد نیز اندرزهایی منسوب به آذرباد مهرسپندان وجود دارد (شاکد، 130-131, 174-175, 182-185) که تحریرهایی از آنها، گاه منسوب به کسی دیگر، به عربی و فارسی موجود است (مثلاً نک : ابوعلی، 37-39، 67؛ تنوخی، 38؛ ابوحیان، 3/673، 4/254؛ غزالی، 224-225؛ حمدالله، 67).
ابن ندیم (ص 438) زیر عنوان "کتابهایی که در مواعظ و آداب و حِکَم از آن ایرانیان و رومیان و هندیان و تازیان تألیف شده و مؤلف آنها شناخته یا ناشناخته است" فهرستی از اینگونه کتابها را ذکر کرده که از مجموع 44 کتاب ذکر شده، به نظر میرسد که این کتابها ترجمه مستقیم از زبان پهلوی بوده است: 1. زادالفروخ (= زادان فرخ: تفضلی، تاریخ، 203) در تربیت پسرش؛ 2. مهراد وحسیس (= مهرآذر گُشنَسپ: همانجا) الموبدان (الفرمدار: همانجا) به بزرجمهر بن البختکان (= بزرگمهر بختگان: همانجا)، این کتاب احتمالاً همان کتاب نهر اردحسبس است که علی بن عبیده ریحانی در زمان مأمون به عربی ترجمه کرده بود (ابن ندیم، 173)؛ 3. عهد خسرو (انوشیروان) به پسرش هرمز که به هنگام واگذاری سلطنت بدو وصیت میکند و پاسخ هرمز بدو؛ 4. کتاب شاهی از شاهان پیشین به پسرش درباره تربیت؛
5. عهد خسرو (انوشیروان) به هر که از خاندانش درک آموزش داشت؛ 6. عهد اردشیر بابکان به پسرش شاپور؛ 7. کتاب موبدان موبد؛ 8. عهد خسرو انوشیروان به پسرش با نام چشمه بلاغت؛ 9. آنچه خسرو (انوشیروان) به مرزبان نوشت و پاسخ مرزبان بدو؛ 10. پرسشهایی که پادشاه روم به دست بقراط رومی برای انوشیروان فرستاد؛ 11. فرستادن پادشاه روم فیلسوفان را به سوی پادشاه ایران و پرسش از او درباره چیزهایی از حکمت؛ 12. در باب تدبیر که به فرمان اردشیر از کتابهای حکیمان استخراج شده بود؛ 13. کتاب سکربیری بن مردیود لهرمزبن کسرى و رسالة کسرى الی جواسب و جوابها؛ 14. کتاب کسرى (= خسرو) به بزرگان رعیتش درباره شکرگزاری؛ 15. سیرهنامه تألیف حداهود ابن فرخزاذ (= خدابود پسر فرخزاد: تفضلی، همان، 204).
1. Pahlavi...
چنانکه مشاهده میشود برخی از این اندرزها بیشتر صبغه سیاسی داشته است. چنین اندرزهایی را در متون کهن عربی و فارسی تحت عناوینی چون آیین، آییننامه، پندنامه، توقیع، خطبه، سیره، عهد، کارنامه، کتاب التاج (تاجنامه)، مثل، نامه یا وصیت میتوان یافت. نمونه هایی از اینگونه متون که متن پهلوی آنها هنوز موجود است، عبارتاند از: اندرز خسرو قبادان و آیین نامهنویسی (نک : "متون پهلوی1"، 55-57, 132-140). علاوه بر آنچه نام برده شد، میتوان به این موارد نیز اشاره کرد که جز چند مورد به پادشاهان ساسانی منسوب است و گاه بخشهایی از آنها، به اجمال یا به تفصیل، در آثار عربی و یا فارسی نقل شده است: آیین اردشیر، آیین تیراندازی منسوب به بهرام گور یا بهرام چوبین، آیین چوگانبازی، آییننامه در آیین که ترجمهای از آن را ابن مقفع فراهم آورده بود (ابن ندیم، 172)، امثال بزرگمهر، توقیع بهرام گور، توقیع قباد، توقیع نرسی، توقیع هرمز پسر انوشیروان، توقیعات اردشیر، توقیعات انوشیروان، توقیعات خسروپرویز، خطبه اردشیر بابکان، خطبه انوشیروان، خطبه بهرام گور، خطبه خسروپرویز، خطبه هرمز پسر انوشیروان، رسالهای منسوب به اردشیر در آیین کشورداری، سیره اردشیر که ابان لاحقی آن را به شعر عربی نیز درآورده بود (همانجا). سیره انوشیروان که ابن مقفع آن را به عربی ترجمه کرده بود و ابان لاحقی نیز آن را به شعر عربی درآورده بود (همانجا)، شاهینی (کتابی منسوب به انوشیروان)، عهد اردشیر که ابن ندیم (ص 183) آن را از جمله بهترین کتابها نزد همه دانسته، و بلاذری آن را به شعر عربی نیز درآورده بود (درباره عهد اردشیر، نک : عباس، سراسر کتاب)، عهد شاپور به پسرش هرمز، عهد قباد به پسرش خسرو انوشیروان، کارنامه در سیره انوشیروان، التاج، التاج در سیره انوشیروان که ترجمه ابن مقفع بوده است (ابن نـدیم، 172). نامه تَنسَر که متن عربی آن از میان رفته، و فقط ترجمه فارسی آن به قلم ابن اسفندیار برجای مانـده است، نامه شاپور در پاسخ به نامه قیصر روم، نامه شیرویه به پدرش خسروپرویـز و پاسخ خسـرو به او، نامه موبـد به هرمـز (احتمالاً هرمز پسر شاپور)، نامه های اردشیر، نامه های بهرام گور، نامه های خسرو انوشیروان و وصیت بزرگمهر به خسرو انوشیروان (درباره این آثار، نک : تفضلی، همان، 214-250). ابن ندیم (ص 436)، چنانکه خود میگوید، کتابی در آداب جنگ و قلعهگیری که برای اردشیر بابکان تألیف شده بود، ترجمه کرده بود.
علاوه بر کتابها و رساله هایی که نام آنها برجای مانده، گاه در نوشته های کهن عربی و فارسی جملات و عبارات پندآموزی از شاهان و پهلوانان ایرانی، همچون اردشیر، افراسیاب، بهرام گور، بهمن پسر اسفندیار، پشنگ، پکور (پاکُر)، خسرو انوشیروان، خسروپرویز، دارا، رستم، فریدون، قباد، هرمز پسر انوشیروان و یزدگرد سوم، به عربی برگردانده شده است. گاه نیز جملاتی از حکیمان ایرانی، نظیر آذرگُشَسپ(آذرگُشنَسپ)، بُرزمهر، بزرگمهر، مَردَک، مهآذر، مهبود و وِهشاپور، نقل شده است (در اینباره، نک : تفضلی، همان، 204-206).
از جمله آثاری که ابن مقفع از پهلوی به نثر عربی ترجمه کرده، و ابان لاحقی به شعر عربی درآورده بود، کتاب مَردَک (کتاب مزدک: ابن ندیم،172، 232)، منسوب به مردک از حکمای دوران ساسانی بود. شواهد نشان میدهد که این کتاب ربطی به مزدک و تعلیمات مذهبی او نداشته، بلکه از کتابهای ادبی و اخلاقی و از نوع کلیله و دمنه بوده است (نک : تفضلی، همان، 209-211). آنچه از ترجمه عربی این کتاب برجای مانده، نقل قولهایی از آن در آثار آبی (نک : 7/77)، ثعالبی (4/351) و ابن ابی رندقه (ص 218، 220) است (نیز نک : تفضلی، 507-510). ابن مقفع کتابهایی نیز تحت عنوان آداب کبیر، ادب صغیر و الیتیمة در رسائل به عربی ترجمه کرده بود (ابن ندیم، 172). ابان لاحقی نیز کتابهایی را با نامهای رسائل و حکم هند به شعر عربی درآورده بود (همانجا).
برخی از منابع کهن عربی و فارسی نیز جملاتی اندرزی از شاهان و بزرگان ساسانی نقل کردهاند که بر اشیاء گوناگون، از جمله بر اَستودان، پرده، تابوت، تاج، تختهسنگ، سنگمزار، کمربند، لوح زرین، نگین انگشتری و جز آنها منقوش بوده است. به نظر میرسد که بسیاری از این جملات در واقع برگرفته از کتابهای پهلوی یا اقوال شفاهی ایرانیان بوده است (نک : تفضلی، تاریخ، 211-213).
ه ـ متون تاریخی و حماسی: مهمترین کتاب تاریخی ترجمه شده از پهلوی به عربی خداینامه (محمدی، 153-157) در شرح روزگار پادشاهان ایرانی بوده که به نامهای سیرالملوک، سیر ملوک الفرس، شاهنامه، کتب الملوک و نامه باستان نیز شناخته میشود. آغاز تدوین خداینامه را باید به زمان خسرو انوشیروان نسبت داد، اما به تدریج و حتى پس از مرگ یزدگرد سوم مطالبی بدان افزوده شد (تفضلی، همان، 270-271). از خداینامه ترجمه ها و تألیفهای متعددی به عربی از کسانی چون ابن مقفع، محمد بن جهم برمکی، زادویه پسر شاهویه اصفهانی، محمد بن مطیار اصفهانی، هشام بن قاسم اصفهانی، بهرام پسر مردانشاه موبد خورّهشاپور، بهرام پسر مهران اصفهانی و احتمالاً بهرام هروی مجوسی و ابوالفرج ابراهیم بن احمدبن خلف زنجانی موجود بوده است (در اینباره، نک : محمدی، 154). یکی دیگر از مترجمان خداینامه از پهلوی به عربی به احتمال بسیار موسی بن عیسى کسروی بود که، علاوه بر ترجمه، مطالبی از دیگر متون پهلوی و آثاری که داستانهای هندی، بهویژه با درونمایه های بودایی، داشتهاند به مطالب کتاب افزوده بود (روزن، 38، 43). بسیاری از مطالب موجود در تاریخهای دوره اسلامی برگرفته از این ترجمه ها بوده است. نویسندگان و شاعران فارسیگوی نیز از این ترجمه ها بهره بسیار بردهاند. دلایلی وجود دارد که نشان میدهد داستان بلاش پسر فیروز و دختر شاه هند که جاحظ ( المحاسن...، 286-292؛ نیز نک : "بخشی از المحاسن..."، 18-24) آن را به روایت کسروی آورده، مستخرج از خداینامه بوده و این کسروی، موسی بن عیسى کسروی بوده است (روزن، 30، 32، 40). این داستان درونمایهای هندی، بهویژه بودایی، دارد که بر طبق فضای ایرانی تغییراتی در آن داده شده است (همو، 26). روزن (ص 40) بر این باور است که هرجا جاحظ در کتاب المحاسن و الاضداد اطلاعاتی درباره تاریخ ایران میدهد، این اطلاعات از خداینامه کسروی اخذ شده است.
به روایت مسعودی ( التنبیه...، 106)، در 113ق/731م کتابی از پهلوی به عربی برای هشام بن عبدالملک ترجمه شد که تصویر 27 تن از شاهان ساسانی (25 مرد و 2 زن) و وقایع دوران حکومت هریک را شامل میشد. او خود این کتاب را در 303ق/915م در شهر استخر فارس دیده، و بر آن اساس، رنگ لباس، تاج و سلاح اردشیر و یزدگرد سوم را توصیف کرده است. حمزه اصفهانی نیز لباسهای شاهان ساسانی را براساس کتابی به نام کتاب صور ملوک بنی ساسان وصف کرده است (ص 44-55). ظاهراً این همان کتابی است که مسعودی از آن یاد کرده است.
مسعودی (مروج...، 2/44) مطالبی نیز از کتابی به نام بنکش ترجمه ابن مقفع درباره دژی استوار میان آلان و کوه قفقاز نقل کرده که منسوب به زمان پادشاهی اسفندیار پسر گشتاسپ پسر لهراسپ بوده است. همو از کتاب دیگری با نام سکیسران ترجمه ابن مقفع نام برده که شامل مطالبی حماسی درباره افرادی چون افراسیاب، سیاوش و رستم بوده است (همان، 2/267(.
کتابی درباره اسکندر و فتوحاتش به یونانی فراهم آمده بود که در اواخر عصر ساسانی از یونانی به پهلوی ترجمه شد و در تدوین خداینامه مورد استفاده قرار گرفت (تفضلی، همان، 304-305). تحریرهایی منثور و منظوم از این داستان که با نام اسکندرنامه شناخته میشود، به عربی و فارسی نیز موجود است (در اینباره، نک : افشار، 9-30؛ کیوانی، 407-410(.
متنی نیز به پهلوی درباره شیرین، همسر خسروپرویز، و کنیزش، مشکدانه، موجود بوده است که ابن ندیم از آن با نام مسک زنانه و شاه زنان یاد کرده است (ص 424). خلاصه این داستان در المحاسن جاحظ (ص 355) آمده است. نهایةالارب (نک : ص 280-294) نیز داستان بلاش پسر فیروز و دختر شاه هند را آورده است.
چند متن تاریخی و حماسی دیگر که تماماً یا بخشی از آنها از پهلوی به عربی ترجمه شده بودند، اما اصل و ترجمه آنها از میان رفته است، عبارتاند از: سرودهنامه پهلوی(شهمردان، 329)، سیره اسفندیار (جاحظ، رسائل، 2/408)، رستم و اسفندیار ترجمه جبلة بن سالم، بهرام شوس (= بهرام چوبین) ترجمه جبلة ابن سالم (ابن ندیم، 424)، کیلهراسپ شاه ترجمه علی بن عبیده ریحانی (همو، 173)، نامه پیرانویسه (اسدی طوسی، 46) و داستان شروین دَشتَبی (مثلاً نک : حمزه، 21؛ نیز تفضلی، همان، 274-276).
بهعلاوه، مسعودی از کتابی درباره شاهان و وزیران هند به نام فرزه و سیماس یاد کرده که اصل هندی داشته است و به عربی ترجمه شده بود (همان، 2/406). حمزه اصفهانی کتاب سیماس را متعلق به اشکانیان دانسته است (ص 40).
به نوشته سخاوی (ص 246) در زمان پیامبر اسلام(ص) ترجمهای عربی از یک اثر فارسی[میانه] سنت سیرهنویسی را به میان عرب برد. اگر این روایت درست باشد، آن اثر باید مشتمل بر سیره یکی از شاهان ساسانی بوده باشد.
و ـ افسانه ها: کلیله و دمنه پهلوی در 140ق/757م به دست روزبه پسر داذویه مشهور به عبدالله بن مقفع به عربی ترجمه شد (ابن ندیم، 172). این ترجمه به لحاظ نثر و سبک در عربی سابقه نداشت؛ از اینرو، با استقبالی بسیار گرم روبهرو شد و نسخه ها و ترجمه های متعددی از آن پدید آمد (درباره نسخه های عربی کلیله و دمنه، نک : رضایی باغبیدی، "پنچه تنتره"، 97). ابن ندیم (ص 183) کلیله و دمنه ابن مقفع را از جمله بهترین کتابها نزد همه دانسته است. کلیله و دمنه عربی فاقد مقدمه پنچه تنتره سنسکریت است، اما در عوض دارای 4 باب آغازین است که ترتیب و عنوان آنها در نسخه ها متفاوت است: 1. مقدمةالکتاب، 2. بعثة برزویه الی دیار الهند، 3. برزویة الطبیب، 4. عرض الکتاب. پس از این بابهای آغازین، نسخه های عربی کلیله و دمنه غالباً 16 باب اصلی دارند. یکی از این بابها (الفحص عن امر دمنه) احتمالاً افزوده ابن مقفع است. 3 باب از این 16 باب (السِّنَّور و الجُرَذ، المَلِک و الطَّیر فنزه، الاسد و الشعهر الصوّام) نیز برگرفته از مهابهارته است (نک : رضایی باغبیدی، همان، 97-98).
پس از ابن مقفع، کسان دیگری نیز کلیله و دمنه را به نظم یا نثر عربی ترجمه کردند، اما ترجمه های آنان از حیث فصاحت به پایه ترجمه ابن مقفع نمیرسید. برخی از این اشخاص عبارت بودند از: عبدالله بن هلال اهوازی، ابان بن عبدالحمید لاحقی (ابن ندیم، 172، 232)، سهل بن نوبخت فارسی، علی بن داوود، بِشر ابن معتمد، نظامالدین محمد ابن هَبّاریه، ابوالمکارم اسعد بن خطیر مماتی، جلالالدین احمد نقاش، عبدالمؤمن بن حسن صغانی، شیخ محمدبن عبدالرحیم تره (نک : رضایی باغبیدی، همان، 98-99؛ عظیمی، نیز محجوب، سراسر آثار).
کلیله و دمنه عربی ابن مقفع در زمان حکومت نصر بن احمد سامانی (301-331ق/914-943م) به دستور وزیر دانشمندش ابوالفضل بلعمی به فارسی ترجمه شد (فردوسی، 8/254). به نوشته مقدمه شاهنامه ابومنصوری، نصر بن احمد سامانی، رودکی را نیز به نظم کلیله و دمنه تشویق کرد (نک : بهار، 1/323-324؛ قس: فردوسی، 8/255). از کلیله و دمنه منظوم رودکی تنها چند بیت در فرهنگهای فارسی برجای مانده است.
ابوالمعالی حمیدالدین نصرالله غزنوی، منشی دستگاه سلطنت غزنویان هند، کلیله و دمنه را در لاهور برای بهرامشاه (حک 512-547ق/ 1118-1152م) به فارسی ترجمه و تألیف کرد. این ترجمه که به کلیله و دمنه بهرامشاهی معروف است، در 538 یا 539ق پایان پذیرفت (بهار، 2/256). کلیله و دمنه بهرامشاهی در اوج فصاحت و بلاغت و مزین به آیات قرآنی، احادیث نبوی و اشعار دلکش است. این اثر را دومین کتاب نثر فصیح فارسی، پس از گلستان سعدی، دانستهاند (محجوب، 148). کلیله و دمنه بهرامشاهی دارای 4 باب آغازین است: 1. دیباچه مترجم،
2. مفتتح کتاب بر ترتیب ابن المقفع، 3. تمهید بزرجمهر بختکان، 4. باب برزویةالطبیب؛ و پس از این بابهای آغازین، 14 باب اصلی دارد (نک : سراسر کتاب).
محمد بن عبدالله بخاری به فرمان سیفالدین غازی، از اتابکان موصل، در فاصله سالهای 541 تا 544ق کلیله و دمنه ابن مقفع را به فارسی ترجمه کرد. این ترجمه تحت عنوان داستانهای بیدپای شناخته میشود و برخلاف کلیله و دمنه بهرامشاهی، مترجم آن قصد عبارتپردازی و استناد به آیات قرآنی و احادیث و اخبار و ابیات عربی و فارسی (خانلری، 21)، و به عبارتی قصد توضیح، تزیین و بازنویسی متن را نداشته است. بابهای آغازین داستانهای بیدپای عبارتاند از: 1. مقاله توحیدیه مترجم، 2. داستان برزوی پزشک، 3. آغاز کتاب کلیله و دمنه، 4. برزوی پزشک در آغاز سخن بیفزوده است. داستانهای بیدپای دارای 11 باب اصلی است (نک : سراسر کتاب).
بهاءالدین احمد بن محمود طوسی متخلص به قانعی (د672ق/ 1273م) در حدود سال 658ق کلیله و دمنه بهرامشاهی را برای عزالدین کیکاووس از سلاجقه آسیای صغیر به نظم درآورد (نک : کلیله و دمنه منظوم، سراسر کتاب). مولانا حسین واعظ کاشفی (د 910ق/1504م) نیز کلیله و دمنه بهرامشاهی را بازنویسی کرد و آن را به نام امیر شیخ احمد سهیلی، از امرای دربار سلطان حسین بایقرا، انوار سهیلی نام نهاد. در انوار سهیلی مقدمه های کلیله و دمنه و ابیات عربی آن حذف شده است. در عوض، واعظ کاشفی مقدمهای به قلم خویش بدان افزوده است. بهعلاوه، او با استفاده از منابع دیگر، ازجمله گلستان سعدی، مرزباننامه و مثنوی معنوی، شمار حکایات را از 46 به 106 رسانده است (نک : کاشفی، سراسر کتاب). انوار سهیلی را ابوالفضل بن مبارک، معروف به ابوالفضل علامی، وزیر ابوالفتح جلالالدین اکبر پادشاه گورکانی هند (حک 963-1014ق)، در حدود سال 996ق به نثری سادهتر نوشت و در این بازنویسی مفتتح کتاب و باب برزویه طبیب را از کلیله و دمنه بهرامشاهی بدان افزود و آن را عیار دانش نامید. عیار دانش بعدها توسط مؤلفی ناشناس خلاصه و بازنویسی شد و نگار دانش نام گرفت (رضایی باغبیدی، "پنچه تنتره"، 103). جلالالدین اکبر یکی از ادبای دربار خویش را نیز به نام مصطفى خالقداد هاشمی مأمور کرد تا نسخهای از پنچه تنتره را که در کتابخانه سلطنتی نگهداری میشد، مستقیماً از سنسکریت به فارسی ترجمه کند. این ترجمه پَنچاکیانه نامیده شد (نک : سراسر کتاب). در همین زمان، فردی به نام تاجالدین ترجمهای بسیار آزاد از هیتُپَدِشه1 سنسکریت به فارسی نوشت و آن را مفرح القلوب نامید (رضایی باغبیدی، همان، 90، حاشیه 46). هیتپدشه اثر نارایَنه کتابی دارای 43 حکایت است که 25 حکایت را از پنچه تنتره و بقیه را از کتابی ناشناخته اقتباس کرده است (نک : همان، 89-90، درباره دیگر ترجمه های پنچه تنتره و کلیله و دمنه، نیز نک : ص 102-103؛ محجوب، نیز هِـرتِل2، سراسر آثار؛ EI2, IV/503).
به روایت ابن ندیم: "نخستین کسانی که به تصنیف افسانه ها پرداختند و آنها را در کتابهایی مدون ساختند و در گنجینه ها نگاهداری کردند و برخی از آنها را از زبان جانوران حکایت کردند، ایرانیان باستان بودند. سپس شاهان اشکانی که طبقه سوم از پادشاهان ایران بودند، در این کار مبالغت کردند و در روزگار پادشاهان ساسانی بر آن افزوده شد و تازیان آنها را به زبان عربی ترجمه کردند و فصحا و بلغا آنها را گرفتند، سپس به تهذیب و آراستن آنها پرداختند و در معنای آنها داستانهایی مشابه ساختند" (ص 422). او سپس شماری از این کتابها را نام میبرد که از آن میان کتابی با نام هزار افسان هسته مرکزی کتابی قرار گرفت که در عربی الف خرافة (همانجا؛ مسعودی، همانجا) و الف لیلة و لیلة (همانجا) و در فارسی هزار و یک شب خوانده میشود.
1. Hitopadeśa. 2. Hertel 3. Bodhisattva
به روایت ابن ندیم ابوعبدالله محمد بن عبدوس جهشیاری تصمیم گرفت تا در کتابی هزار افسانه از افسانه های عربی، ایرانی، رومی و غیره را جمعآوری کند، اما تنها 480 افسانه را گرد آورده بود که درگذشت (ص 423). همو در جای دیگر (ص 232) از چند کتاب دیگر ایرانیان و غیرایرانیان که ابان لاحقی آنها را به شعر عربی برگردانیده بود، چنین نام میبرد: زهر و برداسف (بلوهر و بردانیه؛ همو، 172: بلوهر و بوذاسف)، سندباد (= سندبادنامه) و کتاب ناشناختهای با نام صیام و اعتکاف.
بلوهر و بوذاسف یکی از افسانه های هندی است که در دوره ساسانی به پهلوی ترجمه شد و پس از اسلام به عربی درآمد و ابان لاحقی نیز آن را به نظم کشید. موضوع این کتاب زندگی بودا ست. کتابهایی که ابن ندیم (ص 424) با عناوین کتاب البد، بوناسف و بلوهر و بوناسف مفرد آورده، نیز احتمالاً روایتهای دیگری از زندگی بودا بوده است. بوذاسف صورت ایرانی شده واژه سنسکریت بُدهیسَتوه3 است که لقب بودا پیش از بودا شدن (= به آگاهی رسیدن) او بوده و بلوهر زاهدی است که راه رسیدن به حقیقت را بدو مینمایاند. از ترجمه عربی بلوهر و بوذاسف دو تحریر موجود است: یکی به قلم یکی از پیروان اسماعیلیه و دیگری تحریری که ابن بابویه (ص 577- 638) آورده است (درباره این اثر و تحریرها و ترجمه های آن، نک : ه د، 12/531-536؛ ژیماره، 3ff.).کهنترین ترجمه موجود فارسی از بلوهر و بوذاسف، دو قطعه منظوم به خط مانوی است که در واحه تورفان در ترکستان چین یافت شده است و اکنون در مجموعه بزرگ دستنوشته های مانوی آکادمی برلین نگهداری میشود. این دو قطعه شامل 27 بیت ناقص در بحر رَمَل مُسَدَّس است. احتمالاً این منظومه را نخست شاعری مسلمان در سمرقند یا بخارا سروده و به خط عربی به نگارش درآورده است (هنینگ، 8-9). شاید شاعر این منظومه رودکی بوده باشد، زیرا دو منظومه دیگر او ( کلیله و دمنه و سندبادنامه) نیز در همین بحر سروده شده است (نیز نک : همو، 91-98).در این دو قطعه نام بلوهر و بوذاسف به صورت بیلوهر و بودیسف آمده است.
درباره منشأ سندبادنامه اختلاف نظر بوده، اما مسعودی (همان، 1/90) منشأ آن را هند دانسته است. ابن ندیم (ص 423) نیز هند را ترجیح داده است. این کتاب احتمالاً در زمان شاهنشاهی خسرو انوشیروان به پهلوی درآمده بود (نک : تفضلی، تاریخ، 299). ابن ندیم (ص 424) دو روایت از آن را نام برده است: سندباد کبیر و سندباد صغیر. مترجم این کتاب از پهلوی به عربی احتمالاً موسی بن عیسى کسروی بوده است که در سده 3ق میزیست (مینوی، 170). سندبادنامه به دستور امیر نوح بن نصر سامانی (331-343ق/943-954م) یا امیر نوح بن منصور سامانی (366-387ق/977-997م) به دست خواجه عمید ابوالفوارس قنارزی به فارسی ترجمه شد. بعد از قنارزی دو تهذیب از سندبادنامه به فارسی صورت گرفت: یکی از شمسالدین دقایقی مروزی (اواخر سده 6ق/12م) و دیگری از ظهیرالدین سمرقندی (سده 6 و اوایل سده 7ق/12 و 13م). سندبادنامهای که امروز در دست است، همین تهذیب ظهیرالدین سمرقندی است (نک : تفضلی، همان، 300(.
یکی دیگر از دوره های شکوفایی ترجمه از سنسکریت به فارسی دوره پادشاهی اکبرشاه گورکانی بود. البته پیش از او نیز شاه فیروز تغلق دستور داده بود کتابهایی را از سنسکریت به فارسی ترجمه کنند. یکی از این کتابها با نام دلایل فیروزشاهی ترجمه عزالدین خالدخانی در فلسفه، نجوم و طالعبینی بود (مُدی، 4-5). منظومه مهابهارته نیز در زمان زینالعابدین پادشاه کشمیر از سنسکریت به فارسی ترجمه شد، اما این ترجمه بر جای نمانده است (رضایی باغبیدی، "معرفی..."، 151). شمار کتابهای ترجمه شده را در دوره اکبرشاه 11 کتاب نوشتهاند که مهمترین آنها عبارت بودند از: 1. مهابهارت (= مهابهارته) یا رزمنامه، ترجمه میرغیاثالدین علی قزوینی مشهور به نقیبخان، مولانا عبدالقادر بدائونی، شیخ سلطان تهانیسَری، ملا شِری و شیخ فیضی (مدی، 13)؛ 2. راماین (= رامایَنه)، ترجمه نقیب خان، بدائونی و تهانیسری؛ 3. آتهربن (= اَتهروَوِده1)، ترجمه حاجی ابراهیم سرهندی (همو، 9)؛ 4. بخشی از منظومه مهابهارته به نام نل (= نله) و دمن (= دَمَیَنتی2)، ترجمه ابوالفیض فیضی دکنی(نک : ذاکرالحسینی، 122-125). مهمترین متن ترجمه شده به فارسی پس از دوره اکبرشاه، اوپَنیشَدها (= اوپانیشادها) بود. محمد داراشکوه (د 1069ق/1659م) پسر شاهجهان (حک 1037- 1068ق/ 1628-1658م) به یاری برخی از دانشمندان تعداد 50 اوپنیشد را به فارسی ترجمه کرد و آن را سرّ اکبر نامید (نک : امامی، 676، 679-680). از طریق همین ترجمه بود که اروپاییان با فلسفه هند آشنا شدند و دانش هندشناسی زاده شد.
1. Atharvaveda. 2. Damayantī.
مآخذ: آبی، منصور، نثرالدرر، به کوشش منیره محمد مدنی و حسین نصار، قاهره، 1990م؛ ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، به کوشش آوگوست مولر، قاهره، 1882م؛ ابن ابی رندقه، محمد، سراج الملوک، اسکندریه، 1289ق؛ ابن بابویه، محمد، کمالالدین و تمام النعمة، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، 1390ق؛ ابن فقیه، احمد، البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1885م؛ ابن ندیم، الفهرست، بیروت، 1398ق/1978م؛ ابوحیان توحیدی، البصائر و الذخائر، بهکوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، 1964م؛ ابوعلی مسکویه، احمد، الحکمة الخالدة، بهکوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، 1358ش؛ ابونصر قمی، حسن، المدخل الى علم احکام النجوم، به کوشش جلیـل اخوان زنجانـی، تهـران، 1375ش؛ اسـدی طوسـی، لغـت فرس، به کوشش محمـد دبیر سیاقـی، تهران، 1336ش؛ افشـار، ایـرج، مقدمه بـر اسکندرنامه، تهران، 1343ش؛ امامی، علیاشرف و محمدجواد شمس، "اوپنیشاد"، دانشنامه زبان و ادب فارسی در شبهقاره، تهران، 1384ش، ج 1؛ امین، احمد، ضحی الاسلام، قاهره، 1936م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، 1403ق؛ بهار، محمدتقی، سبکشناسی، تهران، 1381ش؛ بیرونی، ابوریحان، الآثارالباقیة، به کوشش زاخاو، لایپزیگ، 1923م؛ همو، تحقیق ماللهند، حیدرآباد دکن، 1958م؛ همو، القانون المسعودی، حیدرآباد، 1956م؛ پنچاکیانه ( ترجمه پنچه تنتره) از مصطفى خالقداد هاشمی، به کوشش جلالی نائینی و دیگران، تهران، 1363ش؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1376ش؛ همو، "جاویدان خرد و خردنامه"، تحقیقات اسلامی، 1374ش، س 10، شم 1-2؛ تنوخی، محسن، الفرج بعد الشدة، بیـروت، 1398ق؛ ثعالبـی، عبدالملک، یتیمـةالدهر، به کوشش محمد عبدالمجیـد، قاهره، 1956م؛ جاحظ، عمرو، "بخشی از المحاسن و الاضداد"، ترجمه علیبهرامیان، درباره ترجمه های عربی خداینامه (نک : هم ، روزن)؛ همو، البیان و التبیین، به کوشش فوزی عطوی، بیروت، 1968م؛ همو، رسائل، به کوشش محمد هارون، بیروت، 1965م؛ همو، المحاسن والاضداد، به کوشش علی فاعور و دیگران، بیروت، 1411ق؛ جهشیاری، محمد، الوزراء و الکتاب، به کوشش عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره، 1357ق/1938م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339ش؛ حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، بیروت، 1961م؛ خانلری، پرویز، "سخنی درباره اصل کتاب"، داستانهای بیدپای (هم)؛ خردنامه، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1367ش؛ داستانهای بیدپای (کلیله و دمنه)، ترجمه محمد بن عبدالله بخاری، به کوشش پرویز ناتل خانلری و محمد روشن، تهران، 1369ش؛ ذاکرالحسینی، محسن، "مثنوی نل و دمن"، نامه فرهنگستان، 1384ش، س 7، شم 1؛ رازی، محمد بن زکریا، تبصرةالعوام، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1313ش؛ رضایی باغبیدی، حسن، "پنچه تنتره در ادبیات سنسکریت و ادبیات فارسی"، نامه فرهنگستان، 1375ش، س 2، ش 1؛ همو، "معرفی زبان و ادبیات سنسکریت"، مهرداد بهار، به کوشش امیرکاووس بالازاده، تهران، 1377ش؛ همو، "واژهگزینی در عصر ساسانی و تأثیر آن در فارسی دری"، نامه فرهنگستان، 1379ش، س 4، شم 3؛ روزن، بارون و.، درباره ترجمه های عربی خداینامه، ترجمه محسن شجاعی، ضمیمه نامه فرهنگستان، 1382ش، شم 15؛ سخاوی، محمد، الاعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، بیروت، 1403ق/1983م؛ شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامه علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1363ش؛ صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به کوشش غلامرضا جمشید نژاد اول، تهران، 1376ش؛ عباس، احسان، عهد اردشیر، بیروت، 1967م؛ عظیمی، عباسعلی، شرح حال و آثار ابن مقفع، تهران، 1355ش؛ غزالی، محمد، نصیحةالملوک، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1351ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش رستم علیاف و ع. آذر، مسکو، 1970م؛ قفطی، علی، تاریخ الحکماء، اختصار زوزنی، به کوشش یولیوس لیپرت، لایپزیگ، 1903م؛ کاشفی، حسین، انوار سهیلی، تهران، 1341ش؛ کلیله و دمنه، ترجمه ابوالمعالی نصرالله منشی، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1355ش؛ کلیله و دمنه منظوم، ناظم: احمد قانعی طوسی، به کوشش ماگالی تودوا، تهران، 1358ش؛ کیوانی، مجدالدین، "اسکندرنامه ها"، دانشنامه زبان و ادب فارسی، تهران، 1384ش، ج 1؛ مجتبائی، فتحالله، "ملاحظاتی درباره اعلام کلیله و دمنه"، مجله زبانشناسی، 1363ش، س 1، شم 2؛ همو، نحو هندی و نحو عربی، تهران، 1383ش؛ محجوب، محمدجعفر، درباره کلیله و دمنه، تهران، 1349ش؛ محمدی، محمد، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، تهران، 1356ش؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، لیدن، 1893م؛ همو، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1965م؛ مینوی، مجتبى، پانزده گفتار، تهران، 1346ش؛ نالینو، کارلو آلفونسو، علم الفلک، رم، 1911م؛ نهایةالأرب، منسوب به اصمعی، به کوشش محمدتقـی دانشپـژوه، تهران، 1374ش؛ هنینـگ، و. ب.، "قـدیمترین نسخه شعـرفارسی"، ترجمه احسان یارشاطر، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، 1337ش، س 5، شم 4؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379ق/1960م؛ نیز:
Bailey, H. W., Zoroastrian Problems in the Ninth-Century Books, Oxford, 1943; The Complete Text of the Pahlavi Dinkard, ed. D. M. Madan, Bombay, 1911, part I; De Blois, F., Burzōy’s Voyage to India and the Origin of the Book of Kalīlah wa Dimnah, London, 1990; Edgerton, F., The Panchatantra Reconstructed, New Haven, 1924; EI2; GAS; Gimaret, D., Le livre de Bilawhar et Būdāsf, Genève/Paris, 1971; Henning, W. B., "Persian Poetical Manuscripts from the Time of Rūdakī", A Locust’s Leg, Studies in Honour of S. H. Taqizadeh, London, 1962; Hertel, J., Das Pañcatantra, seine Geschichte und seine Verbreitung, Leipzig, 1914; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Modi, J. J., "King Akbar and the Persian Translations of Sanskrit Books", Annals of the Bhandarkar Institute, Poona, 1925, vol. VI)2(; Monier-Williams, M., A Sanskrit - English Dic-tionary, Oxford, 1899; Nâmakîhâ-î Mânûshchîhar: The Epistles of Mânûshchîhar, ed. B. N. Dhabhar, Bombay, 1912; The Pahlavi Rivāyat Accompanying the Dādestān ī Dēnīg, ed. and tr. A. V. Williams, Copenhagen, 1990, vol. I; Pahlavi Texts, ed. J. M. Jamasp-Asana, Bombay, 1897-1913; Pingree, D., "The Fragments of the Works of Al-Fazārī", Journal of Near Eastern Studies, 1970, vol. XXIX; Shaked, Sh., The Wisdom of the Sasanian Sages )Dēnkard VI(, Boulder, Colorado, 1979; Schulthess, F., Kalila und Dimna: Syrisch und Deutsch, Berlin, 1911; Tafazzoli, A., "Observations sur le soi-disant Mazdak-nāmak", Acta Iranica 23, Leiden, 1984.
حسن رضایی باغبیدی
.IV ترجمه از عربی به عبری
جامعه یهودی در طی قرنهای متمادی در سرزمینهای اسلامی و مسیحی، به عنوان اقلیتی پراکنده میزیسته، و همین پراکندگی جغرافیایی برای این جامعه، شرایط دوزبانگی و چندزبانگی را فراهم آورده است. زبان عبری در طی روزگاری دراز، زبان دینی یهود بوده، در حالی که زبان تکلم آنان زبانهای گوناگون محلی بودهاست. عبری به مثابه زبان مشترک یهودیان، زمینهای برای پیدایی مجموعه آثاری بوده که پیوستگی فرهنگی جامعه یهودی را تأمین میکردهاست. کهنترین بخشهای عهد عتیق و نیز بخش وسیعی از کتابهایِ ناظر بهسنت دینی یهود، به زبان عبری بود، ولی طی قرون پیاپی، زبانهای دیگری نیز در جوامع یهودی کاربرد داشت. همین چند زبانگی نزد یهودیان از دیرباز زمینه گستردهای برای ترجمه فراهم آورده بود که از کهنترین نمونه های آن میتوان به ترجمه تورات به زبان یونانی، معروف به ترجمه "هفتادی1" یاد کرد. نقش زبان عربی به عنوان زبان علمی در جهان اسلام، و رواج عربی به عنوان زبان نوشتاری نزد یهودیانی که در سرزمینهای عربی میزیستند، خود زمینهساز آن شد تا از آن سده، آثاری از عربی به عبری ترجمه گردند.
یکی از مهمترین جریانهای ترجمه از عربی به عبری، مربوط به منطقه اندلس از اواخر سده 5ق/11م به بعد است که حاصل شکل گرفتن یک خردهفرهنگ یهودی در آن منطقه به عنوان اقلیتی درون جامعه اسلامی بودهاست. گاه برخیاز این ترجمه های عبری، زمینه ارتباط یهودیان جهان اسلام با همکیشان در اروپای مسیحی، و زمینه انتقال آثاری از زبان عربی به زبانهای اروپایی بوده است. از نخستین نمونه ها میتوان به ترجمه هایی از اسحاق ابن روبین و موسی بن طوبیا اشاره کرد ("ادبیات...2"، 377).
تا نیمه نخست سده 6ق/12م، هنوز یهودیان شرق و غرب جهان اسلام، به خوبی عربی میدانستند و زبان عبری، زبان علمی آنان نبود، اما بهتدریج نیاز به ترجمه عبری در حال خود نمودن بود. از معدود نمونه های کوشش در این نیم سده، باید به ترجمه های ابراهیم بن عزرا در زمینه های اخترگویی و اخترشناسی، دستور زبان، و نیز ترجمه رسالهای در موسیقی از ابراهیم برحیه اشاره کرد (همانجا؛ سارتن، /116, 181(1II).
رویآورد یهودیان اندلس به ترجمه به عبری، در نیمه اخیر سده 6ق، بسیار جدیتر بود و به جریانی پررونق تبدیل شده بود. اهتمام مترجمان این دوره معطوف به ترجمه آثاری بود که توسط دانشوران یهودی پیشتر به عربی نوشته شده بود؛ در این شمار میتوان از ترجمه هایی یاد کرد که کسانی چون یوسف قمحی و بهخصوص یهودا بن تبون آثار فلسفی، اخترشناسی و دینی ابن جبیرول، سعدیا بن یوسف، یهودای لاوی و بحیة بن یوسف را به عبری برگرداندند ("ادبیات"، 377-378؛ سارتن، II(1)/283, 344- 346؛ هالکین، 1321 ff.). از صاحبنظران، دقت صورت گرفته در علمی بودن این ترجمه ها را مورد توجه قرار دادهاند؛ در مقایسه میان مترجمان به عبری و به لاتینی، گروه نخست در یافتن معادل برای اصطلاحات عبری و نیز برای به کار بردن عین اصطلاح عربی در زبان مقصد، گشاده دستتر بودند (سارتن، /283(1II).
سده 7ق/13م اوج شکوفایی ترجمه عربی به عبری بود و شاخص این جریان، کسانی چون یهودا حَرزی، ابن حَسدای و سموئیل بن تبون در نیمه نخست (همو، /492,563-566)2)II؛ GAL,I/605) و سلیمان بن ایوب، شیم طوب بن اسحاق و زراحیه گراسیان در نیمه اخیر(سارتن، /719,845-855(2)II) بودند(نیز نک : هالکین، همانجا). با بازگشت بخشهایی از اندلس اسلامی به مسیحیت و گسترش روابط فرهنگی اندلس با اروپای مسیحی، زمینه برای ارتباط فرهنگی یهودیان اندلس با یهودیان قاره نیز بازتر شد و به تبع دامنه مترجمان عربی به عبری نیز به درون قاره گسترش یافته بود. برخی از آنان مانند ابراهیم بن ناتان و یعقوب آناطولی، از یهودیان مناطق دیگر اروپا چون فرانسه و ایتالیا بودند ("ادبیات"، 378-379؛ GAL، همانجا؛ سارتن، /555, 565(2)II؛ هالکین، همانجا).
1. Septuaginta 2. "Perevodnaya..."
در این دوره، افزون بر آثار دانشوران یهودی ــ بهویژه ابن میمون ــ نوشته های عالمان مسلمان مانند فارابی، ابنسینا، ابن رشد و علی بن رضوان، و برگردان عربی دانشوران کهن یونان مانند ارسطو، بقراط، جالینوس و بطلمیوس مورد توجه مترجمان عبری بوده است. از نظر موضوعی، زمینه ها در این سده گسترش یافته، و علومی چون طب، ریاضیات، فیزیک و مکانیک را نیز در بر میگرفته است. برخی از آثار ادبی چون مقامات حریری هم در همین دوره ترجمه شدهاند.
در سده 8ق/14م، همچنان ترجمه به عبری پررونق بود. در نیمه اول، درکنار معدود مترجمان اندلسی چون سلیمان بونیراک، سلیمان کوهن و اسحاق بن ناتان، بیشتر کسانی از فرانسه و ایتالیا چون موسی بن سلیمان اهل بوکر1، سموئیل بن یهودا اهل مارسی، قالونیموس بن داوود کبیر، قالونیموس هاناسی، تودروس بن مشلوم هر سه اهل ارل2 و سموئیل بن سلیمان اهل ایتالیا دیده میشوند (اشتاین اشنایدر، 44, 369, 429, 471ff. ؛ "ادبیات"، 379-380؛ سارتن، /61, 428-437(1)III؛ هالکین، همانجا).
در نیمه دوم سده 8ق، با کاهش روزافزون اهمیت عربی در اروپا، ترجمه عربی به عبری روی به کاستی نهاد. تنها مترجم شاخص از فرانسه، یهودا بن سلیمان بود و در اسپانیا کسانی چون یوسف بن یوشع لورقی، داوود بن یعیش، یعقوب کارسونو، سموئیل ابن مُطُط و سلیمان بن لبی ترجمه های معدودی پدید آوردنـد ("ادبیات"، همانجا؛ سارتـن، /1071, 1373-1377(2III).
در همین مقطع، نمونهای نادر از ترجمه به عبری در مشرق اسلامی نیز دیده میشود که ترجمه رسالهای از بطلمیوس در باب اسطرلاب است که توسط سلیمان بن الیاس صورت گرفته، و زبان مبدأ در آن احتمالاً عربی، یا دست کم یونانی با کمک ترجمه عربی بوده است (همو، /1071(2)III).
جریان ترجمه از عربی به عبری، در سده های پسین رنگ باخته است. آنچه در تاریخ ترجمه عربی به عبری باید در نظر داشت، این است که بخشی از آثار مؤلفان عربینویس اعم از مسلمان و یهودی، اکنون بجز از طریق ترجمه های عبری شناخته نیست.
مآخذ:
GAL; Halkin, A. S., "Translation and Translators", Judaica, vol. XV; "Perevodnaya literature", EvreĮskaya entsiklopediya, ed. A. Garkav’ and L. Kantsenel’son, Moscow, 1991, vol. XII; Sarton, J., Introduction to the History of Science, Baltimore, 1962; Steinschneider, M., Hebraeische Uebersetzungen des Mittelalters und die Juden, Graz, 1956.
بخش تاریخ
.V ترجمه از عربی و فارسی به یونانی
1. Beaucaire 2. Arles 3. De Revolutionibus nativitatum, ed. D. Pingree, Leipzig, 1968. 4. Ephodia tou apodhmountos )Eфοδια toυ Aποδημουντοσ(. 5. Constantinos Rheginos 6. Calabria regione/ Reggio di Calabria 7. G. E. Pentogalos, "La Traduction grecque du Zad al-Moçafir D’Ibn al-Jazzar"
8. "Constaintinus..." 9. "Die Europaischen..." 10. Synesios
در سده 4ق/10م امپراتوری بیزانس، میراثخوار فرهنگ یونان، توانست پس از چند سده عقبنشینی در برابر مسلمانان، نخستینبار برخی از نقاط مسلمان شده را به چنگ آورد. اینک آنان نیز همچون فاتحان عربِ ایران و بیزانس در سده 1ق، با مردمانی فرهیختهتر از خود روبهرو بودند و به فکر بهرهوری از میراث علمی مغلوبان افتادند. از اینرو، در آخرین سالهای سده 10م، درست برخلاف آنچه در دو سده پیش در جهان اسلام رخ داده بود، جریان نوینی از انتقال علوم از جهان اسلام به جهان یونانیمآب به راه افتاد که البته از نظر اهمیت و تأثیرگذاری در تاریخ علم جهان، هرگز با دو جریان ترجمه به عربی (سده 2-3ق) و عربی به لاتین (سده 11-12م) و حتى جریان ترجمه عربی به عبری (سده 7ق/13م) برابری نمیکرد.
یونانیان نیز همچون مسلمانان، نخست به ترجمه آثاری درباره احکام نجوم و پزشکی عملی همت گماشتند. مقالات دوم و سوم جُنگی یونانی درباره احکام نجوم مشهور به اسرار ابومعشر که در حدود 1000م فراهم آمده بود، ترجمه یونانی گزارش شاذان ابن بحر از مذاکراتش با ابومعشر بلخی و گزیده های بسیار مفصلی از المدخل الکبیر الى علم احکام النجوم ابومعشر را در بر داشت. احکام تحاویل سنی الموالید ابومعشر نیز در همین روزگار به یونانی ترجمه شد. دیوید پینگری 5 مقاله موجود متن یونانی را منتشر کرده است3. این مقالات در سده 13م از یونانی به لاتین ترجمه، و در 1559م در بازل منتشر شد(پینگری، "ابومعشر بلخی"، 35,37-39، "ابومعشرجعفر..."، 338,339). در همین سالها، زادالمسافر و قوت الحاضر ابن جزّار نیز به یونانی ترجمه شد. این کتاب، به پیروی از سنتی بسیار کهن، برای کسانی که به پزشک دسترسی نداشتند، نوشته شده بود و گویا همین ویژگی موجب شد که خیلی زود به یونانی ترجمه شود4. نام مترجم، در بیشتر دستنوشته های یونانی، از جمله کهنترین آنها کنستانتین اهل رگیوم5 (امروزه منطقه کالابره6 در جنوب ایتالیا)، و در یکی دیگر از نسخه های کهن کنستانس ممفیسی آمده است. بهنظر دارمبرگ، با توجه به قدمت دستنویس واتیکان، این مترجم نمیتوانسته است همان کنستانتین افریقی باشد (ص500-501, 504-505؛ نیز دارمبرگ و روئل، 582؛ دوگا، 291-292؛ بن میلاد، 33-34؛ لمان، 263-268). البته لکلر ترجمه یونانی را جدیدتر از ترجمه لاتین دانسته (I/413)، و پنتاگالوس نیز در مقالهای که در ضمن مجموعه مقالات گردهمایی هزاره ابن جزار
( الندوة العلمیة الالفیة، احمد بن الجزار، ابحاث و دراسات، تونس، 1987م، ص 41-54) به چاپ رسیده7، ترجمه یونانی را نیز به کنستانتین افریقی نسبت داده است (قس: اشتاین اشنایدر، "کنستانتین...8"، 364، " ترجمه ها...9"، 17، که از ترجمه یونانی سونسیوس10 (؟) نیز یاد میکند؛ نیز قس: سارتن، I/682، که این ترجمه را ناقص و ترجمه مورد نظر دارمبرگ را کامل خوانده است). اما باید به خاطر داشت که مترجم روایت یونانی،دستکم درباره انتساب اثر به مؤلف اصلی (ابن جزار) امانت را رعایت کرده، ولی کنستانتین در ترجمه های خود هرگز چنین نکرده است (نک : دارمبرگ، 490, 507-508). روایت یونانی را باید تفسیری از روایت عربی دانست، زیرا مترجم به هنگام ترجمه متن اصلی، نکات بسیاری از دیدگاه های ابوبکر رازی، اریباسیوس و "یوحنای دمشقی" ــ تصحیفی از نام یوحنا ابن سرابیون یا یوحنا ابن ماسویه (نک : اشتاین اشنایدر، "کنستانتین"، 374-377؛ لکلر، I/117؛ میهلی، 90؛ شیپرگس، 97؛ کمبل، I/72) ــ را بر آنافزوده است (دارمبرگ، 505ff. ؛ دوگا، 290). پس پزشکان یونانی زبان دست کم از سده 11م بهواسطه این"تفسیر" با نظریات این پزشکان آشنا بودهاند. تعدد نسخه های ترجمه یونانی (دارمبرگ، 501-502؛ گابریلی، 49؛ بن میلاد، 31-32) را باید نشانه آوازه بسیار این ترجمه در بیزانس دانست.
ترجمه آثار عربی به یونانی دستکم تا اواخر سده 11م ادامه داشت. سومیون ست1 (د پس از 1080م) برخی از آثار پزشکی و نیز کلیله و دمنه را از عربی به یونانی درآورد. فرهنگنامه وی درباره خواص دارویی مواد غذایی، اطلاعات فراوانی از پزشکی اسلامی (و بهواسطه آن از پزشکی هندی) در برداشت. این کتاب مشهورترین اثر پزشکی بیزانس در روزگار خود بود (سارتن، I/742, 744, 771 )
1. Symeon Seth 2. Gregorios Chioniades 3. Manuel Georgios Chrysococces 4. Georgios Chrysococces 5. Joannes Charsanites 6. Georgios Choniates
سرزمینهای تحت فرمانروایی امپراتوری ترابوزان، از اوایل سده 14م، شاهد رستاخیز کوتاهمدت ترجمه آثار فارسی (و احتمالاً عربی) به یونانی بود. در این روزگار، ترابوزان، در ساحل دریای سیاه، بهرغم تهدیدهای همهجانبه ترکان عثمانی، مرکز فرهنگ یونانی و کانون ارتباط فرهنگهای ایرانی و بیزانسی بود. آلکسیوس دوم (1297-1330م)، هشتمین فرمانروای ترابوزان، گرگوریوس خیونیادس2، پزشک بیزانسیِ زاده قسطنطنیه را به ایران فرستاد. وی در مدت اقامت در ایران با زبان فارسی آشنا شد و چندی نیز اسقف اعظم تبریز بود. خیونیادس با شماری از آثار علمی فارسی (و احتمالاً عربی) به ترابوزان بازگشت. یکی از آثار نجومی موجود در این مجموعه، منسوب به شمسالدین بخارایی (شاید همان شمسالدین محمد بن مبارک شاه، مشهور به میرک بخاری، دانشمند ایرانی فعال در همان سالها) در 1323م از فارسی به یونانی ترجمه شد، یا شاید نگارنده یونانیزبان آن، کتابی بر اساس درسهایی که در محضر این فرد فرا گرفته بود، تألیف کرده باشد. این اثر آغازگر عصر نجوم ایرانی در امپراتوری ترابوزان بود (همو، III/63, 123, 438, 699).
کشیشی به نام مانوئل3، از شاگردان خیونیادس، با مطالعه برخی از این آثار شهرتی بههم زد (همو،III/688) و گریگوریوس خروسککسس4، شاگرد مانوئل، افزون بر بررسی این آثار، کتابی درباره "ستارهشناسی ایرانیان" برای فردی به نام یوآنس خارسانیتس5 نوشت که زیجی نیز در بر داشت (یا شاید تمامِ اثر، زیجی بود با مقدمهای نجومی که در دیگر زیجها نیز دیده میشود). این زیج ظاهراً بر اساس سالشماری یزدگردی تنظیم شده بود و به همین مناسبت گاه به خطا زیج یزدگرد نیز نامیده میشد. "ستارهشناسی ایرانیان" خیلی زود در میان یونانیان رواج
یافت. هرچند نگارش اثری به یونانی در 1361م که مستقیماً از آثار نجومی یونان باستان تأثیر گرفته بود، اثر گریگوریوس را در جهان یونانی از رونق انداخت. اما این اثر تا مدتها پس از این تاریخ نیز در میان یهودیان خاور نزدیک و نیز سرزمینهای شرقی اروپا شهرتی تمام داشت (همو، III/123, 438, 688). در 1374م، سلیمان بن الیاس معروف به شَربِط هه ـ ذَهَب این اثر را در سالونیکا به عبری ترجمه کرد (یا شاید زیجی به زبان عبری بر اساس آن تألیف کرد). در 1425م نیز شرحی عبری در آن نوشته شد. تألیف آثار نجومی دیگری را نیز به خروسککسس نسبت دادهاند که نمیتوان درباره ارتباط آنها با اثر 1346م، یا استقلالشان با اطمینان سخن گفت (همو، III/688-689).
پزشک بیزانسـی دیگری به نام گئـورگیوس خونیاتس6 ــ که از روزگار زندگی وی هیچ نمیدانیم ــ یک رساله زهرشناسی فارسی را به یونانی ترجمه کرد. بعید نیست که او نیز در همین روزگار رونق فرهنگ ایرانی در جهان یونانی فعال بوده باشد (نک : همو، III/438). بدین ترتیب، ترابوزان در اواسط سده 8ق/14م مرکز یک نوزایی فارسی یا به عبارت دقیقتر ایرانی بود (زیرا بسیاری از آثار ایرانیان خود به عربی نوشته میشدند). برتری آموزش ایرانی از آنجا ثابت میشود که در این روزگار بهرغم ترجمه بسیاری از آثار به یونانی، حتى یک اثر نیز از یونانی به فارسی ترجمه نشد (همو، III/63).
مآخذ:
Ben Milad, A., L’École Médicale de Kairouan )Thèse pour le doctorat en médecine(, Paris, 1933; Campbell, D., Arabian Medicine, Amsterdam, 1926; Daremberg, Ch., "Recherches sur un ouvrage qui a pour titre Zad el-Moçafir, en arabe, Éphodes en grec, Viatique, en latin, et qui est attribué, dans les textes arabes et grecs, à Abou Djafar, et, dans le texte latin, à Constantin", Archives des missions scientifiques et littéraires, choix des rapports et instructions, Paris, 1851, vol. II; Daremberg, Ch. and Ch. É. Ruelle, Œuvres de Rufus d’Éphèse, Paris, 1879; Dugat, G., "Études sur le traité de médecine d’Abou Djàfar Ah’mad intitulé: Zad el-Moçafir ‘La provision du voyageur’", JA, 1853, vol. I; Gabrieli, G., "Il Zād al Musāfir di Ibn al Gazzār in un ms. Greco Corsiniano", Rendiconti della Reale Accademie dei Lincei, Classe di scienze morali, storiche e filologiche, 1905, vol. XIV; Leclerc, L., Histoire
de la médicine arabe, Paris, 1876; Lehmann, H., "Zu Constantinus Africanus", Sudhoff Archiv für Geschichte der Medizin, Leipzig, 1931, vol. XIV; Mieli, A., La Science arabe et son rôle dans l’évolution scientifique mondiale, Leiden, 1966; Pingree, D., "Abū Maªshar Al-Balkhī", Dictionary of Scientific Biography, ed. Ch. C. Gillispie, New York, 1970, vol. I; id, "Abu Mashar Jafar B. Muhammad Al-Balkhi", Iranica, vol. I; Sarton, G., Introduction to the History of Science, Baltimore, vol. I, 1927, vol. III, 1947; Schipperges, H., Die Assimilation der Arabischen Medizin durch das Lateinische Mittelalter, Wiesbaden, 1964; Steinschneider, M., "Constantinus Africanus und seine arabischen Quellen", Archiv für pathologische Anatomie und Physiologie und für klinische Medizin, 1866, vol. XXXVII; id., "Die europäischen Übersetzungen aus dem Arabischen bis Mitte des 17. Jahrhunderts", Sitzungsberichten der kaiserlichen Akademie der Wissenschaften in Wien, philosophisch-historische Klasse, 1905, vol. CLI)1(.
یونس کرامتی
.VI ترجمه از عربی به لاتینی و دیگر زبانهای اروپایی
رسالت ترجمه آثار عربی (و گاه فارسی)، به لاتینی و بعدها کاستیلی، بر دوش مسیحیـان و یهودیانی بود کـه از فرهنگ عربی ـ اسلامی بهره کافی داشتند. همچنان که بیشتر مترجمان سده های 2 و 3ق، از سرزمینهـای نزدیک به جهان یونانی ـ سریانی، یا جندیشاپور تحت تأثیر فرهنگ سریانی برخاسته بودند، نهضت ترجمه از عربی نیز در سرزمینهای همسایه جهان اسلام شکل گرفت. سیسیل، بیزانس، بخشهایی از جنوب شرقی ایتالیای امروزی که گهگاه عرصه تاخت و تاز مسلمانان سیسیل بود و از همه مهمتر، اندلس، حوزه ارتباط میان تمدن اسلامی و اروپا بود و چنان که خواهیم گفت، بیشتر مترجمان برجسته این روزگار همه یا دستکم بخش مهمی از زندگی خود را در این سرزمینها گذرانده بودند.
1. Constantinus Africanus 2. Donnolo 3. De Melancholia, Libri duo. 4. Liber Diaetarum Universalium.
5. Liber Diaetarum Paricularium. 6. Liber de febribus. 7. Liber de Urinis. 8. Viaticum peregrinantis. 9. De Gradibus quos vocant simplicium liber. 10. Pantegni/Pantechni. 11. Desiderius 12. Mont-Cassin 13. "Constantinus Africanus…"
مدرسه سالرنو (ه م)، نخستین مرکز ترجمه آثار پزشکی دوره اسلامی به لاتینی، به واسطه یورشهای پیدرپی مسلمانان سیسیل بدان نواحی و از پی آن مبادله اسیران، با تمدن اسلامی سیسل آشنا بود. این ارتباط از 1077م و پس از تسلط نورمانهای متأثر از فرهنگ اسلامی بیشتر شد. در نتیجه مدرسه سالرنو، با بهرهوری از میراث علمی مسلمانان، از نیمه دوم سده 11م نقشی مهم و تاریخساز در ترجمه عربی به لاتینی بر عهده گرفت (سینگر، و دُرتئا، 124-125, 133؛ سارتن، I/725).البته نفوذ فرهنگ اسلامی در مدرسه سالرنو، پیش از آنکه کنستانتین افریقی1 بسیاری از آثار پزشکی دوره اسلامی را به لاتینی ترجمه و به خود نسبت دهد، اندک و تصادفی بود (سینگر و درتئا، 133؛ سارتن، همانجا). مثلا شَبِّثای بن آبراهام بن یوئیل(913-982م) مشهور به دُنُّلو2، پزشک یهودی اهل شهر یونانی زبان اُترانو (در جنوب ایتالیا) و یکی از پایهگذاران این مدرسه پزشکی، با آنکه در جوانی به اسارت مسلمانان درآمده، و در پالرمو عربی آموخته بود و به گفته خود، همه علوم یونانی، عربی، بابلی و هندی را فرا گرفته بود، در قرابادینش (به عبری)، جز در موارد انگشت شمار، تنها به منابع یونانی ـ لاتینی استناد کرد (سینگر و درتئا، 133-136؛ سارتن، I/651, 682-683). البته فراموش نباید کرد که حتى برخی پزشکان یهودی فعال در جهان اسلام، همچون اسحاق بن سلیمان اسرائیلی نیز بر یاد نکردن از پزشکان دوره اسلامی اصرار داشتهاند (در این باره، نک : ه د، 8/ 238).
نخستین ترجمه های لاتینی آثار پزشکی اسلامی: در نیمه دوم سده 11م کنستانتین افریقی شماری از آثار مهم دوره اسلامی را به لاتینی ترجمه کرد و به خود نسبت داد. گرچه این روایات لاتینی، مهمترین عامل شکوفایی مدرسه سالرنو، و در نتیجه پیشرفت شگفت پزشکی اروپا بود، اما به رغم تأکید پژوهشگران اروپایی (نک : ادامه مقاله) کنستانتین شایسته عنوان "نخستین مترجم بزرگ آثار عربی به لاتینی" نتواند بود؛ زیرا وی در برگردان لاتینی مقالة فی المالیخولیا3ی اسحاق بن عمران، الاغذیة و الادویة (= "رژیم عام4" و "رژیم خاص5")، کتاب الحمیات6 و کتاب البول7 اسحاق بن سلیمان، زاد المسافر و الاعتماد فی الادویة المفردة ابن جزار (ویاتیکوم پرگرینانتیس8 و گرادیبوس9) و کامل الصناعة الطبیة یا کتاب الملکی اهوازی (پانتگنی10) نه تنها همه نشانه هایی که ممکن است نویسنده اصلی را بشناساند، از میان برد، بلکه از این نیز فراتر رفت و حتى نشانه های تأثیرپذیری این روایات لاتینی از آثار پزشکان دوره اسلامی را نیز حذف کرد. مثلاً هنگام ترجمه استناد اسحاق ابن عمران در مقالة فی المالیخولیا به کندی، نام کندی را حذف کرده است (اسحاق،153؛ قس: ترجمه کنستانتین در صفحه روبهرو). نیز اهوازی در دیباچه کامل الصناعة، کتاب را به عضدالدوله بویهی تقدیم کرده، اما در مقدمه پانتگنی، کتاب به دزیدریوس11، پدر روحانی دیر مونته کاسینو12 اهدا شده است (دارمبرگ، 509). کنستانتین هنگام انتحال کتاب الحمیات اسحاق ابن سلیمان نیز از پانتگنی به عنوان یکی از آثار خود یاد کردهاست. این کار موجب شد که پس از مشخص شدن مؤلف اصلی کتاب الحمیات کسانی چون تیرفلدر (ص 685) و دارمبرگ (ص 507) به گمان آنکه این عبارت از آن خود اسحاق بن سلیمان است، کاملالصناعه را نیز به وی نسبت دهند (نیز نک : اشتاین اشنایدر، "کنستانتین...13"، 357(.
اعتبار کنستانتین به عنوان مؤلفی برجسته، تنها 40 سال پس از مرگش دوام آورد، زیرا اصطفن انطاکی (ه م) خیلی زود دریافت که پانتگنی منسوب به کنستانتین در واقع ترجمهای منحول، مخدوش و ضعیف از کامل الصناعه اهوازی است. پس، در 1127م ترجمهای بهتر فراهم آورد و در دیباچه آن کنستانتین را رسوا کرد (نک : دارمبرگ، 508-509؛ شیپرگس، 18-19, 37؛ کمبل، I/73-74؛ تالبوت، 38؛ ژاکر، 100؛ نیز نک : اشتاین اشنایدر، " ترجمه ها...1"، شم 111؛ بوم، 2). نظر اصطفن خیلی زود و در سطحی گسترده پذیرفته شد و در سده های میانه و عصر نوزایی عموماً کنستانتین را یک منتحل میشناختند (نک : شیپرگس، 19؛ بن میلاد، 52(.
منحول بودن دیگر ترجمه های کنستانتین ــ جز ترجمه لاتینی مقالة فی المالیخولیا که بوم در 1903م مؤلف اصلی آن، اسحاق ابن عمران را بازشناساند (ص 2، جم ؛ گاربرس، 30-35) ــ بسیار زود بر همگان روشن شد، اما در این میان، چون برخی از مشهورترین این آثار از آن اسحاق بن سلیمان بود، ترجمه منحول آثار ابن جزار (و چنان که گفتیم کامل الصناعه اهوازی) نیز به اسحاق منسوب شد؛ چندانکه آندرئاس تورینوس، ویراستار روایت لاتینی مجموعه آثار اسحاق بن سلیمان (چ لیون، 1515م)، ضمن اشاره به انتحال آشکار کنستانتین، زادالمسافر را به طور قطع از آن اسحاق دانست (دارمبرگ، 507-508)، تا آنکه دارمبرگ در 1851م مؤلف اصلی را بازشناخت. اما موسی بن تبون که هنگام ترجمه زاد المسافر از عربی به عبری2 در 1259م، بارها از خطاهای ویاتیکوم و ترجمه قدیم (1124م) لاتینی به عبری آن3 انتقاد کرده بود (اشتاین اشنایدر، "کنستانتنین"، 369؛ سارتن، II(2)/849؛ شیپرگس، 42؛ سزگین، 8)، 6 سده پیش از دارمبرگ مؤلف واقعی ویاتیکوم را میشناخت. اشتاین اشنایدر نیز در 1879م یکی بودن گرادیبوس کنستانتین و الاعتماد ابن جزار را ثابت کرد ("کتاب...4"، 320-338).
بیشتر پژوهشگران غربی یا به سادگی از کنار انتحالهای کنستانتین گذشتهاند (مانند تیرفلدر،جم ؛ لکلر، I/414؛ پاگل، 736؛ ریشتر، 850؛ سارتن، I/742, 747, 769؛ سینگر، 64-69؛ همو و درتئا، 131-133؛ لمان، 272-281؛ اولمان، "پزشکی در اسلام5"،146 ، "پزشکی اسلامی6"، 53)، یا برای تبرئه وی به دستاویزهایی سست چنگ زدهاند. مثلاً شیپرگس متن عربی کاملالصناعه را "منبع اصلی" پانتگنی نامیده است و علت منتحل خوانده شدن وی را نام نبردن از همین "منبع اصلی" میداند(ص
35) و برآن است که اصطفن با انگیزه رقابت شخصی کنستانتین را به انتحال متهم کرده است (ص 18, 19, 37). میهلی روایتهای لاتینی کنستانتین را "تفسیرگونه هایی خیلی نزدیک به متن اصلی" نامیده، و برآن است که این آثار شامل برخی نوشته های عربی است که کنستانتین هنگام تحصیل پزشکی میخوانده است (ص 221, 225؛ نیز نک : یاماس7،21؛ گاربرس، 30-31 ). ژاکر و میشو نیز انتقاد تند اصطفن را به "جفای تاریخ" بر کنستانتین تعبیر کردهاند (ص 100).
به نظر فُلگر8 "اینکه کنستانتین چه چیزی را در اختیار پزشکان اروپایی قرار داد از اینکه چگونه این کار را کرد مهمتر است" (ص5، مقدمه).تورندیک (I/746)، در دفاع از کنستانتین به این نکته اشاره میکند که پیتر شماس9 (نخستین گزارشگر احوال و آثار کنستانتین، درباره این گزارش، نک : سینگر، 64؛ همو و درتئا، 131-132) از همه آثار وی به عنوان ترجمه از زبانهای دیگر (و نه تألیف) یاد کرده است". بن میلاد هم که گویا کنستانتین را به نوعی هموطن خویش میپنداشته، بر آن است که کنستانتین، با توجه به آنکه مردم ایتالیای مسیحی آن روزگار با اعراب دشمن، و به آنها بسیار بدبین بودند، "برای اطمینان از کامیابی آثار عربی، درباره مؤلفان این آثار هیچ نگفت. همین و بس او اعلام عربی را از ترجمه های خود تصفیه کرد و به مؤلفان یونانی و لاتینی بالید. ترجمه الملکی از این قبیل بود و ایتالیاییها پنداشتند که این آثار همان علوم یونانی است که دیگر بار به آنان رسیده است..." (ص 52-53).
1. "Die europäischen…" 2. Zedat ha-Derachim. 3. Yair/Jair Netib. 4. "Constantin's lib. de ..."
5. Die Medizin… 6. Islamic… 7. Llamas 8. Volger 9. Peter the Deacon (Petrus Diaconus) 10. "Der Arzt…" 11. "Die Ehrenrettung …" 12. "Additamenta …" 13. "Die Melancholia …"
کرویتس در بحثی مفصل در خصوص منتحل بودن یا نبودن کنستانتین، پس از نقل دیدگاه های مختلف درباره کنستانتین، در نهایت چنین نتیجه گرفت: کنستانتین یک منتحل نبود و هیچیک از کارهای او نیز نادرست و ناپسند نبودند. او این آثار را در اواخر عمر، "سالهای غور و تأمل، درون نگری و تزکیه نفس" به لاتینی درآورده بود. در سالهایی که خودبینی و دغلکاری هرگز نمیتوانست او را وسوسه کند، و این صفات ناپسند را در صومعه مونته کاسینو از خود دور کرده بود (کرویتس، "کنستانتین...10"، 24-39، نیز "اعاده...11"،25-44، "افزوده ها...12"، 420-423، جم ، "مالیخولیا...13"، جم ). حتى دارمبرگ ــ که خود از نخستین پژوهشگرانی بود که دلایلی آشکار بر انتحالهای کنستـانتین ارائه داد (ص 507-508، جم ) ــ سرانجـام او را به عنوان "احیا کننده آثار پزشکی در غرب" شایسته بزرگداشتی کمنظیر دانست (ص 513؛ نیز بن میلاد، 53؛ فلگر، همانجا). تنها شمار اندکی از پژوهشگران غربی از موضعی واقعبینانه به این موضوع نگریستهاند. کارل زودهُف، در مقالات خود درباره کنستانتین و مدرسه سالرنو، بارها به انتحالهای او اشاره کرده است ("آثار طبـی...1"، 350-355، "کنستـانتین افریقی...2"، 294-295، "کنستانتیـن، نخستین ...3"، 359-369؛ نیـز نک : بن میلاد، 52). کامستـون (نک : فریدنوالد، I/188) و کمبل (I/73-74) نیز به صـراحت او را یک متقلب نامیـدهاند. به نظر مایرهوف، کنستانتین منتحلـی بیآزرم و روایتهای لاتینـی او تحـریف شده، مغشوش و سرشار از کج فهمی واژگان فنّی عربی است (ص 345- 346).
ترجمه از عربی به لاتینی در سده 6ق/12م: ربع دوم این سده را باید عصر طلایی ترجمه از عربی به لاتینی دانست، زیرا در این روزگار شماری از مهمترین آثار ریاضی و نجومی دوره اسلامی، و نیز قرآن (نک : ه د، ترجمه قرآن مجید) و دو اثر احتجاجی مسیحی ـ اسلامی، رسالاتی مجعول و مخدوش بر ضد اسلام (نک : ادامه مقاله)، و نیز تنها یک اثر پزشکی مهم به لاتینی درآمد که همانا ترجمه دوباره کامل الصناعه اهوازی در 1127م تـوسط اصطفن انطاکـی (ه م) بـود. ایـن روایت نویـن ــ چنان که گفته شد ــ از ترجمه پیشین کنستانتین افریقی بسیار کاملتر و دقیقتر بود. در این روزگار اروپاییان با فراهم آمدن ترجمه های لاتینی آثار خوارزمی، با ریاضیات و نجوم اسلامی، و نیز دستگاه شمار هندی آشنا شدند. اروپاییان، فن یافتن ریشه معـادلات را ــ که از ترجمه لاتین رابرت چستری4 (ه م) از الجبـر و المقابله خوارزمـی فرا گرفته بودند (نک : ادامه مقاله) ــ الجبرا (و مانند آن) نامیدند که امروزه در معنایی بسیار وسیعتر به شاخه مهمی از ریاضیات اطلاق میشود. همچنین چون روایتی لاتینی از کتاب الجمع و التفریق خوارزمی که توسط مترجمی ناشناس ــ احتمالاً در دهه دوم سده 12م و پیش از دیگر روایات لاتینی آثار ریاضی و نجومی دوره اسلامی ــ فراهم آمده بود، با عــــبارت )( Dixit Algoritmi )قال الخوارزمی) آغاز میشد؛ اروپاییان تا سده 12ق/ 18م واژه های آلگوریسم، آلگوریتم و مانند آن را برای فن محاسبه با ارقام هندی به کار میبردند (کارپینسکی، "رابرت...5" ، 15-16). در یگانه نسخه خطی شناخته شده این اثر که در سده 13م کتابت شده است، کاستیها و نادرستیهای آشکار پرشماری دیده میشود. روسکا این روایت لاتینی را ترجمه متن اصلی کتاب خوارزمی میداند ("کهنترین...6"، 17, 18-19؛ نیز نک : کارپینسکی، همان، 15،"دو آلگوریتم...7"، 396)، اما یوشکویچ بر آن است که متنی با این همه اشکال نباید ترجمه دقیقی از متن عربی اصلی باشد. وی و فُگِل، بدون آوردن دلیلی قاطع، این ترجمه را به آدلارد باثی8 (ذیل)، فیلسوف و ریاضیدانی انگلیسی و از نخستین مترجمان آثار ریاضی و نجومی عربی به لاتینی، نسبت دادهاند (کلاگت، "آدلارد..."، 63).
1. "Die medizinischen…" 2. Konstantin der Afrikaner …" 3. "Constantin, der erste …" 4. Robert of Chester 5. Robert … 6. "Zur ältesten…" 7. "Two Twelfth…" 8. Adelard of Bath 9.Ysagoga minor Iapharis matematici in astronomicam per adhelardum bathoniensem ex arabico sumpta. 10. "The Medieval …" 11. Busard, H.L. and M. Folkerts 12. Busard 13. Johannes de Tinemue 14. Liber Ysagogarum Alchorismi in Artem Astronomicam a Magistro A. Compositus.
آدلارد پس از آموختن زبان عربی در ضمن سفرهایش به جنوب ایتالیا و خاور نزدیک، با ترجمه تهذیبی که مجریطی از زیج خوارزمی فراهم آورده بود، غرب لاتینی را با مثلثات اسلامی بهویژه توابع سینوسی و تانژانتی (که دومی از افزوده های مجریطی بود) آشنا ساخت. پژوهشگران عموماً تاریخ محرم 520ق/1126م را که در متن لاتینی آمده، به عنوان تاریخ ترجمه پذیرفتهاند (بیورنبو، 2؛ کارپینسکی، "رابرت"، 17-18؛ سارتن،II/167)؛ اما کلاگت (همان، 62) با اشاره به ذکر سالهای 1133 و 1134م در ترجمه لاتینی، در درستی این تاریخ تردید کرده است. آدلارد المدخل الصغیر ابومعشر بلخی را نیز با عنوان "مدخل صغیر جعفر حاسب در نجوم، ترجمه آدلارد باثی از عربی9" به لاتینی درآورد (همانجا). به نظر کلاگت وی 3 روایت لاتینی از اصول اقلیدس ارائه داد: یکی ترجمهای نزدیک به متن اصلی و تاحدی واژه به واژه، دیگری تحریری ملخص که دستنوشته های متعددی از آن به دست ما رسیده است و سومی ترجمهای نسبتاً آزاد، اما کامل که کم و بیش ترکیبی از دو ترجمه پیشین و بیشتر بر اساس روایت دوم بود و با مقدمهای مبتنی بر منابع عربی و لاتینی آغاز میشد. این ترجمه ها کهنترین روایتهای لاتینی اصول اقلیدس بود (کلاگت، همان، 63، " ترجمه...10"، 17-25؛ سارتن، II/167؛ قس: یلدهام، 234-238: بر آن است که در حدود سال 925م ترجمهای به انگلیسی کهن از اصول اقلیدس فراهم آمده بود). البته بوسارد و فُلکرتس11 (نک : مقدمه کتاب) در 1992م هنگام انتشار متن ترجمه دوم منسوب به آدلارد، آنرا با قید احتیاط از آن رابرت چستری دانستهاند و بوسارد12 نیز در 2001م روایت سوم را به یوهانس تینمویی13 نسبت داده است (نک : مقدمه کتاب). همچنین تألیف "کتاب شرح [کاربرد] الگوریسم (= حساب هندی) در فن نجـوم تألیف استـاد A14" را ــ که نسخهای از آن در 1143م کتابت شده است ــ عموماً به آدلارد منسوب است. این کتاب که اروپاییان را با مباحثی از حساب هندی، نجوم و موسیقی دورهاسلامی آشنا کرد، احتمالاً بر اساس آثار خوارزمی و به ویژه روایت لاتینی یاد شده الجمع و التفریق وی نوشته شده است (کارپینسکی، "رابرت"، 16-17؛ سارتن، II/167-168؛ کلاگت، "آدلارد"، 62-63؛ قربانی، 14).
1. Johannes/Hispalensis/ Hispanensis/Toletanus (John of Spain/Seville/Toledo) 2. Dominicus/Gunddissalinus/ Domingo Gundisalvo/González 3. Liber Algorismi de practica arismetricae. 4. Algorismus in integris et minutiis. 5. "Abraham ibn Esra…" 6. Compilatio Astronomica. 7. Johannes Regiomontanus
8. Summa philosophiae. 9. R. Grosseteste 10. Jacob Christmann 11. Jacob Gulios 12. Epitome totius astrologiae.
اگـر از آدلارد ــ که تا کنون درباره فعالیتش در اسپانیا مدرکی به دست نیامده ــ بگذریم، تقریباً همه مترجمان نامدار معاصر وی در بخشهایی از این کشورکه به تازگی از دست مسلمانان بیرون آمده بود، فعالیت میکردند. رایموند اول (د ح 1152م) روحانی فرانسوی و برجسته فرقه کلونی پس از آنکه در حدود سال 1124م اسقف اعظم طلیطله شد، شماری از دانشوران روزگار خود را که برخی به عربی و برخی به لاتینی تسلط داشتند، در این شهر گرد آورد. اینان معمولاً در گروه هایی دو نفره بسیاری از آثار یونانی و اسلامی را از عربی به لاتینی ترجمه کردند. در این میان غالباً یکی متن عربی را شفاهاً به زبان بومی (غالباً کاستیلی و گاه عبری یا کاتالان)، و سپس دیگری این مطالب را به لاتینی برمیگرداند. ترجمه با استفاده از زبان واسطه روشی بود که پیشتر در مکتب ترجمه حنین نیز بهکار رفته بود و بهرهگیری مترجمان غربی از یاری گویشوران زبان مبدأ، در ترجمه متونی شرقی، روشی است که نه تنها تا سده 17م، که حتى تا به امروز نیز معمول است (سارتن، II/114).
مشهورترین زوج مترجمان برخوردار از حمایت رایموند، یوحنای اسپانیایی (اشبیلی/طُلَیطَلی1؛ فعالیتش: 1135-1153م)، مسیحی یهودیزاده اسپانیایی که گویا نام اصلی وی سلیمان بن داوود باشد، و دومینیکوس گوندیسالینوس یا دومینگو گونداسیلوُ/ گُنثالث2، فیلسوف اسپانیایی و اسقف اعظم سگوویا بودند. این دوتن با همکاری هم، شماری از آثار عربی در حوزه ریاضیات، اخترشناسی و به ویژه اختربینی را به لاتینی درآوردند. بدین سان که یوحنا این آثار را به زبان بومی (اسپانیایی) ترجمه میکرد و گوندیسالوو آن را به لاتینی برمیگرداند (اشتاین اشنایدر، " ترجمه ها"، شم 49, 68؛ سارتن، II/169). جالب آنکه، به رغم فراهم آمدن روایت نهایی لاتینی به قلم گوندیسالوو، مترجمان تاریخ علم غالباً ترجمه های این دو را تنها به یوحنا نسبت میدهند. این دو یکی از تحریرهای عربی کتاب حساب خوارزمی را به لاتینی درآوردند3. البته نام مترجم در برخی دستنویسهای لاتینی، گراردوس کرمونایی آمده، و در برخی دیگر بدان اشارهای نشده است و چه بسا که گراردوس ترجمه دیگری از آن فراهم آورده باشد؛ زیرا عنوان روایت لاتینی منسوب به وی [کتاب] آلگوریتم در جمع و تفریق4 ( ترجمه: [رساله] الخوارزمی فی الجمع و التفریق) یاد شده است (اشتاین اشنایدر، همان، 31, 46-47، "ابراهیم بن عزرا...5"، 110-111؛ کارپینسکی، "رابرت"، 15، حاشیه، نیز "دو آلگوریتم"، 396؛ سارتن، همانجا). ترجمه لاتینی این دو از جوامع علم النجوم و الحرکات السماویه6 فرغانی (1134-1135م) از ترجمهای که بعدها گراردوس فراهم آورد، بسیار رایجتر بود و بارها در اروپا به چاپ رسید و بر نجوم اروپای سده های میانه تا روزگار یوهانس رگیومونتانوس7 (1436-1476م، ریاضیدان و اخترشناس آلمانی) تأثیری شگرف داشت (اشتاین اشنایدر، " ترجمه ها"، 22, 44 ؛ سارتن، I/567)؛ چندان که همه استنادهای نگارنده ناشناس کتاب مشهور سوما فیلوزوفی8 (تألیف: سده 13م) به بطلمیوس، در واقع برگرفته از همین روایت لاتینی بود )دوئم، III/468: ) البته وی این اثر را همچون بسیاری دیگر از مورخان علم به خطا از آن رابرت گروتسست9، استاد برجسته پاریسی سده 13م دانسته است؛ قس: مینیو پالوئلو، 31). این ترجمه نخستین بار در 1493م در فرّارا به چاپ رسید. در چاپ مجدد این اثر در 1537م در نورنبرگ (نیز پاریس، 1546م) یادداشتهایی که رگیومونتانوس بر دست نویسی از متن لاتینی نوشته بود، به کتاب افزوده شد. در 1590م نیز یاکوب کریستمان10 همین کتاب را از روی ترجمه عبری یعقوب آناتولی بار دیگر به لاتینی ترجمه کرد و در فرانکفورت به چاپ رساند. در 1669م نیز یاکوب گولیوس11 متن عربی و ترجمه لاتینی این کتاب را در آمستردام منتشر ساخت.
برخی از دیگر ترجمه های یوحنا و گوندیسالوو بدین قرار است: رساله ارسطو به اسکندر در حفظ تندرستی (بخشی از سر الاسرار منسوب به ارسطو) که سنت سر الاسرار را در غرب رواج داد؛ احصاء العلوم فارابی (گراردوس نیز بعدها آن را ترجمه کرد)؛ بخشی از الشفاء ابن سینا، مقاصد الفلاسفه غزالی و ینبوع الحیاة ابن جبیرول که بر سکولاریسم مسیحی تأثیری بسزا داشتند؛ و نیز شماری از آثار تنجیمی ماشاء الله، ابوعلی خیاط، قبیصی، بتانی، ابن دایه، و به ویژه ترجمه المدخل الکبیر ابومعشر(در 1133م). یوحنا خود در 1142م منتخب احکام نجوم12 را بر اساس آثار تنجیمی یاد شده نوشت و گوندیسالوو نیز 3 رساله بر اساس ینبوع الحیاة ابن جبیرول و تقسیمات فلسفه1 را با اقتباس از احصاء العلوم فارابی، اما مفصلتر، نوشت که بر آثار مایکل اسکات، آلبرتوس کبیر و رابرت کیلواردبای2 تأثیری چشمگیر داشت (اشتاین اشنایدر، همان، 40-50؛ سارتن، II/169-173).
1. De divisione philosophiae. 2. R. Kilwardby 3. Plato of Tivoli/ Plato Tiburtinus 4. Savasorda 5. Almansoris Iudicia seu Propositiones/Centum Propositiones. 6. "Abraham Judaeus..." 7. De motu stellarum. 8. Leonardo Fibonacci 9. Albertus Magnus 10. Hibuur ha-meshiha we-ha-tish-borat
11. Liber Embadorum. 12. Hermannus Dalmata /Sclavus, Herman of Carinthia/ the Carinthian 13. Robert of Ketton 14. Atahuil alalem. 15. Polemische...
پلاتوی تیولی3 هنگام کار در بارسلون(1132-1145م) با همکاری ابراهیم برخیه/برحیه یهودی (مشهور به ساواسوردا = صاحب الشرطه4 استخراج الساعات عمرانی، احکام الموالید ابوعلی خیاط و کتابی با عنوان فصول احکام نجوم منصوری5 (1136م) را به لاتینی درآورد. در این همکاری، ابراهیم که خود نویسندهای عبری نگار بود، این آثار را از عربی به عبری، و پلاتو از عبری به لاتینی ترجمه میکرد (نک : اشتاین اشنایدر، "ابراهیم یهودی...6"، 2). ترجمه عربی به لاتینی به واسطه زبان بومـی (غالباً کاستیلـی و کاتالان و گاه عبری) دست کم تا سده 17م رواج داشت (نک : ادامه مقاله). ابراهیم احتمالاً در ترجمه عربی حنین یا قسطا بن لوقا از الاکر تئودُسیوس، زیج بتانی (با نام درباره حرکت ستارگان7) و کتاب الاربعه بطلمیوس (نخستین ترجمه لاتینی اثری از بطلمیوس در 1138م، از روی ترجمه عربی ابراهیم بن صلت) با پلاتو، و در ترجمه کتاب اسطرلاب مجریطی با رودُلف بروگسی همکاری داشت (همو، " ترجمه ها"، شم 3, 5, 98, 104، "ابراهیم یهودی"، 22ff. ، "ابراهیم بن عزرا"،59-60, 107-108 ؛ سارتن، II/177-178؛ لوی، 23؛ مینیو پالوئلو، 31-32). لئوناردو فیبوناچی8 و آلبرتوس ماگنوس9 (آلبرت کبیر) از ترجمه های نسبتاً دقیق پلاتو و ابراهیم بهره بسیار بردند. پلاتو در گزینش آثار برای ترجمه، بتانی را به سبب دوری از زیادهگویی بر بطلمیوس، و ابن صفار را به لحاظ دقت علمی بر دیگر نگارندگان آثاری درباره اسطرلاب ترجیح میداد (همو، 31). وی نسبت به دیگر مترجمان معاصر خود، این امتیاز را داشت که آثاری را نیز از عبری به لاتینی درآورد (شاید کهنترین ترجمه های عبری به لاتینی). از جمله در 1145م کتاب هندسهای را که همکارش ابراهیم برخیه در 1116م بر اساس مآخذ عربی تألیف کرده بود10، با عنوان "کتاب اماکن11" یا هندسه عملی به لاتینی درآورد. این ترجمه یکی از مآخذ اصلی فیبوناچی بود و در کنار ترجمه لاتینی جبر خوارزمی (که در همان سال فراهم آمد) اروپای لاتینی را با علم جبر آشنا ساخت (اشتاین اشنایدر، "ابراهیم یهودی"، 17-22؛ سارتن، II/179).
هرمان اهل دالماتیا یا هرمان اسلاو یا کارینثیایی12 از دیگر مترجمان نامدار آن روزگار، در دوره فعالیت خود در اسپانیا، افزون بر همکاری با رابرت کتونی13 در ترجمه قرآن به لاتینی و نیز ترجمه دو رساله ضد اسلامی (نک : ادامه مقاله)، در 1138م رسالهای در اخترشماری از سهل بن بشر (تحاویل [سنی] العالم14)، و شاید [تحریر مجریطی از] زیج خوارزمی را در حدود سال 1140م به لاتینی درآورد. ترجمه وی از المدخل الی علم احکام النجوم که در همین سال به پایان رسید، از ترجمه پیشین یوحنای اسپانیایی و دومینیکوس گوندیسالینوس در 1133م بهتر بود. هرمان در 1143م تسطیح الاکر بطلمیوس و شرح مجریطی بر این اثر را به لاتینی برگرداند. انتساب این ترجمه به شاگردش رودلف بروگسی نادرست است (اشتاین اشنایدر، "ادبیات...15"، 113, 231، " ترجمه ها"، 33-34, 67-68 ؛ دوئم، III/171-176؛ سارتن، II/173-174, 176).هرمان با استفاده از دو روایت نخستین ترجمه های منسوب به آدلارد باثی از اصول اقلیدس، روایت لاتینی تازهای از این اثر فراهم آورد. چون در روایت لاتینی هرمان (دست نویس لاتینی شم 16646 کتابخانه ملی پاریس) بسیاری از اصطلاحات ریاضی عربی به صورت آوانگاری شده آمده است که در روایتهای لاتینی آدلارد دیده نمیشود، میتوان دریافت که هرمان در این کار به روایتهای عربی اصول اقلیدس نیز مراجعه کرده است(کلاگت، " ترجمه"، 26-27).
رابرت چستری، اخترشناس، ریاضیدان و کیمیاگر انگلیسی که گویا بر خلاف پنداشت بسیاری از محققان، با رابرت کتونی، مترجم قرآن به لاتینی یکی نیست، مترجمی نامدار بود که برخی آثار ریاضی، نجومی، تنجیمی و کیمیایی دوره اسلامی را به لاتینی ترجمه کرد. بیگمان مهمترین کار وی، ترجمه لاتینی جبر و مقابله خوارزمی است که در 1145م در سگوویا به انجام رسید. پژوهشگران تاریخ ریاضیات این ترجمه را نقطه آغاز علم جبر در اروپا دانستهاند. گراردوس کرمونایی نیز بعدها این اثر را به لاتینی ترجمه کرد، اما این ترجمه رواج چندانی نیافت. رابرت "ترکیب کیمیا" منسوب به خالد بن یزید و صناعة الاحکام کندی را نیز به لاتینی درآورد. وی همچنین در 1149-1150م زیجی بر اساس زیج بتانی و زرقالی برای نصف النهار لندن نوشت و ترجمه لاتینی آدلارد از تهذیب زیج خوارزمی را نیز برای همین نصف النهار تنظیم کرد. رابرت نخستین کسی بود که واژه سینوس را در برابر واژه جیب مثلثات عربی به کار برد (اشتاین ـاشنایدر، همان، 67-73؛ کارپینسکی، "رابرت"، 23-32؛ روسکا، "کیمیاگران ..1"، 31-37, 47-48؛ سارتن، II/175-177). آدریان رومانوس (1561- 1615م)، ریاضیدان هلندی، با بهره گیری از ترجمه رابرت نگارش تفسیری بر جبر خوارزمی را آغاز کرده بود که تنها مقدمه آن در 72 صفحه در 1598 یا 1599م چاپ شده است (نک : بُسمانس، 267-287). کارپینسکی در 1915م ترجمه رابرت را همراه با ترجمه انگلیسی و حواشی و توضیحات در نیویورک به چاپ رسانده است.
هوگوی سانتالایی2، اختربین و کیمیاگر اسپانیایی که در سالهای 1119-1151م در خدمت اسقف طرسونه3 بود، تهذیب فصول الفرغانی بیرونی را به لاتینی درآورد. وی رساله مجعولی منسوب به ارسطو، دو اثر احکام نجومی ماشاء الله یهودی، کتابی در رمل، کتاب العلل منسوب به آپولونیوس تیانایی(= سر الخلیقة و صنعة الطبیعة بلینوس) و "ثمره" منسوب به بطلمیوس را نیز به لاتینی ترجمه کرد. کهنترین ترجمه لاتینی کتاب کیمیایی مشهور "لوح زمردین" (زبرجد) نیز از او ست (ناو، 99-106؛ روسکا، "لوح زمردین4"، 177-180 ؛ اشتاین اشنایدر، همان، 35-37؛ سارتن، II/174-175).
در نیمه دوم سده 12م، گراردوس کرمونایی(ه م)، بزرگترین مترجم عربی به لاتینی و یکی از بزرگترین مترجمان تاریخ، چنان که شاگردانش روایت کردهاند، در حدود سال 1114م در کرمونای لُمباردی زاده شد. در 1167م به سبب شیفتگی به مجسطی بطلمیوس که به لاتینی درنیامده بود، به طلیطله رفت و تا 1175م که ترجمه مجسطی را به پایان رساند، همچنان عربی نمیدانست یا دست کم بهرهای اندک از آن داشت و برای ترجمه این آثار به مسلمانان و یهودیان بومی تکیه داشت. گراردوس سپس تا هنگام مرگ در 1187م با فعالیتی شگرف به کار ترجمه آثار علمی از عربی به لاتینی مشغول شد. در کارنامه و زندگینامه وی که شاگردانش به ترجمه او از الصناعةالطبیه جالینوس پیوست کردهاند، سیاه های از 71 ترجمه ــ برخـی بسیار مفصل و برخی مختصـر ــ آمده است که البته برخی ترجمه های معتبر گراردوس در آن دیده نمیشود. شمار ترجمه های وی یا منسوب به وی، چندان است که حتى برشمردن مؤلفانی که آثارشان را به لاتینی درآورد، سخن را به درازا میکشاند؛ چه بسا که برخی از ترجمه های منسوب به گراردوس تنها زیر نظر او و توسط شاگردانش به انجام رسیده باشد. برخی از این آثار ترجمه های عربی آثار یونانی ارسطو، اقلیدس، ارشمیدس، آپولونیوس، تئودُسیوس، منلائوس، بطلمیوس، جالینوس، و بسیاری از آنها تألیفات دانشمندان دوره اسلامی همچون خوارزمی، بنوموسى، فرغانی، نیریزی، ابن هیثم، جابر بن افلح، ابن سینا، ابن ماسویه، ابن سرابیون و اسحاق بن سلیمان اسرائیلی بود. برخی از این آثار پیشتر نیز به لاتینی درآمده بود، همچون اصول اقلیدس که گراردوس ترجمهای بهتر از ترجمه آدلارد فراهم آورد، جوامع علم النجوم و الحرکات السماویه5 فرغانی که البته به اندازه ترجمه گوندیسالووـ یوحنای اشبیلی رواج نیافت، و جبر خوارزمی که آن نیز به اندازه ترجمه رابرت چستری شهرت نیافت، اما برخی دیگر همچون القانون فی الطب ابن سینا و الکناش الصغیر ابن سرابیون، برای نخستین بار بود که به لاتینی ترجمه میشد (اشتاین اشنایدر، همان، 16-32؛ سارتن، II/338-344).
در مقایسهای بسیار کلی ترجمه های گراردوس و شاگردانش با ترجمه های حنین و مکتب وی، میتوان گفت که مکتب ترجمه طلیطله شاید تنها از نظر تنوع موضوع آثار ترجمه شده بر مکتب حنین برتری داشت؛ اما از نظر صحت و دقت و حتى کمیت، به هیچ وجه با آن قابل مقایسه نبود. به طور مثال گراردوس در ترجمه لاتینی الکناش الصغیر که شاید یکی از نخستین ترجمه های وی، دست کم در زمینه پزشکی بود، در بسیاری از موارد کورکورانه از متن عربی پیروی کرده است. وی بسیاری از واژگان معرب یونانی را نشناخته، و در نتیجه گاه آنها را ترانویسی کرده، و گاه برابرنهاد تازهای برای آنها پیشنهاد کرده است؛ در مواردی نیز با بدخوانی متن عربی سخت به خطا افتاده است. گویا همین موضوع، در نیمه نخست سده 16م آندرئاس آلپاگوس را بر آن داشت که ترجمه های لاتینی گراردوس از این کتاب و نیز القانون و الارجوزة فی الطب ابن سینا را اصلاح کند و روایت لاتینی تازهای پدید آورد (در این باره، نک : داک، ابن سرابیون، نیز ه د، گراردوس کرمونایی؛ ذیل، آندرئاس آلپاگوس).
1. Arabische... 2. Hugo Sanctalliensis/ Hug of Santalia 3. Tarazona 4. Tabula Smaragdina.
5. Compilatio Astronomica. 6. Peter The Venerable (Peter of Clony) 7. Master Peter of Toledo
8. Peter of Poitiers
76. Ebro
77. Archdeacon
3. Aegidius de Thebaldis of Parma
4. Petrus de Regio 5. Jacme 6. Miscellanea, ed. S. Foster, London, 1659. 7. Christianus Ravius (Christian Rau/ Ravis) 8. E. Halley
ترجمه در خدمت اسلام ستیزی: در حدود سال 1141م پیتر ارجمند6، روحانی بلندپایه مسیحی که قدرت یافتن مسلمانان در اسپانیا را مخالف منافع کلیسا میدانست، بر آن شد که شماری از آثار اسلامستیز را به لاتینی ترجمه کند. وی فردی به نام استاد پیتر طلیطلی7 را به ترجمه یکی از آثار مشهور احتجاجی مسیحی یعنی رسالة عبدالله بن اسماعیل الهاشمی الی عبدالمسیح بن اسحاق الکندی و رسالة الکندی الی الهاشمی گمارد. اما چون آشنایی این فرد با زبان لاتینی به اندازه کافی نبود، یکی از نزدیکان خود به نام پیتر اهل پواتیه8 را به دستیاری او گمارد تا عبارات لاتینی وی را که آشفته و نامهذب بود، کند و این یک، ترجمه لاتینی را به صورت نامه منظوم کوتاهی که به کار عموم بیاید، درآورد. پیتر همچنین دو تن از خبرگان فن ترجمه از عربی به لاتینی را که بر هر دو زبان تسلط داشتند و در آن روزگار در نزدیکی نهر ابرو1 به کار تنجیم مشغول بودند، یعنی رابرت کتونی از انگلستان را که سرشمّاس2 کلیسای پامپلونا (مرکز ایالت ناوار اسپانیا) بود و نیز هرمان اهل دالماتا به کار ترجمه قرآن به لاتینی گمارد و چندی بعد فردی مسلمان به نام محمد را نیز به یاری این دو مترجم مسیحی فرستاد. هرمان همچنین در 1142م رساله نسب الرسول سعید بن عمر را با عنوان "ظهور محمد و پیروانش3" و مسائل ابی الحارث عبدالله بن سلام را که پرسش و پاسخ مجعولی است میان عبدالله بن سلام یهودی و پیامبر اسلام با نام "آیین محمدی4" به لاتینی درآورد. رابرت نیز مجموعهای از روایات موسوم به اسرائیلیات را همراه با تاریخچهای از صدر اسلام تا هنگام خلافت حسن بن علی(ع) به لاتینی درآورد. این روایات لاتینی که بسیار مغرضانه تنظیم شده بودند، تأثیری شگرف بر غرب مسیحی داشت و به ویژه ترجمه لاتینی رابرت ـ هرمان پایه همه نخستین ترجمه های قرآن به زبانهای مهم اروپایی بود. دستنویس ترجمه لاتینی قرآن به خط خود رابرت کتونی با شماره 1162 در کتابخانه آرسنال پاریس محفوظ است. اما در نسخ متأخر نام مترجم را رابرت چستری نوشتهاند و برخی نیز این دو را یکی گرفتهاند (اشتاین اشنایدر، "ادبیات"، 113, 231، " ترجمه ها"، 33-34, 67-73؛ سارتن، II/173-177؛ کریتسک، 309-311؛ نیز پیرسُن، 431). همه این رساله ها به همراه مقدمهای از موریس دُ مونتبوآسیه ظاهراً در 3 چاپ مختلف در 3 یا 5 جلد در 1543م توسط ناشری مشهور به نام تئودُر بیبلیاندر5 ( ترجمه یونانی نام خانوادگی وی: بوخمان) در بازل به چاپ رسید و دو بار نیز در 1550 و 1556م با مقدمه مارتین لوتر در زوریخ منتشر شد. نخستین ترجمه قرآن به زبانهای جدید ترجمه ایتالیایی آندرئا آریوابنه6 است که در 1547م به چاپ رسید. به رغم آنکه به ترجمه از عربی تصریح دارد، بیشک از روی ترجمه رابرت به ایتالیایی درآمده است.
ترجمه به لاتینی در سده 13م: در اوایل این سده، مساعی امپراتور فردریک دوم در تأثیرپذیری اروپاییان از فرهنگ و تمدن اسلامی نقشی بسزا داشت که یقیناً در ادامه یافتن جریان ترجمه از عربی به لاتینی بیتأثیر نبود. اما این جریان دیگر اهمیت و اعتبار سده پیش را نداشت و روزگار درخشش مترجمان بزرگ نیز بیگمان سرآمده بود، زیرا بیشتر آثار مهم وتأثیرگذار تمدن اسلامی به لاتینی درآمده بود و ترجمه های این سده و نیز سده های بعدی، جز در مواردی انگشتشمار یا ترجمه مجدد این آثار بود یا ترجمه آثاری به مراتب کم اهمیتتر. در این روزگار اسپانیا همچنان مهمترین مرکز انتقال فرهنگ و تمدن اسلامی به اروپا بود. برخی از مهمترین مترجمان این روزگار و شماری از ترجمه های آنان بدین قرار است:
آلفرد سارشلی فیلسوف و دانشمند انگلیسی اواخر سده 12 و اوایل سده 13م، افزون بر ترجمه بخش کیمیای الشفاء ابن سینا، کتاب النبات منسوب به نیکولای دمشقی را که اسحاق بن حنین و ابن طیب به عربی درآورده بودند، به لاتینی ترجمه و شرح کرد (اشتاین اشنایدر، " ترجمه ها"، 4؛ سارتن، II/562-563).
مایکل اسکات فیلسوف نامدار اسکاتلندی و اختربین و مترجم دربار فردریک دوم کتاب نجومی بطروجی را در 1217م به لاتینی درآورد که در 1259 به عبری و در 1528م بار دیگر از عبری به لاتینی ترجمه و این روایت اخیر در 1531م در ونیز چاپ شد. وی پیش از 1220م نخستین ترجمه تاریخ الحیوان ارسطو را ارائه کرد که تا سده 15م مرجع اهل فن بود. او همچنین کتاب السماء ارسطو را مطابق معمول همراه با العالم که به خطا به وی منسوب است و نیز کتاب الحیوان ارسطو و شرح ابن رشد و چند اثر دیگر را به لاتینی درآورد. مایکل اسکات یکی از معرفان فلسفه ابن رشد در جهان لاتینی بود. او و آلفرد سارشلی نمایندگان نسل جدیدی از مترجمان اروپایی بودند که بیشتر به تألیف گرایش داشتند تا ترجمه (اشتاین اشنایدر، همان، 55-58؛ لکلر، II/451-459؛ سارتن، II/579-582).
استفان سرقسطی الاعتماد فی الادویة المفرده ابن جزار را که پیشتر کنستانتین روایت لاتینی تلخیص شده آن را به خود نسبت داده بود، به طور کامل به لاتینی درآورد. پدرو گالیگو راهب فرانسیسی اسپانیایی و کشیش اعترافنیوش آلفونسوی دهم (ملقب به فرزانه) پیش از برتخت نشستن وی، کتاب اصناف الحیوان ارسطو را از روی یک تلخیص عربی، با مراجعه به شرح ابن رشد و نیز ترجمه مایکل اسکات، به لاتین درآورد. مترجمان دیگری چون سالیوی پادوایی، ویلیام (گیوم) لونیسی، تئودُریک انطاکی و فیلیپ طرابلسی نیز در همین روزگار فعالیت داشتند (اشتاین اشنایدر، همان، 75, 78, 80؛ سارتن، II/562-563).
1. Ebro 2. Archdeacon 3. De generatione Machumet/Muhamet et nutritura ejus/eius. 4. Doctrina Machumetis/Muhamet. 5. Theodore Bibliander 6. Andrea Arrivabene
در نیمه دوم سده 13م یهودی ناشناسی به نام بوناکوزا کلیات ابن رشد را در 1255م در پادوا از عربی یا عبری به لاتینی درآورد. آرمانگو پسر بلز پزشک و مترجم فرانسوی برخی آثار عربی را به واسطه ترجمه های عبری یا دست کم باکمک روایات عبری آنها به لاتینی درآورد. از جمله الارجوزة فی الطب ابن سینا (از عبری به لاتینی)، مقالة فی تدبیر الصحة ابن میمون (در 1290م). برخی ترجمه کلیات ابن رشد ترجمه بوناکوزا را به غلط به وی نسبت دادهاند (اشتاین اشنایدر، همان، 6, 8؛ سارتن، II/831-832). هرمان آلمانی شروح متوسط ابن رشد بر اخلاق، فن خطابه و شعر ارسطو و شرح فن خطابه فارابی را به لاتینی درآورد (همو، 833-II/832). مهمترین ترجمه لاتینی این سده بیگمان از آن فرج بن سلیم بود که کتاب سترگ الحاوی رازی را ترجمه کرد و مطابق معمول بسیاری از ترجمه های پزشکی آن روزگار، واژهنامهای نیز بدان افزود. این کار در 1279م پایان یافت. در 1282م نسخه مصور زیبایی از این ترجمه در 5 مجلد فراهم آمد که اینک در کتابخانه ملی پاریس نگهداری میشود. این ترجمه در 1486م در برشا به چاپ رسید. فرج بن سلیم تقویم الابدان ابن جزله را نیز در حدود سال 1280م ترجمه کرد (لکلر، II/464-467؛ اشتاین اشنایدر، همان، 14؛ سارتن، II/833-834).
ترجمه به زبانهای اروپایی در سده 13م و پس از آن: آلفونسوی دهم (سل 1252-1284م)، پادشاه دانشور کاستیل و لئون، پیش از رسیدن به سلطنت در سرزمینهایی زیست که به تازگی از دست مسلمانان خارج شده بود و همچنان تحت سیطره فرهنگ اسلامی بود. آلفونسو پس از برتخت نشستن، با گرد آوری شماری از دانشوران مسیحی و یهودی ــ از جمله یهودا ابن موسى، اسحاق بن سید، ابراهیم طلیطلی و سموئیل هه ـ لوی ملقب به ابوالعافیه ــ ترجمه از عربی به کاستیلی شماری از آثار مشهور تمدن اسلامی را رهبری کرد. دست کم دو تن، یعنی آئگیدیوس تبالدیسی1 از پارما و پتروس رجیویی2 (کاتب مخصوص آلفونسو) نیز به ترجمه این متون به لاتینی گمارده شدند. برخی از این آثار بدین قرار است: کتاب الاربعه بطلمیوس همراه با شرح علی بن رضوان توسط مترجمی ناشناس؛ البارع فی احکام النجوم ابن ابی رجال ترجمه یهودا بن موسى؛ فی هیئة العالم ابن هیثم ترجمه ابراهیم طلیطلی. این 3 روایت کاستیلی بعدها به لاتینی درآمد. همچنین یهودا بن موسى و گیان آرمون داسپا با ترجمه صور الکواکب صوفی و اقتباس از چند رساله نجومی دیگر اثری در 4 مقاله در باب ستارگان نوشتند. البته این ترجمه ها فقط منحصر به آثار ریاضی، نجومی و احکام نجومی نبود، بلکه اثری چون کلیله و دمنه نیز به فرمان وی ترجمه شد (لکلر، II/441-442؛ اشتاین اشنایدر، همان، 3,15, 39, 76؛ سارتن، II/834-844). در اواخر این سده و ربع نخست سده 14م نیز به فرمان دینیش آزاده، نوه آلفونسوی دهم و شاه پرتغال 1279-1325)م) شماری از آثار عربی به پرتغالی ترجمه شد که کهنترین نمونه های نثر پرتغالی به شمار میروند(همو، II/844-845).
در سده 14م شمار ترجمه های عربی به لاتینی به طرز چشمگیری کاهش یافته بود. در ربع نخست این سده استفانوس آرنالدی (یا آرلاندی)، از مردم بارسلون، در مون پلیه برآمد. وی چند اثر عربی را به لاتینی درآورد و شمار قابل توجهی از ترجمه های لاتینی نیز بدو منسوب است (همو، III/426-427). یهودا بُنسنیور که به آلفونسوی سوم و سپس ژاکمه3 دوم (سل 1297-1327م)، پادشاهان آراگون خدمت میکرد، پیش از 1298م، ترجمه مجموعهای از امثال را به کاتالان آغاز کرد. میان این اثر و مختار الجواهر ابن جبیرول شباهت بسیار وجود دارد. در 1402م نیز یعقوب صدیق، پزشک فیگوئروا (حاکم وقت سانتیاگو) این امثال را از کاتالان به کاستیلی درآورد. یهودا در 1313م نیز اثری پزشکی را برای پادشاه به کاستیلی ترجمه کرد (همو، III/427).
1. Aegidius de Thebaldis of Parma 2. Petrus de Regio 3. Jacme
بنچیونی نیز آثار فرغانی و رازی را به واسطه ترجمه های فرانسوی به ایتالیایی ترجمه کرد. رمون دو بزیه بخشی از متن کاستیلی کلیله و دمنه را در حدود سال 1305م به لاتینی درآورد و بعدها با انتحال بخشی از ترجمه لاتینی جوانی کاپوایی که به واسطه عبری صورت گرفته بود، کار خود را تکمیل کرد. ژان دوپلان در 1304م کلیات فی الادویة المفرده ابن رشد را از روی ترجمه عبری آن به لاتینی درآورد. در سده های بعدی شمار ترجمه های عربی به لاتینی انگشتشمار، اما قابل توجهاند. از جمله آندرئاس آلپاگوس در ربع نخست سده 15م، القانون فی الطب و الارجوزة الطبیه ابن سینا و نیز الکناش الصغیر ابن سرابیون را به لاتینی درآورد. این هر 3 کتاب را پیشتر گراردوس به لاتینی درآورده بود و چنین مینماید که آلپاگوس به جای ارائه یک ترجمه جدید روایتهای لاتینی گراردوس را اصلاح کرده باشد. با این همه، ترجمه های وی خیلی دیر، و پس از آنکه ترجمه های گراردوس بارها به چاپ رسید، منتشر شدند و در نتیجه تأثیر چندانی بر پزشکی اروپا نداشتند.
در سالهای 1651-1663م جان والیس، ریاضیدان انگلیسی با استفاده از ترجمه لاتینی بخشی از تحریری از اصول اقلیدس که به خطا به نصیرالدین طوسی منسوب شده است (درباره این اثر، نک : ه د، تحریر اقلیدس)، توجه اروپاییان را به مبحث نظریه خطوط متوازی جلب کرد. در 1657م همین تحریر به لاتینی ترجمه و در رم به چاپ رسید. این روایت لاتینی در پژوهشهای اروپاییان درباره خطوط متوازی و کشف هندسه های نااقلیدسی تأثیری شگرف داشت (نک : ه د، توازی). در 1659م نیز س. فاستر ترجمه لاتینی تفسیر نسوی بر کتاب المأخوذات (لمهای) ارشمیدس را در ضمن مجموعه آثار ارشمیدس در لندن به چاپ رساند1. دو سال بعد، جُوانّی آلفونسو بورلی، ریاضیدان ایتالیایی، با کمک ابراهیم حاقلانی، کشیش مارونی سوری همین اثر را به لاتینی ترجمه و در فلورانس به چاپ رساندند. این دو ریاضیدان در همین سال متن عربی و ترجمه لاتینی مقالات پنجم تا هفتم تلخیص المخروطات ابوالفتح اصفهانی را در فلورانس منتشر کردند. اروپاییان برای نخستین بار از طریق این ترجمه لاتینی با این 3 مقاله مخروطات آپولونیوس (که اصل یونانی آن مفقود شده بود) آشنا شدند (نک : ه د، ابوالفتح اصفهانی). نبود متن اصلی این 3 مقاله، کریستانوس راویوس2 را بر آن داشت که در 1641م مقالات پنجم تا هفتم تصفح المخروطات عبدالملک شیرازی را به لاتینی ترجمه کند. اما این ترجمه در 1669م منتشر شد. در 1710م نیز ادمند هالی3 همین مقالات را با استفاده از تحریر بنوموسى به لاتینی ترجمه، و منتشر کرد. سرانجام کارلو آلفونسو نالینو زیج بتانی را به لاتینی ترجمه و شرح و با متن عربی منتشر کرد. بخش سوم که حاوی متن عربی بود، زودتر از دو جلد دیگر و در 1899م در میلان منتشر شد و دو بخش دیگر به ترتیب در 1903و 1907م در همان شهر به چاپ رسید. این روایت لاتینی را به احتمال قوی باید آخرین ترجمه عربی به لاتینی به شمار آورد.
مآخذ: اسحاق بن عمران، مقالة فی المالیخولیا (نک : مل ، گاربرس)؛ داک؛ سزگین، فؤاد، مقدمه بر زاد المسافر ابن جزار، چ تصویری، فرانکفورت، 1416ق/1996م؛ قربانی، ابوالقاسم، ریاضیدانان ایرانی از خوارزمی تا ابن سینا، تهران، 1350ش؛ نیز:
1. Miscellanea, ed. S. Foster, London, 1659. 2. Christianus Ravius (Christian Rau/ Ravis) 3. E. Halley
Ben Milad, A., L'École médicale de Kairouan (Thèse pour le doctorat en médecine), Paris, 1933; Bjørnbo, A. A., Al-Chwârizmî's Trigonometriske Tavler, Festskrift til H. G. Zeuthen, Copenhagen, 1909; Bosmans, H., "Le Fragment du commentaire d'Adrien Romain sur l'Algèbre de Mahumed ben Musa el-Chwârezmî", Annales de la Société Scientifique de Bruxelles, Louvain, 1905-1906, vol. XXX; Bumm, A., Die Identität der Abhandlungen des Isħāk Ibn 'Amrān und des Constantinus Africanus über die Melancholie, München, 1903; Busard, H. L. L., Johannes de Tinemue's Redaction of Euclid's Elements, the So-Called Adelard III Version (Latin), Stuttgart , 2001; id and M. Folkerts, Robert of Chester's (?) Redaction of Euclid's Elements, the So-Called Adelard II Version, Basel etc., 1992; Campbell, D., Arabian Medicine, London, 1926; Clagett , M., "Adelard of Bath", Dictionary of Scientific Biography, ed. Ch. C. Gillispie, New York, 1970, vol. I; id, "The Medieval Latin Translation from the Arabic of the Elemets of Euclid…", Isis, 1953, vol. XLIV; Creutz, R., "Additamenta zu Konstantinus Africanus und seinen Schülern Johannes und Atto", Studien und Mitteilungen zur Geschichte des Benediktiner-Ordens und seiner Zweige, Munich, 1932, vol. L; id, "Der Arzt Constantinus Africanus von Montekassino. Seine Leben, sein Werk und seine Bedeutung für die mittelalterliche medizinische Wissenschaft", ibid, 1929, vol. XLVII; id., "Die Ehrenrettung Konstantins von Afrika", ibid, 1931, vol. XLIX; id, "Die Melancholia bei Konstantinus Africanus und seinen Quellen. Eine historisch-psychiatrische Studie", Archiv für Psychiatrie und Nervenkrankheiten, Berlin, 1932, XLVII; Daremberg, Ch.,
"Recherches sur un ouvrage qui a pour titre Zad el-Moçafir...", Archives
des missions scientifiques et litteraires, Paris, 1851, vol. II; Duhem, P. , Le Systèm du monde, Paris, 1912; Friedenwald, H., The Jews and Medicine Essays, Baltimore, 1944; Garbers, K., Isħāq Ibn ªImrān Maqāla fi l-Mālīңūliya und Constantini Africani Libri duo de Melancholia, Hamburg, 1977; Jacquart, D. and F. Micheau, La Médecine arabe et l’occident médiéval, Paris, 1990; Karpinski, L. Ch., Robert of Chester's Latin Translation of the Algebra of Al-Khowarizmi, New York, 1915; id, "Two Twelfth Century Algorisms", Isis, Brusseles, 1921, vol. III; Kritzeck, J., "Robert of Ketton's Translation of the Qur'ān", The Islamic Quarterly, 1955, vol. II; Leclerc, L., Histoire de la médecine arabe, Paris, 1876; Lehmann, H. "Die Arbeitsweise des Constantinus Africanus und des Johannes Afflacius im Verhältnis zueinander", Archeion, Rome/Paris, 1930, vol. XII; Levey, M., "Abraham bar Hiyya ha-Nasi", Dictionary of Scientific Biography, ed. Ch. C. Gillispie, New York, 1970, vol. I; Llamas, J., introd. IŞħaq Iśraeli: Tratado de las fiebres, Madrid, 1945; Meyerhof, M., "Science and Medicine", The Legacy of Islam, ed. Th. Arnold and A. Guillaume, London, 1931; Mieli, A., La Science arabe et son rôle dans l’évolution scientifique mondiale, Leiden, 1966; Minio-Paluello, L., "Plato of Tivoli", Dictionary of Scientific Biography, ed. Ch. C. Gillispie, New York, 1975, vol. XI; Nau, F., "Une ancienne traduction latine du Bélinous arabe (Apollonius de Tyane) faite par Hugo Sanctelliensis et conservée dans un ms. du XIIe siècle" , Revue de l'Orient chrétien, Paris, vol. XII, 1907; Pagel, J., "Eine bisher unveröffentlichte lateinische Version der Chirurgie der Pantegni nach einer Handschrift der Königl. Bibliothek zu Berlin", Archiv für klinische Chirurgie, Berlin, 1906, vol. LXXXI; Pearson, J. D., "Al-Kur'an, Part 9.7: Translations of the Kur'an. European Languages", EI2, vol. V; Richter, P., "Über die spezielle Dermatologie des ªAlī ibn al-ªAbbās (Haly Abbas) aus dem 10. Jahrhundert unserer Zeitrechnung", Archiv für Dermatologie und Syphilis, 1912, vol. CXIII; Ruska, J., Arabische Alchemisten. I. Chālid ibn Jazīd ibn Muªāwija, Heidelberg, 1924; id, Tabula Smaragdina. Ein Beitrag zur Geschichte der hermetischen Literatur, Heidelberg, 1926; id, Zur ältesten arabischen Algebra und Rechenkunst, Heidelberg, 1917; Sarton, G., Introduction to the History of Science, Baltimore, 1927-1955; Schipperges, H., Die Assimilation der arabischen Medizin durch das lateinische Mittelalter, Wiesbaden, 1964; Singer, Ch., "A Legend of Salerno", The Johns Hopkins Hospital Bulletin, Baltimore, 1917, vol. XXVIII; id and Dorothea Singer, "The Origin of the Medical School of Salerno, the First University. An Attempted Reconstruction", Essays on the History of Medicine Presented to Karl Sudhoff on the Occasion of His Seventieth Birthday November 26th 1923, London/Zürich, 1924; Steinschneider, M., "Abraham ibn Esra (Abraham Judaeus, Avenare). Zur Geschichte der mathematischen Wissenschaften im XII. Jahrhundert", Abhandlungen zur Geschichte der Mathematik, Leipzig, 1880, vol. III; id, "Abraham Judaeus-Savasorda und Ibn Esra. Zur Geschichte der mathematischen Wissenschaften im 12. Jahrhundert", Zeitschrift für Mathematik und Physik, Leipzig, 1867, vol. XII; id, "Constantinus Africanus und seine arabischen Quellen", Archiv für pathologische Anatomie und Physiologie und für klinische Medizin, 1866, vol. XXXVII, id, "Constantin's lib. de gradibus und ibn al-Gezzar's Adminiculum", Deutsches Archiv für Geschichte der Medizin und medicinische Geographie, Leipzig, vol. II, 1879; id, Die europäischen Übersetzungen aus dem Arabischen bis mitte des 17. Jahrhunderts, Graz, 1956, id, Polemische und a pologetische Literatur in arabischer Sprache, Hildesheim, 1966; Sudhoff, K., "Constantin, der erste Vermittler muslimischer Wissenschaft ins Abendland und die beiden Salernitaner Frühscholastiker Maurus und Urso, als Exponenten dieser Vermittlung", Archeion, Rome/Paris, 1932, vol. XIV; id., "Konstantin der Afrikaner und die Medizinschule von Salerno", Sudhoff Archiv für Geschichte der Medizin, Leipzig, 1930, vol. XXIII; id, "Die medizinischen Schriften, welche Bischof Bruno von Hildesheim 1161 in seiner Bibliothek besaß, und die Bedeutung des Konstantin von Afrika im 12. Jahrhundert", Archiv für Geschichte der Medizin, Leipzig, 1916, vol. IX; Talbot, Ch. H., "Stephen of Antioch", Dictionary of Scientific Biography, ed. Ch. C. Gillispie, New York, 1976, vol. XIII; Thierfelder, J. G., "Beweis dass das Almaleki des Ali Ben Abbas und das Pantechnum des Ishak Ben Soleiman identisch und Letzterer der wahre Verfasser des Werkes sei" , Henschels Janus, Breslau, 1846, vol. I; Thorndike, L., A History of Magic and Experimental Science During the
First Thirteen Centuries of Our Era, London, 1923; Ullmann, M., Die Medi-
zin im Islam, Leiden/Köln, 1970; id, Islamic Medicine, Edinburgh, 1978; Volger, L., Der Liber fiduciae de simplicibus medicinis des Ibn al-Jazzâr in der Übersetzung von Stephanus de Saragossa, Berlin, 1941; Yeldham, F. A., "The Alleged Early English Version of Euclid", Isis, IX, 1927, vol. IX.
یونس کرامتی
VII ترجمه از عربی و فارسی به ترکی شرقی
ادبیات شکل گرفته به زبانهای ترکی شرقی، در جریانهای متنوعی طبقهبندی میشود که هریک فراز و فرودهایی از آنِ خود دارد. دوره های ادبیات ترکی میانه شامل ادبیات قراخانی، خوارزمی، قپچاقی ممالیک و چغتایی که در سطور بعد مبنا قرار گرفته، برپایه تقسیم اکمان و سامویلوویچ است (نک : اکمان، "ادبیات قپچاقی1"، نیز "ادبیات چغتایی2"، سراسر مقاله ها؛ تنیشف، 82)، اما در تقسیمات دیگری که بیشتر ویژگیهای زبانی در مد نظر بوده، جایگاه برخی از آثار در طبقهبندی کاملاً متفاوت است (مثلاً نک : شچرباک3، مقدمه؛ کونونف، 92؛ نجیپ، 56).
به هر روی، این جریانهای ادبی، نه تنها در زبان دارای تفاوتهایی بودند، بلکه فضای اجتماعی و فرهنگی پدیدآورنده آنها نیز متعدد بود. از همینرو ست که کار ترجمه در همه این جریانها از اهمیت برابری برخوردار نبوده، و در برخی برهه ها، اهمیت ویژهای به آن داده شده است. نخستین موج از ترجمه را باید در نخستین جریان اسلامی در ادبیات ترکی شرقی، یعنی در ادبیات دوره قراخانیان(320-ح439ق) جستوجو کرد که شکلگیری آن با اسلامی شدن شرق آسیای مرکزی همراه بوده است. از اینرو، بخشی از وظیفهای که این جریان ادبی بر دوش داشته، انتقال آموزه های اسلامی به ترکزبانان منطقه، از جمله در قالب ترجمه بوده است. تفسیر قرآن معروف به تفسیر آسیای میانه (نسخه فرهنگستان سن پترزبورگ) که مشتمل بر ترجمه آیات بهترکی نیز هست، در کنار چند ترجمه قرآن که در کتابخانه های استانبول نگهداری میشوند، از دستاوردهای این دوره است (بروکف4، مقدمه؛ اینان، 324-327؛ جعفر اوغلو، 273). اگرچه گفتوگوهایی وجود دارد مبنی بر اینکه حجمی از احادیث نیز در این دوره به ترکی ترجمه شده باشند (همانجا)، اما هنوز نمونه مشخصی از آنها به دست نیامده است.
1. "Die kiptschakishe..." 2. "Die tschagataische..." 3. Shcherbak 4. Borovkov 5. introd. Nehcüºl...
6. Pavet de Courteille
ترکی خوارزمی: این طیف ادبی در تاریخ ادبیات ترکی به حلقه اردوی زرین نیز شهرت یافته است؛ اردوی زرین نام حکومتی است که از نیمه دوم سده 7ق/13م تا نیمه دوم سده 9ق/15م بر دشت قپچاق و سرزمینهای پیرامون آن استیلا داشته است و از آنِ اعقاب باتو، نواده چنگیز بود. ازبکخان، فرمانروای اردو اسلام آورد و زمینهای مساعد برای گسترش فرهنگ اسلامی در این منطقه فراهم شد. ازجمله حلقهای ادبی به زبان ترکی پدید آمد که مرکز آن در منطقه خوارزم بود و در کنار آثار تألیفی، اهتمام ویژهای نیز به امر ترجمه در آن دیده میشد. زبـان این حلقه، قپچاقی ـ خوارزمی است.
ترجمه عربی به ترکی در این حلقه به دو گونه دیده میشود: گاه کتابی به ترکی ترجمه شده، و گاه ترجمه بخشی از فرآیند تألیف کتاب بوده است. در گونه اول، بجز ترجمه هایی از قرآن کریم(اکمان، "ادبیات قپچاقی"، 295-296)، میتوان به ترجمه های متعدد بین سطری از مقدمةالادب زمخشری از سده های 7 و 8ق اشاره کرد که نسخه های آنها درفرهنگستان علوم سن پترزبورگ، کتابخانه ملی پاریس و برخی از کتابخانه های استانبول نگهداری میشود (همان، 294؛ قس: ترجمه به ترکی عثمانی، حاجی خلیفه، 2/1798). کتاب مفتاح العدل با مؤلف ناشناس در فقه که تألیف آن در سده 8ق/14م گمانه زده شده است، محتمل است ترجمهای از کتابی با اصل عربی بوده باشد (نک : اکمان، همان، 293).
گونه دوم از آثار، نوشته هایی با مضمون حدیثیاند که اساس تألیف آنها دو زبانه بودهاست. ترجمه حدیث بهترکی که نمونه آن در قصص الانبیاء ربغوزی (تألیف: 713ق/1313م) دیده میشود (نک : ربغوزی، سراسر اثر؛ اکمان، همان، 276)، در سده 14م نمونه های متعدد دوزبانی دارد. از این دست، نخست باید کتاب نهجالفرادیس را نام برد که نمونهای از کتابهای چهل حدیث در بردارنده اخباری در زندگی پیامبر(ص) و خلفای نخستین، و درباره اعمال نزدیک کننده بنده به خدا و دورکننده از او ست. این متن در حدود سال 759ق/ 1358م تألیف شده است (همان، 287، نیز مقدمه بر...5، 4؛ فاضلف، II/11؛ نجیب، 57-61). در همین راستا، باید به معراجنامه اشاره کرد که در آن متن اخبار معراج به عربی، با ترجمه تفسیرگونهای به ترکی همراه گشته است. نسخهای مصور از این معراجنامه در کتابخانه ملی پاریس نگهداری میشود (اکمان، "ادبیات قپچاقی"، 291).
در ترجمه از فارسی به ترکی خوارزمی، نمونه ها زمینه ادبی دارند و در آنها به جای برگردان دقیق، نوعی بازآفرینی ادبی رخ داده است. نخستین نمونه از این دست، خسرو و شیرین از قطب خوارزمی (تألیف: 742ق/1341م) است که بازآفرینی مثنوی خسرو و شیرین از نظامی گنجوی است (بلوشه، I/133؛ زایاچکوفسکی، 45-79؛ اکمان، همان، 280؛ فاضلف، II/12).
افزون بر این باید به ترجمه تذکرةالاولیاء عطار نیشابوری اشاره کرد که به سبب نثر بودن، کمتر در معانی آن تصرف شده، اما ترجمه آن باقدری تلخیص همراه گشتهاست(پاوه د کورتی6،مقدمه؛ اکمان، همان، 292؛ شچرباک، 48). نیز باید به مثنوی جمجمهنامه یا داستان جمجمه سلطان اشاره کرد که در آن حسام کاتب، به ترجمه جمجمهنامه منسوب به عطار دست یازیده است (اکمان، همانجا).
1. Syzdykova 2. Uzluk
ترجمه گزیده جلایری از جامع التواریخ رشیدالدین فضلالله هم از جهاتی میتواند در کنار همین طیف از آثار جای داده شود (نک : سیزدیکووا1، مقدمه).
ترکی قپچاقی ممالیک: این طیف ادبی ناظر به مجموعهای از آثار است که تحت حمایت ممالیک مصر که خود از ترکان قپچاقی بودند، به زبان قپچاقی در مصر و در محیطی دور از سرزمین اصلی زبان پدید آمده است، اما پدیدآورندگان آن معمولاً مهاجرانی از دشت قپچاق بودند.
شاخص بازآفرینی یک اثر ادبی فارسی به ترکی قپچاقی در مصر، کتاب گلستان، از سیفی سرایی اهل شهر سرای(دشت قپچاق) و مهاجر به مصر است که در اواخر قرن 8ق/14م فراهم آمده، و اساس آن گلستان سعدی شیرازی است (اکمان، همان، 298؛ اوزلوک2، مقدمه؛ فاضلف، II/9).
نمونه های دیگر از ترجمه مربوط به سده 9 و 10ق، برگردان از عربی به ترکی است و بیشتر موضوعی دینی دارد. در این ردیف، نخست باید به کتاب ارشادالملوک و السلاطین در فقه حنفی اشاره کرد که ترجمهای میان سطری از آن در 789ق/1387م در اسکندریه فراهم آمده است (اکمان، همان، 301، نیز برای کتاب فقهی دیگر، نک : همانجا).
ترجمهای از المقدمة در فقه نماز از ابولیث سمرقندی (د 373ق) به صورت میان سطری(همانجا) و ترجمهای از تفسیرالقرآن همو را که توسط شهابالدین ابن عربشاه (د 854ق) اهل حاج طرخان(آستاراخان) صورت گرفته است (حاجیخلیفه، 1/441)، باید به اینها افزود.
دیگر زمینه ترجمه از عربی به ترکی قپچاقی در مصر، مباحث مربوط به اسبداری و اسبسواری است که چندین نمونه از آن برجای مانده است (نک : اکمان، همان، 302-304).
ترکی چغتایی: این طیف ادبی ناظر به ادبیاتی است که به زبان ترکی چغتایی پدید آمده است و مقصود از آن زبانی است که در دوره مغولان و پس از آن در سرزمین الوس چغتایی، یعنی ماوراءالنهر رواج داشته است.
ادبیات چغتایی از سده 9ق/15م رونق گرفته، و از همان آغاز، بخشی از دستاوردهای آن ترجمه از عربی و فارسی بوده است. به عنوان نخستین نمونه، باید به ترجمه کلیله و دمنه توسط جوهری از رجال همان سده اشاره کرد (پرچ، شم 26؛ شچرباک، 4, 34). در همان دوره، باید به مخزنالاسرار از میرحیدر متخلص به مجذوب یاد کرد که بازآفرینی مخزنالاسرار نظامی به ترکی است(علیشیر، 124؛ فلوگل، 612؛ اکمان، "ادبیات چغتایی"، 318؛ شچرباک، 31-32).
دیگر باید از امیر علیشیر نوایی (د 906ق) به عنوان قله ادبیات چغتایی یاد کرد که در شمار آثارش، برخی ترجمه ها چون منطقالطیر، تحریر ترکی اثر همنام آن از عطار (همو، 39)، و نسائم المحبة، تحریر ترکی نفحات الانس جامی (همو، 40) دیده میشود.
طی سده 10ق همچنان این روند ادامه داشت و در این دوره بیشتر کتابهای تاریخی موضوع ترجمه بوده است. در شمار این آثار باید ترجمه تاریخ طبری توسط واحدی بلخی (در 927ق) از عربی (GAL, I/149؛ اکمان، همان، 367)، ترجمه ظفرنامه شرفالدین علی یزدی از فارسی توسط محمد علی بن درویشعلی بخاری (همان، 366)، و از مترجمانی ناشناس ترجمه تاریخ رشیدی از حیدرمیرزا دوغلات (همان، 369)، ترجمه تذکرةالشعراء دولتشاه سمرقندی (حاجی خلیفه، 1/387)، ترجمهای دیگر از ظفرنامه (اکمان، همان، 367)، ترجمه مفتاح القلوب و سیرةالنبی (همانجا) درخور یاد کردند.
در سده های 13 و 14ق، ترجمه از عربی و فارسی به زبانهای ترکی شرقی موجی نو به خود گرفته است. این روند نه تنها به عنوان ادامه حلقه های پیشین دیده میشود، بلکه در برخی حوزه های ادبی تازه نیز رخ نموده است. در حوزه پیشین ادبیات چغتایی که در این دوره دیگر باید از آن به ادبیات ازبکی تعبیر کرد، در سده 19م شاهد موجی از ترجمه آثار دینی هستیم. از آن جمله باید به نمونه هایی چون مختصرالوقایة اثر صدرالشریعه در شرح الهدایه مرغینانی، در فقه حنفی (چ تاشکند، 1888م)، مناقب حضرت غوث اعظم در سیره عبدالقادر گیلانی (چ تاشکند، 1320ق)، و کیمیای سعادت، اثر غزالی(چ تاشکند، 1322ق) اشاره کرد. در زمینه ادبی نیز ترجمهای از شاهنامه فردوسی دیده میشود (چ تاشکند، 1334ق).
در حوزه پیشین ادبیات قپچاقی که در این دوره باید از آن به ادبیات تاتاری تعبیر کرد، باز بخش مهمی از ترجمه را آثار دینی تشکیل داده است. در شمار نمونه ها باید به ترجمه های تاتاری از آثاری چون شرعةالاسلام، اثر امامزاده بخاری، در اصول و فروع حنفی(چ قازان، بیتاریخ)، تنبیه الغافلین ابولیث سمرقندی در اخلاق (چ قازان، 1902م) و مقدمه ابن جزری، در علم تجوید (چ قازان، 1904م) اشاره کرد. در زمینه ادبی نیز از آثاری چون ترجمه مثنوی مولوی (چ باغچهسرای،1320ق) و در زمینه های تاریخی ـ جغرافیایی، گزیده سفرنامه ابن بطوطه (چ ارنبورگ، 1917م) میتوان یاد کرد.
همچنین در حوزه ادبیات قزاقی میتوان به بازآفرینی شاهنامه فردوسی و هزار و یک شب توسط سوییمیای هارون اولی (1827-1895م) و کوششهای مشابه دیگر پس از آن اشاره کرد (طوغان، 744). نمونه های بازآفرینی به زبان قزاقی را نیز میتوان در کسانی چون شَدی جنگیر اولی (1855-1933م) بازجست که مجموعهای از داستانهای کلاسیک مانند داستان اسکندر و امیر حمزه را به تحریر قزاقی آورده است (نک : قونگیراتبایف، 212).
مآخذ: حاجی خلیفه، کشف؛ علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ترجمه فخری هراتی و محمد بن مبارک قزوینی، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، 1323ش؛ نیز:
Blochet, E., Catatogue des manuscrits turcs: Bibliothèque nationale, Paris, 1932-1923; Borovkov, A. K., Leksiki Sredne-Aziatskogo tefsira XII-X/III vv., Moscow, 1963; Caferoğlu, A., "La Littérature turque de l’époque des Karakhanides", Philologiae turcicae fundamenta, ed. L. Bazin et al., Wiesbaden, 1964, vol. II; Eckmann, J., introd. Nehcü’l-Feradis, Ankara, 1956; id, "Die kiptschakische Literatur", "Die tschaghataische Literatur", Philologiae turcicae fundamenta, ed. L. Bazin et al., Wiesbaden, 1964, vol. II; Fazylov, E., StarouzbekskiĮ yazyk: Khorezmskie pamyatniki XIV veka, Tashkent, 1971; Flügel, G., Die arabischen, persischen und türkischen Handschriften der kaiserlich-königlichen Hofbibliothek zu Wien, Wien, 1865-1867; GAL; İnan, A., ‘Eski tükçede üç Kuran tercümesi’, Türk dili, 1952, vol. I; Kononov, A, N., "VazhnyĮ trud po grammatike strouzbekskogo yazyka", Sovetskaya tyurkologiya, 1970, vol. I; Nadzhip, E. N., "O pamyatnike XIV veka Nakhdzh al-Faradis i ego yazyke", ibid, 1971, vol. VI; Pavet de Courteille, M., Tezkereh-i evlia, Paris, 1889; Pertsch, W., Die türkischen Handschriften der Bibliothek zu Gotha, Wien, 1864; Qongyratbaev, A., Qazaq ədebietining tarikhy, Almaty, 1994; Rabguzi, Kysasyl enbiya, Ashkhabad, 1992; Shcherbak, A. M., Grammatika starouzbekskogo yazyka, Moscow/ Leningrad, 1962; Syzdykova, R. G., Yazyk Dzhami’ at-Taǔārikh Dzhalairi, Alma-ata, 1989; Tenishev, "NovyĮ istochnik chagataĮskogo yazyka rannego perioda", Sovetskaya tyurkologiya, 1970, vol. I; Togan, Z. V., "La Littérature kazakh", Philologiae turcicae fundamenta, ed. L. Bazin et al., Wiesbaden, 1964, vol. II; Uzluk, F. N., Seyfi Serayi Gülistan tercümesi, Ankara, 1954; Zajaczkowski, A., Zabytek jezykowy ze Zlotei Ordy: Ĥusrev i Šīrīn Qutba, Rocznik orientalistyczny, 1954, vol. XIX.
احمد پاکتچی
.VIII ترجمه به ترکی در آسیای صغیر و قلمرو عثمانی
دولت سلجـوقیـانآسیـایصغیـر ــ روم یـا آنـاتـولـی ــ که بـا پیروزی بر رومیان در نبرد ملازگرد در464ق/1072م تأسیس شد، مروج علم و ادب بود. فعالیتهای ادبی که نزدیک به دو سده در قلمرو سلاجقه روم صورت گرفته بود، با حمله مغولان به فرماندهی بایجونویان و شکست غیاث الدین کیخسرو در 639ق/1241م در محل کوسه داغ (برای تفصیلات، نک : ابن بیبی، 236-241؛ اقبال، 146)، مدتی کوتاه متوقف و یا کمرنگ شد.
1. Anadolu… 2. Osmanlı…
در این سالها در قلمرو بیزانس، سرزمینهای تحت سلطه سلاجقه روم، امیرنشینهای کوچک و بزرگ ترک تبار به تدریج تشکیل شد و فعالیتهای علمی و ادبی بار دیگر رونق گرفت؛ چنانکه در سده 8ق/14م و نیمه اول سده 9ق/15م شهرهـایی مانند قونیه، قیصریه، سیـواس، قسطمـونی و آنقره ــ آنکـارا ــ هـرکدام به یک مرکز علمی تبدیل شدند و آثار بسیاری با تشویق و توصیه امیران و فرمانروایان این امیرنشینها تألیف و ترجمه شد. از آنجا که بیشتر این امیران و نیز نخستین فرمانروایان خاندان عثمانی بجز زبان ترکی با زبان دیگری آشنایی نداشتند، بیشتر ترجمه ها و تألیفها به زبان ترکی صورت میگرفت (اوزون چارشیلی، "امیرنشینها... 1"، 211). از جمله آنها ترجمه کتاب عرائس در تاریخ پیامبران از زبان عربی به زبان ترکی، ترجمه تفسیر سوره "ملک" (همان، 213) و ترجمه منطقالطیر فریدالدین عطار از سوی شیخ احمدگلشهری (همان، 214) را میتوان نام برد. تمام ترجمه ها آزاد است و مترجم کار ترجمه را گاه با توجه به فرهنگ بومی انجام داده است، از مهمترین این نوع ترجمه ها داستانِ سهیل و نوبهار است که به شیوه خسرو و شیرین ترجمه و تکمیل شده است؛ ترجمه بخشی از بوستان سعدی به نام فرهنگنامه سعدی، ترجمه کلیله و دمنه، قابوسنامه و ترجمه کتابی درباره مرغان شکاری به نام بازنامه از زبان فارسی به ترکی را میتوان نام برد (همان، 218-216).
در آستانه تشکیل دولت عثمانی در آغاز سده 8ق/14م با تأسیس مدرسه در شهر ازنیق و انتقال مرکز حکومت عثمانی به این شهر (نک : ه د، 8/61-63؛ اوزون چارشیلی، "تاریخ...2"، I/522)، نخستین گام در جهت فعالیتهای علمی در قلمرو عثمانی برداشته شد. گسترش قلمرو دولت عثمانی و احترام و اهمیت دادن به دانشمندان از سوی فرمانروایان این سلسله، بسیاری از عالمان را از ایران، مصر، آسیای میانه و امیرنشینها به پایتخت دولت عثمانی کشاند و کوششهای علمی نیز پابهپای فتوحات پی در پی، گسترش و توسعه یافت (همان، I/535).بایزید اول، معروف به ایلدرم (نک : ه د، 11/310-312) چهارمین پادشاه عثمانی (حک 791-805ق/1389-1403م)، پس از انضمام امیرنشینها به قلمرو کشور خود، مؤسسات علمی موجود در امیرنشینها و فعالیت علمی آنها را مورد حمایت و تشویق قرار داد. فتوتنامه که از زبان فارسی و عربی به وسیله شیخ حسن نامی به ترکی ترجمه شد و به بایزید اول اهدا گردید، احتمالاً نخستین کتابی است که در عثمانی ترجمه شده است (همان، I/536). ترجمه کتاب الحیوان در 800ق/ 1398م؛ قوسنامه درباره آداب و آموزش تیراندازی با نام عمدة المتناصلین (همان، I/536-537)؛ البدایة و النهایه ابن کثیر (همان، I/540)؛ صیدنه ابوریحان (همان، I/541)، از عربی به ترکی؛ عجایب المخلوقات محمد زکریای قزوینی که کتابی است دائرةالمعارف گونه (همان، I/573)؛ رسالهای از خواجه نصیرالدین طوسی با نام جواهر نامه (همان، I/539)؛ مرصاد العباد نجمالدین رازی (دایه) با نام ارشاد المرید الی المراد (همانجا)؛ و جوامع الحکایات و لوامع الروایاتِ
عوفی (صفا، 2/1026-1027؛ حاجی خلیفه، 1/540؛ اوزون چارشیلی، همان، I/540)، از زبان فارسی به ترکی از آثار دیگری هستند که در سده 9ق/15م ترجمه شده است.
با فتح استانبول در 857ق/1453م توسط سلطان محمد دوم (فاتح) و تصرف برخی دیگر از ایالات آناتولی و یکپارچه شدن امپراتوری عثمانی و نیز تأسیس مدارس جدید معروف به "صحن ثمان"، دانشمندان، شاعران و مترجمان بسیاری از اطراف و اکناف به استانبول روی آوردند و همین امر زمینهساز افزایش کوششهای علمی در استانبول گردید. سلطان محمد دوم آثاری را کـه از فارسی و یونانـی ترجمه میشد، مطالعه میکرد (اوزون ـ چارشیلی، همان II/629)؛ ترجمه شامل اللغة کتاب لغت از فارسی به ترکی؛ وقایة در فقه (همان، II/630)؛ و شرعة الاسلام تألیف محمد بن ابیبکر معروف به اسلام زاده (همان، II/631 ) نیز از جمله آثار ترجمه شده در سده 9ق به شمار میآیند.
سده 10ق/16م، دوران اوج نهضت تألیف و ترجمه در نخستین سده های حاکمیت دولت عثمانی به شمار میرود. ترجمه کتابهایی از عربی به ترکی مثل الحادی فی علم الذادی، اثر نجمالدین محمود با عنوان مجمعالمجربات (همان، II/599-600)؛ شقایق نعمانیه طاشکوپری زاده، با ترجمه مجدی (همان، II/594)؛ وامق و عذرا (همانجا)؛ قاموس فیروز آبادی با نام بابوس (همان،II/595)؛ کشف الغمم فی اخبار الامم، داستان مناقب بهمن شاه بن فیروز شاه؛ ذخیرة الملوک تألیف میرسید علی همدانی (انواری، 21؛ اوزون چارشیلی، همان، II/633)؛ بخشی از تاریخ طبری با ترجمه نصوح مطراقچی با عنوان مجمع التواریخ؛ و رساله هیئت از علی قوشچی از فارسی (همانجا)، مهمترین آثار ترجمه شده در این دوره محسوب میشوند.
از اوایل سده 11ق/17م، نخستین نشانه های رکود و فترت در مسـائل سیـاسی ـ اجتمـاعی ـ فـرهنگی در امپـراتـوری عثمـانی ظاهر شد و این روند تا آغاز نگرش به فرهنگ و تمدن غرب (اروپا) در یک سده بعد یعنی "دوره لاله" ادامه یافت. اگر چه نهضت ترجمه رو به سستی نهاد، اما ترجمه هایی نیز در این دوره صورت گرفته است که ترجمه و شرح گلستان و بوستان سعدی و دیوان حافظ توسط سودی بوسنیایی (بسنوی) (بروسهلی، 1/323؛ اوزون چارشیلی، همان، III2/494))، ترجمه و شرح مثنوی مولوی با عنوان مجموعة اللطائف و مطمورة المعارف توسط انقروی (نک : ه د، 10/ 399)، مرآت الملوک غزالی (هامرپورگشتال، 3/1857)، و وفیات الاعیان ابنخلکان (همو، 3/2333) از آن جملهاند. به رغم این فترت، در همین قرن نویسندگان و دانشمندان صاحب سبک در این دوره ظهور کردند که برخی از آنها با آثار خود به اوج شهرت رسیدند که مصطفی ابن عبدالله معروف به کاتب چلبی یا حاجی خلیفه و نیز هزار فن حسین افندی از آن جملهاند. همچنین آثاری نیز در این دوره به ترکی ترجمه شد.
کاتب چلبی 1018- 1068ق/ 1609- 1658م آثار بسیاری در علوم مختلف، مانند کتابشناسی، تاریخ و جغرافیا از خود به یادگار گذاشته است. وی با زبانهای فرانسه و لاتینی آشنا بود و زبانهای عربی و فارسی را نیک میدانست (کاراعلی اوغلو، I/770).او در تألیف مهمترین اثر جغرافیایی خود به نام جهان نما از آثار نویسندگان اروپایی مانند مرکاتور، هوندیوس و اورتلیوس استفاده کرده است (شاو، 1/490-491؛ بروسهلی،
3/ 129؛ اوزون چارشیلی، همان، III(2)/507-508)، جهان نمای کاتب چلبی یکی از منابع مهم مورد استفاده جغرافینگاران اروپایی بوده است (کورداکول، 366). وی با بهرهگیری از آثار اروپـایـی فصـل جدیـدی در ایـن زمینه گشوده است (اوزون ـ چارشیلی، همان، III (2)/506).
حسین هزارفن (د 1003ق/1621م)، مؤلف تاریخ عمومی تنقیح التواریخ قسمتهای مربوط به ممالک اروپایی را از مآخذ غربی برگرداند (همان، III(2)/547).وی این کتاب را به مارکی دو نوانتل1، سفیر فرانسه در استانبول، تقدیم نمود (همان، III(2)500)، و به این ترتیب با اروپاییان آشنایی پیدا کرد؛ چنانکه با آنتوان گالان2، فرستاده لوئی چهاردهم، پادشاه فرانسه برای پژوهشهای علمی، ملاقات کرده است (همان، III(2)547).
ترجمه های دیگر اینها ست:
ترجمه روضة الصفای میرخواند از فارسی (همان، III(2)500-507)؛ ترجمه "اقلیم جدید" درباره آمریکا که در 1142ق/1730م با نام تاریخ الهند الغربی، المسمى بحدیث نو از سوی ابراهیم متفرقه (ه م) چاپ شد (اوزون چارشیلی، همان، III(2)/506)؛ ترجمه قانون فی الدنیا اثر منجم احمد بن علی در هیئت، نجوم، جفر و جغرافیا با نام عجایب عظما توسط قاضی عبدالرحمان (نک : همان، III(2)/506-507)؛ ترجمه اطلس مینور3 با نام لوامع النور فی ظلمات؛ ترجمه اطلس ماژور، تألیف یوان بلو4 با نام نصرةالاسلام و السرور فی محرر اطلس ماجور یا " ترجمه جغرافیایی کبیر" توسط ابوبکر بهرام بن دمشقی د 1102ق/1691 م) در 6 جلد، نیز خلاصه آن در 2 جلد (همان، 507-508 III(2))؛ همچنین ترجمه ذخیره خوارزمشاهی در پزشکی با نام قانون العلاج و شفاء الامراض لکل مزاج (همان،
III (2)509).
1. Marquis de Nointel 2. Antoine Galland 3. Atlas Minor. 4. J. Bleau, Atlas Major.
تجدید حیـات علمی در امپـراتـوری عثمانی پس از یک قرن و نیم رکود و سستی، با سلطنت احمد سوم (1115-1143ق/ 1703-1730م)، بیست و سومین سلطان عثمانی (نک : نعیم، 2/23-24؛ اوزتونا، VIII/126) و صدارت ابراهیم پاشا نوشهری (ه م؛ نیز نک : جودت، 1/61؛ عثمانزاده، 32) آغاز میشود. دوران سلطنت و صدارت این شخصیت که به سبب کشت و پرورش گل لاله در تاریخ عثمانی به "لالهدوری" (عصر لاله) کـه یک مفهـوم فـرهنـگی ـ سیـاسی است، معروف شده است، آغاز گرایش به فرهنگ و تمدن اروپایی در امپراتوری عثمانی محسوب میشود؛ به همین سبب برای آشنایی با این فرهنگ و تمدن، نمایندگانی به کشورهای اروپایی فرستاده شدند (یوردآیدین، 140-141). اخذ فرهنگ اروپایی بزرگترین میراث و دستاورد عصر لاله است (شاو، 1/410).
پا به پای نفوذ فرهنگ و تمدن اروپایی به جامعه عثمانی، امور فرهنگی نیز نضج گرفت و در این میان ترجمه آثار علمی و ادبی از زبانهای گوناگون آغاز گردید. ابراهیم پاشای صدراعظم که خود شخصیتی دانش آموخته و اهل ادب بود، برای ترجمه آثار ارزشمند اسلامی از عربی و فارسی، گروهی از دانشمندان را گرد آورد (همو، 1/406) و "هیئت ترجمه" تشکیل داد (کارال، VI/178). وظیفه این هیئت، ترجمه از زبانهای دیگر به ترکی با زبان ساده بود (همانجا). با تلاش این هیئت گذشته از آثار اسلامی، آثاری از زبانهای اروپایی در زمینه های تاریخ، فلسفه و نجوم ترجمه شد (شاو، همانجا). برخی از آثاری که در سده 12ق/18م و در دوران ابراهیم پاشا ترجمه شده، اینها ست:
ترجمه کتاب 24 جلدی عِقد الجمان اثر بدرالدین محمود عینی از عربی؛ ترجمه تاریخ عمومی جامع الدول تألیف احمد دَده معروف به منجم باشی، که توسط ندیم، شاعر معروف از عربی ترجمه و تلخیص شده است؛ ترجمه تاریخ حبیب السیر، تألیف خواندمیر و مطلع السعدین عبدالرزاق سمرقندی از فارسی (اوزون چارشیلی، "تاریخ"، IV(1)154-155). برخی از آثار ارسطو نیز در همین زمان به دستور ابراهیم پاشا از یونانی توسط اسعد افندی ترجمه شده است. این مترجم 3 کتاب از 8 کتاب ارسطو را با نام کتب الثمانیة فی سماع الطبیعی از یونانی به زبان عربی ترجمه کرده است (همان، IV(1)/155, IV(2)538-539). ترجمه تاریخ سیاح، تألیف راهب کروسینسکی از مبلغان یسوعی مقیم ایران درباره حوادث اواخر دوران صفویه که توسط ابراهیم متفرقه چاپ شده است (همان، IV(1)162؛ نک : ه د، ابراهیم پاشا، نیز ابراهیم متفرقه). همچنین ترجمه کتاب لغت صحاح جوهری تألیف محمد بن مصطفى وانی با نام لغت وان قولی (همان، IV(1)/161؛ سامی،6/ 4678) از دیگر ترجمه های این دوره است.
1. Paracelse 2. Andres Keller 3. Materiia Medik (Materia Medika)
در همین سده (12ق/ 18م) آثاری نیز در علوم پزشکی، ریاضیات، جغرافیا و فیزیک از زبانهای مختلف ترجمه شده است: ترجمه تحفة المؤمنین اثر محمد بن حسین، از پزشکان شاه سلیمان صفوی با نام غنیة المحصلین فی ترجمة تحفة المؤمنین از عربی؛ ترجمه غایة الاتقان فی تدبیر بدن الانسان تألیف مصطفى بن محمد بن احمد، با نام نزهة الابدان از عربی؛ ترجمه کتابی از پارا1سلس سویسی توسط عمر شفائی، از پزشکان عثمانی با نام منهاج الشفائی فی الطب الکمیائی، نخست از زبان فرانسه به عربی، و سپس به ترکی؛ ترجمه قانون ابن سینا با نام تبخیر المطحون؛ ترجمه "فصول بوئرهاوه"، پزشک فلامانی با نام قطعات نقاوه فی ترجمة بوئرهاوه (اوزون چارشیلی، همان،IV(2)/528-533 )؛ مجموعه هیئت قدیمه و جدیده، نوشته ابراهیم متفرقه، ترجمه تألیف آندریس کللر هلندی2 است که به دستور احمد سوم به ترکی ترجمه شده است (همان،IV(2)/586 ). ترجمه و توسیع زیج لالاند توسط منجم مؤمن زاده حسین (همان، IV(2)/537 ؛ بروسهلی، 3/260)؛ ترجمه کتاب پزشک و جغرافیدان برهارد وارنوس هلندی از آلمانی؛ ترجمه شرح ماتیولــی بر کتاب ماتـریا مدیکا3 اثر دیسکوریـدس (اوزون ـ چارشیلی، همان، IV(2)/538).
با کشتهشدن صدراعظم ابراهیم پاشا و خلع سلطان احمد سوم (برای تفصیلات، نک : ه م م) عصر لاله نیز سرآمد و فعالیتهای فرهنگی نیز دچار فترت شد و این امر تا آغاز سده 13ق/ 19م و شروع نظام جدید و تنظیمات خیریه ادامه یافت؛ اگر چه کار تألیف و ترجمه به سستی گرایید، شخصیتی چون شانیزاده، کتابهای فلسفی، پزشکی و فنی را از زبانهای اروپایی ترجمه کرد (ووسینیچ، 102).
با شروع نظام جدید در زمان سلیم سوم و محمود دوم، و در دوره تنظیمات و اصلاحات (نک : کارال، ج V و VI، جم ) بار دیگر نهضت ترجمه از زبانهای دیگر نضج گرفت و به غنای زبان ترکی کمک کرد. در سرتاسر سده 13ق/ 19م، نهضت ساده کردن زبان ترکی، زدودن لغات عربی و فارسی از آن و جایگزین کردن لغات ترکی اوج گرفت (همو،VI/178 ) و کتابهای بسیاری ترجمه شد. این ترجمه ها در زمان سلیم، شامل موضوعات نظامی، در دوره محمود دوم، کتب ریاضی و طب و سپس حقوق، و در دوران سلطان عبدالعزیز، یعنی دوره اصلاحات (1273-1293ق/1856-1876م)، به ترجمه کتابهای ادبی، تاریخ، جغرافیا و فلسفه از زبانها اروپایی اختصاص یافت (همو، VII/213-215).
در دوران محمود دوم، اقتباس و استفاده از منابع خارجی برای اصلاحات نظامی، دانستن زبان خارجی را ضروری ساخت؛ به همین سبب، دارالترجمه ( ترجمه اوداسی = اتاق ترجمه) تأسیس شد که در آن نظامنامه های مربوط به آموزش نظامی ترجمه میشد (همو، VI/181).همچنین در این دوره به تربیت مترجمان رسمی نیز همت گماشته شد (برای تفصیلات، نک : IA، ذیل ترجمان). تأسیس انجمن دانش با اقتباس از آکادمی کشور فرانسه، کـار ترجمه و تـدویـن کتب دارالفنـون ــ دانشگاه ــ و نیز ترجمه آثـاری را کـه به بـالارفتن آگـاهی مـردم کمک کند ــ ترجیحـاً از زبانهای اروپـایـی ــ را سازمـاندهی کرد. اعضای انجمن دانش میبایست بجز زبانهای عربی و فارسی، زبانهای اروپایی نیز بدانند و به ترجمه از آنها قادر باشند (همو، VI/176-177). انتشار روزنامه ها نیز ترجمه از زبانهای دیگر را رونق داد؛ روزنامه جریده حوادث دومین روزنامه پس از تقویم وقایع با صاحب امتیازی یک بازرگان انگلیسی به نام چرچیل، حوادث اروپا را با ترجمه از مطبوعات اروپایی، انتشار میداد (همو، VI/189).مترجمان نامآوری در سده 13ق، در قلمرو عثمانی ظهور کردند که همگی از ادبا و اندیشمندان ارزشمند زمان بودند. آنان با ترجمه و نوشتن آثاری در زمینه داستان، نمایشنامه و شعر و نظایر آن در آشنایی جامعه با فرهنگ اروپایی سهم بسزایی داشتند. برخی از معروفترین نویسندگانی که در فن ترجمه نیز مهارت داشتند، ایناناند:
عاصم معروف به مترجم عاصم، مترجم کتاب لغت برهان قاطع به ترکی (کورداکول، 431)؛ منیف پاشا (د 1328ق/1910م)، مترجم بینوایان ویکتورهوگو و مجموعهای از موضوعات تاریخی، اقتصاد و حقوق و فلسفه با نام "محاورات حکمیه" (همو، 430)؛ احمد وفیق پاشا (د 1309ق/1892م)، که به زبانهای عربی، فارسی، فرانسه تسلط کامل داشت و با زبانهای لاتین، انگلیسی، یونانی نیز آشنا بود (بروسهلی، 3/161؛ بانارلی، II/1068). وی نخستین مترجمی استکه آثارکلاسیک اروپایی را در عثمانی شناساند. برخی از ترجمه های او اینها ست: ترجمه کتاب شجره ترک ابوالغازی بهادرخان از ازبکی به ترکیعثمانی (کارال،VII/295؛ کاراعلیاوغلو، II/143)؛ میکرومگا1 اثر ولتر؛ تلماک از فنلون؛ "سرگذشت ژیل بلاس" اثر لوساژ؛ ارنانی2 از ویکتورهوگو؛ ترجمه آثار مولیر شامل طبیب اجباری، ازدواج اجباری و... (همو،IV/143-144 ؛ کورداکول، 33-34؛ IA, I/209-210؛ نیز نک : ه د، 7/ 108-110).
احمد مدحت (د 1331ق/1913م)، از نویسندگان و مترجمان دوره تنظیمات که با نگارش و ترجمه آثار متعدد جایگاه ویژهای در میان نویسندگان این دوره احراز کرد. احمد مدحت در معرفی نخستین ترجمه ها، در سده 13ق که بیشتر از ادبیات فرانسه است، نقش مهمی دارد. وی با ترجمه آثار الکساندر دومای پسر، شارل پل دوکوک، اوکتاو فویه3، امیل گابوریو، ولتر و دیگران ادبیات فرانسه را به جامعه عثمانی معرفی کرد (کاراعلی اوغلو، II/322-323؛ کورداکول، 29؛ نیز نک : ه د، 7/83-84؛ "دائرةالمعارف دیانت...4"، II/100-103).
1. Mikromega. 2. Ernani. 3. Octave Feuillet 4. Türkiye…
معلم ناجی (د 1311ق/1893م)، آثار بسیاری شامل شعر، تحقیق و ترجمه از او به یادگار مانده است. مجموعهای از نظم و نثر که از زبانهای فارسی، عربی، فرانسه ترجمه کرده است، با نام مترجـم مهمترین اثـر وی در زمینه ترجمه است (کاراعلی ـ اوغلو، II/381).
ابراهیمشناسی (د 1288ق/1871م)، نویسنده، شاعر و روزنامه ـ نگار دوره تنظیمات، آغازگر و بنیادگذار ادبیات جدید در عثمانی (همو، II/193). وی نخستین کسی است که اشعار غربی را به زبان ترکی ترجمه کرد. نام این اثر " ترجمه منظومه" است که گزیدهای از اشعار شاعران فرانسوی مانند لامارتین، لافونتن، راسین، فنلون و دیگران است (همو، II/196؛ کورداکول، 571؛ شاو، 2/ 229).
علی سُعاوی (د 1296ق/1878م)، نویسنده و مترجم. وی حدود 127 اثر شامل رساله، مقاله و ترجمه به زبانهای ترکی و فرانسه نوشته است که از میان آنها کتاب خیوه و کتابی درباره ناصرالدین شاه قاجار را که به زبان فرانسه است، میتوان نام برد ("دائرةالمعارف دیانت"، II/448).سعاوی از سادهکردن زبان ترکی، زدودن آن از لغات فارسی و عربی طرفداری میکرد و معتقد بودکه اذان، خطبه ها و نماز را هم به ترکی میتوان خواند (کارال، VII/293).
دوره تنظیمات در 1314ق/1896م سرآمد و جریان ادبی نوینی شروع شد که به "ادبیات جدیده" معروف است. ادبیات جدیده از دو جریان ادبی ثروت فنون و فجر آتی تشکیل شده است و از 1314 تا 1329ق/1896 تا 1911م را شامل میشود (کاراعلی اوغلو، II/503). این جریان ادبی کاملاً تحت تأثیر ادبیات غربی است (همو، II/515). دوران جمهوریت از 1341ق/ 1923م، با فزونی آثار ادبی بومی اعم از شعر، داستان، نمایشنامه و جز آن، ترجمه از زبانهای دیگر اهمیت سابق را از دست داد و به صورت امری ثانوی درآمد. هم اکنون ترجمه آثار از تمام زبانهای دنیا در کشور ترکیه به عنوان یک کار فرهنگی و سازمان یافته توسط مترجمان ماهر صورت میگیرد.
مآخذ: ابن بیبی، حسین، مختصر سلجوقنامه (ذیل اخبار سلاجقه روم)، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، 1350ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، تهران، 1364ش؛ انواری، محمود، مقدمه بر ذخیرةالملوک سید علی همدانی، تبریز،1358ش؛ بروسهلی، محمد طاهر، عثمانلی مؤلفلری،
استانبول، ج 1، 1333، ج 3، 1342ق؛جودت، احمد، تاریخ، استانبول، 1309ق؛ حاجی خلیفه، کشف؛سامی، شمسالدین، قاموس الاعلام، استانبول، 1316ق؛ شاو، ا.ج. و ا. ک. شاو، تاریخ امپراتوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضان زاده، مشهد، 1370ش، صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1339ش؛ عثمانزاده، احمد تائب، حدیقة الوزراء، استانبول، 1271ق/1855م؛ نعیم، مصطفى، تاریخ نعیما، استانبول، 1281-1283ق؛ ووسینیج، وین، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمه سهیل آذری، تهران، 1346ش؛ هامر پورگشتال، یوزف، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمه میرزا زکی علیآبادی، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1267ش؛ نیز:
Banarli, N. S. Türk edebiyâtı târihi, Istanbul, 1983; IA; Karaalioğlu, S.K., Türk edebiyatı tarihi, Istanbul, 1982; Karal, E.Z., Osmanlı tarihi, Ankara, 1995; Kurdakul, Ԫ., Ԫairler ve yazarlar sōzlūğū, Istanbul, 1985; Oztuna, Y., Büyük Türkiye tarihi, Istanbul, 1983; Uzunçarԫılı, İ. H., Anadolu beylikleri ; Ankara, 1984; id, Osmanlı tarihi, Ankara, 1995; Türkiye diyanet vakfı İslâm ansiklopedisi, Istanbul, 1989; Yurdaydın, H., İslâm tarihi dersleri, Ankara, 1982.
علی اکبر دیانت
.IX ترجمه از فارسی به زبانهای اروپایی
هنگامیکه در سده 9ق/15م دولت عثمانی در مقابل دولت ایران و جمهوری ونیز قرار گرفت، این جمهوری و حکومت پاپنشین رم به برقراری ارتباط نزدیک با ایران گرایش یافتند و سفیران، بازرگانان و جهانگردان ونیزی و رُمی گزارشهایی درباره ایران نوشتند. این جریان موجب شناخت ایران و آگاهی از میراث ادبی این کشور در آغاز دوره رنسانس شد. دیباچه دوره جدید هنگامی نوشته شد که اسقف ارمنستان یک انجیل به زبان فارسی در 955ق/1548م به پاپ هدیه کرد. نیز اثری با عنوان "سفر زیارتی 3 شاهزاده سراندیب" را شخصی به نام کریستوفر ارمنی و برخی از ادبای شهر ونیز در 1557م از فارسی به ایتالیایی ترجمه کردند. این اثر داستانی که بخشیاز آن را هشت بهشت، سروده امیرخسرو دهلوی دانستهاند، همراه با برخی از داستانهای دیگر اساس داستانهای پلیسی در اروپا شد (نک : پیه مونتسه، 91-94). دومین اثر ادبی فارسی بخشهایی از گلستان سعدی بود که آندره دوریه1 در 1634م به فرانسه ترجمه کرد (حدیدی، ایران...، 1/47-48). در همین دوره نوشته های علمی ایرانی توجه دانشدوستان ایتالیایی را به خود جلب کرد و جووان باتیستا رایموندی2 (1536-1614م)، استاد ریاضیات و فلسفه دانشگاه رم بسیاری از متون ریاضی، اخترشناسی، پزشکی و جز آن را از فارسی به ایتالیایی ترجمه کرد. وی ترجمه کتابهای دیگر فارسی را در برنامه کار خود داشت.
رایموندی در حدود سال 1580م چنین اظهارنظر کرد که زبان فارسـی زیباترین، فاخـرترین و شیرینترین زبان دنیا ست (پیه ـ مونتسه، 94-97). همین نظر را در قرنها بعد ادبای بزرگ اروپا ابراز داشتند، ازجمله گوتیه3 که رباعیات خیام را همچون مروارید غلتان و الماس درخشان بینقص میدانست (حدیدی، از سعدی...، 366). گلستان سعدی پس از ترجمه اول مورد توجه ادبای فرانسه قرار گرفت و موسه4 آن را به فرانسه برگرداند و خاورشناس دیگری به نام ژنتیوس آن را به لاتین ترجمه کرد (سحاب، 150، 262). در همین دوره پس از سفر مبلغان مذهبی فرانسوی به اصفهان در 1628م، ژان فرانسوا پتی معلم فارسی کالج سلطنتی بسیاری از متون فارسی را به فرانسه برگرداند (اورکاد، 15). از نیمه دوم سده 17م متون فارسی در سرتاسر اروپا مورد توجه قرار گرفت و بیش از پیش ترجمه شد. گزارش این ترجمه ها بر مبنای منابع موجود به ترتیب نویسنده/ اولین ترجمه عبارتاند از:
1. A. Duryer 2. G. B. Raimondi 3. L. Gautier 4. A. Musset 5. J. S. Davie 6. I. Pizzi
7. Rosenzweig
سعدی: پس از ترجمه های یاد شده گلستان، قطعاتـی از این اثر در 1796م توسط کاتلینسکی به روسی، و در 1806م توسط گلادوین به انگلیسی ترجمه شد (رضا، 216؛ سحاب، 154). در نیمه سده 19م بالـزاک اشعار و قطعاتی از سعدی را به فرانسه، و کازیمرنسکی گلستان را به لهستانی ترجمه کرد (همو، 55، 92-93). بوستـان سعدی اول بـار در 1880م توسط باربیه دو منار به فرانسه، در 1882م توسط روکرت به آلمانی، و داوی5 به انگلیسـی و نیز دو سـال بعد گلچینـی از آن توسط رابینسن به انگلیسـی ترجمه شد ( فرهنگ...، 2/60؛ سحاب، 110، 300، 305).
در همین دوره گلستان توسط ایتالو پیزی6 به ایتالیایی، و در 1899م، 4 باب اول آن توسط ادوین آرنُلد به نظم و نثر انگلیسی برگردانده شد (پیه مونتسه، 101؛ فرهنگ، 1/87). در نیمه اول سده 20م، بخشی از گلستان توسط روزن به آلمانی، در 1912م گزیده گلستان توسط فیتزجرالد به انگلیسی، منتخب داستانهای گلستان در 1922م، قطعاتی از آن در 1951م و گزیده آثار سعدی در 1922م توسط یوگنی برتلس به روسی، و داستانهایی از گلستان در 1928م توسط ریچارد برتن به انگلیسی ترجمه شد (بدوی، 170؛ فرهنگ، 2/202، 203، 219، 516).
حافظ: پس از سعدی توجه اروپاییان به حافظ معطوف گشت. دیوان او اول بار در 1680م توسط ینینسکی به لاتین ترجمه شد (سجادی، 226). در 1819م اشعاری از حافظ توسط سیلوستر دو ساسی به فرانسه، در 1839م گزیده اشعار و شرح حال حافظ توسط فولرز به آلمانی برگشت. همچنین ترجمه دیوان حافظ توسط روزنتسوایگ7 که از 1858 تا 1864م در 3 مجلد به آلمانی ترجمه شد (سحاب، 325؛ بدوی، 171، 262). بودنشتت1 در 1877م اشعاری از حافظ را به آلمانی برگرداند و بالوگ بل در اواخر سده 19م غزلهای حافظ را به انگلیسی ترجمه کرد. این ترجمه یکی از بهترین ترجمه ها شناخته شده است ( فرهنگ، 3/ 318، 403). در 1910م بینگ 65 رباعی حافظ را ترجمه و انتشار داد (همان، 2/516). در 1947م نیز 50 غزل از حافظ توسط آرتور جان آربری به انگلیسی ترجمه شد (همان، 1/77).
فردوسی: شاهنامه فردوسی ابتدا در 1810م توسط جیمز اتکینس بهطور خلاصه به انگلیسی ترجمه شد. این ترجمه چنان شوری در متیو آرنلد برانگیخت که انگیزه ساختن منظومه سهراب و رستم وی گردید. این منظومه جزو آثار جاویدان ادب انگلیسی محسوب میشود (همان، 1/91). در 1838م شاهنامه توسط ژول مُل به فرانسه، و در 1865 و 1877م توسط شاک در دو بخش "اساطیر پهلوانان" و "اشعار حماسی" به آلمانی برگردانده شد (بدوی، 242-243؛ اورکاد، 16). از 1886 تا 1889م متن کامل شاهنامه توسط ایتالو پیزی به ایتالیایی، در 1934 و 1938م دو ترجمه از آن با عنوانهای "ماجراهای عاشقانه زال و رودابه" و "رستم و سهراب" توسط بریکتو به فرانسه، در 1934م متن شاهنامه توسط آبرامیان به زبان ارمنی، و در همین دوره بخشی از آن توسط اسموس به دانمارکی ترجمه شد (پیه مونتسه، همانجا؛ فرهنگ، 1/46، 2/304؛ سحاب، 327(.
عطار: پندنامه عطار در 1819م توسط سیلوستر دو ساسی به فرانسه، و چندی بعد منطقالطیر او توسط فیتزجرالد به انگلیسی ترجمه شد (همو، 137، 320). در 1912م پندنامه در بمبئی، و در 1966م بخشهایی از تذکرةالاولیاء توسط آرتور جان آربری به انگلیسی برگردانده شد (سجادی، 226-227؛ فرهنگ، 1/80).
جامی: اول بار یوسف وزلیخا توسط روزنتسوایگ در 1824م به آلمانی برگشت و پس از او فیتزجرالد قصه سلامان و ابسال را به انگلیسی ترجمه کرد (بدوی، 171؛ سحاب، 137). منظومه های جامی در 1890م توسط شاک به آلمانی، و سلامان و ابسال در 1911م توسط بریکتو، و بهارستان در 1925م توسط هانری ماسه به فرانسه ترجمه شد( فرهنگ، 2/303؛ بدوی، 243، 388). سلامان و ابسال در1956م توسط آرتور جان آربری به انگلیسی، و رساله جامی درباره موسیقی در 1960م توسط الکساندر بولدیریف به روسی برگردانده شد ( فرهنگ، 1/79، 2/449).
1. F. M. Bodenstedt 2. I. N. Berezin
مولوی: نخستین بار در 1838م گزیده هایی از سروده های مولوی توسط روزنتسوایگ، و پس از آن در 1849م توسط پدر روزن آلمانی به آلمانی برگردانده شد و چارلز ویلسن در همین دوران مثنوی مولانا را به انگلیسی ترجمه کرد (بدوی، 171؛ سحاب، 352). در 1877م پالمر و وینفیلد هریک قطعاتی از مثنوی را به انگلیسی، برگرداندند و در 1898م نیکلسن اشعار و آموزه های مولانا را به انگلیسی، و هلموت ریتر منتخبی از دیوان شمس را به آلمانی ترجمه کرد (سجادی، 227-229؛ آربری، 199). آرتور جان آربری رباعیات مولوی را در 1949م، گفتارهای او را در 1961م، حکایاتی از مثنوی را در 1961م، داستانهایی دیگر از مثنوی را در 1963م و اشعار عرفانی مولانا را در 1979م به انگلیسی برگرداند ( فرهنگ، 1/75-81). یرژی بچکا اشعاری از مولانا را به زبان چک، و بائوزانی به ایتالیایی برگرداندند (همان، 2/ 159؛ پیه مونتسه، 104).
رشیدالدین فضلالله: ترجمه جامعالتواریخ به زبان روسی در 1854م توسط برزین2 صورت گرفت ( فرهنگ، 2/221). ترجمه آن به انگلیسی توسط دنیس راس در 1901م، و بار دوم به روسی توسط آرندس در 1946 فراهم شد (سحاب، 114-115؛ فرهنگ، 1/84).
خیام: رباعیات خیام نخستین بار در 1867م توسط نیکلا، کنسول فرانسه در ایران، به فرانسه، و سپس توسط فیتز جرالد به انگلیسی برگردانده شد (سحاب، 137، 267). آنگاه در 1881م توسط بودنشتت، و در 1890م توسط شاک و در 1909م توسط روزن به آلمانی ترجمه شد. همچنین روزن رباعیات را به شعر آلمانی برگرداند ( فرهنگ، 2/243، 403؛ بدوی، 170)، و در 1923م بایراکتارویچ بخشی از رباعیات را به زبان یوگسلاوی ترجمه کرد ( فرهنگ، 2/147). در 1935م بولوتنیکف به روسی، و هلدرمپی رباعیات را به آلمانی ترجمه کرد و در همین زمانها اسمیث، ایرانشناس آمریکایی با هدف معرفی مقام خیام در ریاضیات و ادب، رباعیات او را به انگلیسی برگرداند (همان، 2/455؛ سحاب، 182، 326). آرتور جان آربری رباعیات را از 1951تا 1961م به انگلیسی ترجمه و تجدید ترجمه کرد و در همین سالها بائوزانی اشعاری از خیام را به ایتالیایی، و اسموس به دانمارکی برگرداندند ( فرهنگ، 1/ 78، 79-80؛ پیه مونتسه، همانجا؛ سحاب، 326-327).
محمود شبستری: گلشن راز شبستری در 1880م توسط وینفیلد به انگلیسی، و در 1971م توسط هانری کربن به فرانسه ترجمه شد (سجادی، 227؛ بدوی، 290).
باباطاهر: دوبیتیهای باباطاهر نخستین بار در 1893م توسط هوارت به فرانسه، و در 1903م توسط هرون آلن و کورتیس برنتن به انگلیسی برگردانده شد (سحاب، 190؛ سجادی، 228). در 1930م روبن آبرامیان آنها را به ارمنی، و در 1937م، آرتور جان آربری به انگلیسی ترجمه کرد ( فرهنگ، 1/46، 75).
اسدی: گرشاسبنامه اسدی در 1893م توسط هوارت به فرانسه، و پس از آن برزونامه و گرشاسبنامه توسط روگارلی به ایتالیایی، و در 1970م گرشاسبنامه توسط هانری ماسه به فرانسه برگردانده شد (سحاب، همانجا؛ پیه مونتسه، 101؛ بدوی، 388).
نظامی: هفت پیکر نظامی در 1923م، و اسکندرنامه، بخش نخست شرفنامه، در 1940م توسط یوگنی برتلس به روسی برگشت. اشعاری از این شاعر در اواسط سده 20م و همچنین لیلی و مجنون وی توسط جوانا کالاسو به ایتالیایی ترجمه شد ) فرهنگ، 2/202، 207؛ پیه مونتسه، 106). آندره برتلس خمسه نظامی را در 1968م به روسی، و هانری ماسه خسرو و شیرین را در 1970م به فرانسه، و یوهان بورگل همین منظومه را در 1980م به آلمانی برگرداندند ( فرهنگ،2/201، 412؛ بدوی، همانجا).
ناصرخسرو: سفرنامه ناصرخسرو در 1933م، و گزیده آثار او در1949م توسط یوگنی برتلس به روسی ترجمه شد )فرهنگ، 2/206، 209). کتاب گشایش و رهایش وی را رونکونی1 به ایتالیایی ترجمه کرد (پیه مونتسه، 105(.
عراقی: عشاقنامه عراقی را آرتور جان آربری در 1939م به انگلیسی ترجمه کرد ( فرهنگ، 1/76).
اقبال لاهوری: از آثار او، لاله طور در 1947م، زبور عجم در 1953م، رموز بیخودی در 1953م و جاویدنامه در 1966م توسط آرتور جان آربری به انگلیسی، و اشعاری از او در همین زمانها توسط بائوزانی به ایتالیایی ترجمه شد (همان، 1/77، 79-80؛ پیه مونتسه، 104).
عبید زاکانی: اشعار وی در 1956م توسط بایراکتارویچ به زبان یوگسلاوی، و در اواخر سده 20م توسط جووانی درمه2 به ایتالیایی ترجمه شد ( فرهنگ، 2/147؛ پیه مونتسه، 105).
فخرالدین اسعد گرگانی: ویس و رامین فخرالدین اسعد در 1970م توسط هانری ماسه به فرانسه برگردانده شد (بدوی، همانجا).
دیگر ترجمه ها: آثار دیگری که به زبانهای اروپایی ترجمه شد که به ترتیب تاریخ اینهاست:
تاریخ سلجوقیان نوشته میرخواند، توسط فولرز به آلمانی در 1838م (همو، 262)؛ سفرنامه ناصرالدین شاه به اروپا توسط ردهاوس به انگلیسی در 1873م (سحاب، 294)؛ کتاب مسعود سعد سلمان نوشته محمد قزوینی و تاریخ طبرستان نوشته ابن اسفندیار توسط ادوارد براون به انگلیسی در 1905م ( فرهنگ، 2/185-186). براون دو مقاله از شیخعلی سیاح و کتاب کشفالمحجوب هجویری را هم به انگلیسی ترجمه کرد (سحاب، 76)؛ کتاب اوروج بیگ، نماینده شاه عباس به اسپانیا، توسط لسترنج به انگلیسی در1926م (همو، 230)؛ رساله مونس العشاق و پر جبرئیل سهروردی در 1935م توسط هانری کربن به فرانسه (بدوی، 288)؛ مناجاتنامه خواجه عبدالله انصاری توسط آرتور جان آربری به انگلیسی در 1936م ( فرهنگ، 1/75)؛ آیین اکبری نوشته ابوالفضل علامی توسط بلوخمان به آلمانی در 1949م (همان، 2/356-357)؛ قابوسنامه توسط یوگنی برتلس به روسی در 1953م (همان، 2/210)؛ کتاب درد دل ملا قربانعلی نوشته محمدعلی جمالزاده توسط بورگل به آلمانی در 1969م (همان، 2/411)؛ تاریخ ایران در عصر قاجار نوشته حسن فسایی توسط هریبرت بوسه به آلمانی در 1972م؛ و کتاب از ظلمت تا روشنایی نوشته بدرالملوک بامداد توسط ف. بگلی3 به انگلیسی در 1977م (همان، 2/317، 436).
از اوایل سده 19م برخی گزیده ها، و در سده 20م متون جدید فارسی در کنار آثار کهن به زبانهای اروپایی ترجمه شد:
1. P. F. Ronconi 2. G. M. D’Erme 3. F. Bagley 4. L. Bouvat 5. E. Bridges
سرودهای فارسی در 1815م و قطعه هایی از حماسه ایرانی برزونامه در 1816م توسط کوسگارتن به آلمانی (بدوی، 302-303؛ نیز نک ، صفا، 305)؛ چندین متن فارسی توسط نیکلا، کنسول فرانسه در ایران، به فرانسه (نک : سحاب، 267؛ اورکاد، 16)؛ شرح حال انوری برگرفته از دولتشاه توسط فولرز به لاتین در 1868م (بدوی، 262)؛ نمایشنامه هایی از آخوندزاده توسط بووا4 به فرانسه در 1906م ( فرهنگ، 2/468)؛ قصه سیمرغ و وصلت پسر پادشاه غرب با دختر پادشاه شرق، روایت سفر سه پسر جوان با یک پیرمرد و قصه های ایرانی در 1910م توسط بریکتو به فرانسه (همان، 2/302-303)؛ شعر سیاسی معاصر ایران در1914م و گلچین ادب فارسی در 1927م توسط براون به انگلیسی (همان، 2/ 188-189)؛ غزلها و ابیاتی از حافظ توسط بریجز5 به انگلیسی در 1921م (همان، 2/302)؛ افسانه شیخ و دختر پادشاه در 1927م و قابوسنامه در 1953م توسط یوگنی برتلس به روسی (همان، 2/204-205، 210)؛ قصیده حاجی عبدو یزدی توسط ریچارد برتن به انگلیسی در 1926م (همان، 2/ 229)؛ داستانهایی عرفانی و صوفیانه توسط ریتر به آلمانی در 1931م (سجادی، 229)؛ هجویه لسانی شیرازی درباره شهر تبریز در 1932م؛ نمایشنامه هایی منسوب به ملکم خان در 1933م، و نمایشنامه خسیس در 1934م توسط بریکتو به فرانسه ( فرهنگ، 2/304)، گزیدهای از غزلیات فارسی در 1948م؛ 50 ترانه عامیانه فارسی در 1951م؛ گلچینی از اشعار فارسی در1954م و ترجمهای به شعر از اشعار جدید فارسی توسط آرتور جان آربری به انگلیسی (همان، 1/75-81)؛ ترجمه های بسیاری از نویسندگان قدیم و جدید توسط یرژی بچکا به زبان چک؛ اشعاری از بیدل و شاعران دیگر توسط بائوزانی به ایتالیایی و گزیده هایی از زبان فارسی توسط هانری ماسه به فرانسه (همان، 2/ 159؛ پیه مونتسه،104؛ بدوی، 388)؛ علیمرادخان و دیگران اثر عبدالحسین نوشین و طنزهای فارسی در 1962م و لطیفه های فارسی در 1963م توسط آندره برتلس؛ دزد اثر صادق چوبک توسط بایفسکی در 1963م به روسی ( فرهنگ، 2/148-149، 200(
معانی ژرف متون عرفانی فارسی، بسیاری از بزرگان دانش و ادب مغرب زمین را به خود جلب کرد و آنان را به ترجمه و شرح و تفسیر این آثار برانگیخت. چنانکه شاعری اروپایی نوشت: "شعر فارسی اصیلترین و کاملترین شعر در میان تمام ملتهای مشرق زمین است" (سجادی، 225؛ حدیدی، برخورد...، 212(.
مآخذ: بدوی، عبدالرحمان، فرهنگ کامل خاورشناسان، ترجمه شکرالله خاکرند، قم، 1375ش؛ پیه مونتسه، آنجلو میکله، تاریخچه ایرانشناسی در ایتالیا، مجموعه مقالات انجمنواره بررسی مسائل ایرانشناسی، تهران، 1371ش؛ حدیدی، جواد، از سعدی تا آراگون، تهران، 1373ش؛ همو، ایران در ادبیات فرانسه، مشهد، 1348ش؛ همو، برخورد اندیشه ها، تهران، 1356ش؛ رضا، عنایتالله، "ایرانشناسی در روسیه و اتحاد شوروی"، مجموعه مقالات انجمنواره بررسی مسائل ایرانشناسی، تهران، 1371ش؛ سجادی، ضیاءالدین، "ایرانشناسان و متون عرفانی فارسی"، همان؛ سحاب، ابوالقاسم، فرهنگ خاورشناسان، تهران، 1356ش؛ فرهنگ خاورشناسان، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، ج 1، 1372، ج2، 1382ش، تهران؛ صفا، ذبیحالله، حماسهسرایی در ایران، تهران، 1352ش؛ نیز:
Arberry, A. J., Oriental Essays, London, 1960; Hourcade, B., Les études iraniennes en France, Tehran, 1993.
پرویز امین
.X ترجمه از فارسی به اردو
زبان فارسی مؤثرترین عامل در حیات فکری و ذوقی مسلمانان شبهقاره هند و پاکستان بوده است. این زبان نه تنها در نظم و نثر و اَشکال و اسلوبهای ادبی، بلکه در گسترش ادب اردو تأثیر تمام داشته است و با اشاعه فرهنگ و ادب ایران، در شبهقاره همانند پل ارتباطی، فرهنگهای رایج در این منطقه را به هم پیوست. گسترش ادبیات اردو در شبهقاره هند با ترجمه آثار منظوم و منثور ادب فارسی از سده های 10 و 11ق/16 و 17م آغاز شد. بسیاری از کتابهای سنسکریت، ترکی، فرانسه و عربی از طریق ترجمه های فارسی به این منطقه راه یافت و به زبانهای رایج از جمله زبان اردو برگردانده شد (بشیرحسین، " ترجمه آثار فارسی..."، 50؛ راهی، 6). هدف از ترجمه متون فارسی به اردو نه فقط ترویج عقاید دینی اسلام، بلکه خدمت به ادبیاتی بود که در آن زمان نمونه های مکتوب و مدوّن آن اندک بود (بریلوی، 351-352؛ بشیرحسین، " ترجمه منظوم..."، 395؛ نیز نک : ه د، اردو، ادبیات). به این ترتیب تمامی متون ادب فارسی، یا بخشهایی از آنها چندین بار به اردو برگردانده شد و رفته رفته بیشتر متون برجسته و معروف ادب فارسی به زبان اردو برگشت (راهی، همانجا).
با حکومت تیموریان در هند از 932ق/1526م به مدت 300 سال، بزرگترین تحول فرهنگی و اجتماعی یعنی رواج و اعتبار زبان فارسی در نواحی شمال هند صورت گرفت. رواج زبان فارسی در این دیار تا بدانجا بود که مجالی برای رشد و ترقی ادبیات اردو در این نواحی باقی نگذاشت و این امر موجب مهاجرت شاعران و نویسندگان اردو زبان به دکن و گجرات گردید که مرکز زبان اردو بود (بریلوی، بشیرحسین، همانجاها؛ جالبی، 1/183-184؛ نیز نک : خان، 17-34).
نهضت ترجمه متون ادب فـارسی به اردو ــ کـه همزمان با رشد ادبیات مدون اردو برپا شد ــ بهطور کلی به 3 دوره تقسیم میشود:
1. دوره اول، یا دوره دکنی که از اواسط سده 10ق/16م آغاز و تا اوایل سده 11ق/17م ادامه یافت. پایگاه ترجمه در این دوره استان دکن بود. اثرپذیری ادبیات اردو از اسلوبها و سنتهای ادب فارسی در این دوره به اوج خود رسید (جالبی، 1/252؛ بشیرحسین، " ترجمه منظوم"، همانجا، " ترجمه آثار فارسی"، 50-51، نیز نک : ه د، اردو، ادبیات). در این دوره که سرودن مثنویهای عاشقانه رواج کامل داشت، مترجمان عموماً شاعران برجستهای بودند که آثار ادب فارسی را به زبان اردو، به صورت منظوم و غالباً در قالب مثنوی ترجمه میکردند (جالبی، 1/240، 242؛ بشیرحسین، " ترجمه منظوم"، همانجا).
از مجموع ترجمه های این دوره، این نمونه ها درخور ذکر است: مثنوی سیف الملوک و بدیعالجمال ملاغوّاصی که داستان هزار و یک شب فارسی را در 1035ق/1626م به زبان اردو منظوم ساخت (سکسینه، 1/67- 68؛ جالبی، 1/471-472؛ بریلوی، 30-31). رام راوسیوا شاعر دربار بیجاپور در 1091ق/1680م روضةالشهدای ملاحسین کاشفی را در قالب مثنوی به اردو برگرداند و ابن نشاطی بساتین فارسی احمد زبیری را در 1076ق/1665م با نام پهولین به اردو ترجمه کرد (بشیرحسین، " ترجمه آثار فارسی"، 55؛ سکسینه، 1/67؛ راهی، 153). ملک خشنود از شاعران دربار عادلشاهیان (حک 895-1097ق/1490-1686م) مثنوی هشت بهشت امیرخسرو دهلوی را در قالب مثنوی به اردوی دکنی ترجمه کرد و آن را جنّت سنگار نامید (جالبی، 1/252-253؛ بشیرحسین، همانجا). سید میران هاشمی از دیگر شاعران این دوره، مثنوی یوسف و زلیخای جامی را در 1099ق/ 1688م به نظم اردو برگرداند (بریلوی، 32؛ بشیرحسین، همانجا). تا سده 11ق شمار شاعرانی که آثار فارسی را به نظم اردو ترجمه کردند، بالغ بر 25 نفر است (نک : بشیرحسین، همان، 51).
2. دوره دوم، که تقریباً از اواسط سده 11ق فعالیتهای ادبی از دکن به نواحی شرقی و شمالی شبهقاره گسترش یافت. در این دوره علاوه بر ترجمه کتابهای ادبی، ترجمه آثار عرفانی نیز رواج یافت. اغلب شاعران این دوره به منظوم ساختن ترجمه آثار عرفانی و به سرودن مثنویهای عارفانه روی آوردند(بشیرحسین، " ترجمه منظوم"، 397-399؛ جالبی، 1/191)؛ از جمله این شاعران وجدی از مشاهیر عرفای دکن بود که مثنوی منطقالطیر عطار نیشابوری را با نام پنجهی باجه (از طائر) به زبان اردو برگرداند (همانجا؛ سکسینه، 1/74). ویلوری بزرگترین مثنویسرای عهد اورنگزیب(حک 1068-1118ق/1657-1706م) نیز روضةالشهدای ملاحسین کاشفی سبزواری را به نظم اردو برگرداند. اهمیت ترجمه ویلوری از مثنوی رام راوسیوا که 40 سال پیش از آن سروده شده بود، به مراتب بیشتر است (جالبی، 2/523؛ راهی، 152؛ بشیرحسین، همانجا). شاه غوث جامی متخلص به غوثی از عرفای دکن در عهد محمدشاه عالم ثانی از سلاطین مغول (حک 1145-1167ق/1720- 1748م) در ایالت مدرس، کتاب قصص الانبیاء ابواسحاق نیشابوری را با نهایت دقت به نظم اردو برگرداند (راهی، 157- 158؛ بشیرحسین، همانجا).
3. دوره سوم، که از سده 13ق/ 19م آغاز شد. در اوایل این دوره، از 1835م با نفوذ انگلیسیها در شبهقاره و ستیز و دشمنی زیرکانه آنان با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی حضور و نفوذ زبان فارسی در مراجع عمومی و ادارات دولتی از رسمیت افتاد و جای آن را زبان اردو گرفت. در این دوره، شعر اردو از قالبهای شعر فارسی از جمله مثنوی، قصیده و غزل بهره میگرفت و از سنتهای ادبی شعر فارسی و شیوه های شاعران پارسیگو پیروی میکرد. نثر اردو از دایره موضوعات دینی و عرفانی، یک گام فراتر نهاد و با ترجمه سایر متون ادب فارسی بر غنای خود افزود(بشیرحسین، همان،399-400؛ نیز نک : ه د، اردو، زبان). دوره سوم، خود به 3 مقطع مجزا تقسیم میگردد که هر مقطع به یک مرکز علمی اختصاص داشت. در طول این 3 مقطع، تحولات چشمگیری در زمینه تألیف و ترجمه کتابهای علمی به زبان اردو و تدریس مقدمات برخی از علوم جدید به این زبان آغاز شد:
الف ـ مقطع اول: از 30 سال نخست سده 13ق/ 19م و در دانشکده فورت ویلیام ــ که مسئولان کمپانی هند شرقی آن را تأسیسکرده بودند ــ آغازشد. با پشتیبانی وحمایت این دانشکده از ادبیات و شاعران و مترجمان، صدها کتاب منظوم و منثور فارسی به اردو برگردانده شد و چون مترجمان، غیر از زبان اردو تنها با زبان فارسی آشنایی داشتند و با زبانهای اروپایی بیگانه بودند، از زبانهای اروپایی کتابی به اردو ترجمه نشد(بشیرحسین، همانجا؛ نیز نک : صدیقی، 8/44-45). در این دوره بود که اولین بار شاهکار زبان فارسی، شاهنامه فردوسی، با زحمت بسیار توسط لالهپهمچند به اردو ترجمه شد و ترجمه آن در 1207ق/ 1793م به پایان رسید (بشیرحسین، همانجا، نیز " ترجمه آثار منظوم..."، 289). میرعلی شیرافسوس از اعضای علمی فورت ویلیام کالج اولین بار به ترجمه گلستان سعدی با عنوان باغ اردو همت گماشت و آن را با نثری ساده و روان در 1214ق/ 1799م به زبان اردو برگرداند (سکسینه، 2/408؛ راهی، 247).
ب ـ مقطع دوم: در این مقطع، مرکز مهم ترجمه کالج دهلی واقع در شهر دهلی بود و این زمانی بود که انگلیسیها در بسیاری از استانها اردو را زبان اداری قرار داده بودند و فرهیختگان آثار مهم و گرانبهای ادب فارسی را با رغبت به اردو ترجمه میکردند. در این زمان یعنی اواسط سده 13ق شاهکارهای مهم ادب فارسی مثل رباعیات حکیم عمر خیام و بوستان سعدی و مثنوی معنوی مولانا جلالالدین بلخی به نظم و نثر اردو برگردانده شد. راجه مکهن لال نخستین شاعری بود که رباعیات عمر خیام را در 1260ق/1844م در قالب رباعی به اردو ترجمه کرد (راهی، 302؛ بشیرحسین، " ترجمه منظوم"، همانجا). مستعان علی در1244ق/ 1828م، منتخبی از مثنوی معنوی مولانا جلالالدین بلخی را به نظم اردو برگرداند. این ترجمه به نام باغ ارم شهرت یافت و در 1269ق به چاپ رسید (راهی، 312؛ بشیرحسین، " ترجمه آثار منظوم"، همانجا).
ج ـ مقطع سوم: در این مقطع، مرکز ترجمه، انجمن علمی علیگره بود که در اواخر سده 13ق به سرپرستی سرسیداحمدخان (د 1315ق/1897م) اداره میشد. با نظارت این انجمن، ادیبان و مترجمان به کار ترجمه میپرداختند. در این مقطع بود که نظارت بر ترجمه دقیقتر شد و میرزا اسماعیل خان غزلیات حافظ را به نام گلبن معرفت به نثر روان و ساده اردو ترجمه کرد (بشیرحسین، " ترجمه منظوم"، همانجا).
در 1287ق/1870م مسئله خط و زبانی که باید در دادگاه ها و مراجع عمومی رسمیت داشته باشد، مطرح شد؛ در پی آن منازعاتی میان هندوانِ هندی زبان و مسلمانانِ اردو زبان پدید آمد و تضاد و تعارض را میان دو جامعه بزرگ هند نمایان ساخت. انگلیسیها از زبان و خط هندی در مقابل اردو حمایت میکردند. هدف آنها هم این بود که در این کشاکش، زبان انگلیسی را زبان همگانی سازند. از این سیاست ستیزهگرایی انگلیسی لطمه شدیدی به زبان فارسی وارد شد. با وجود این سیاست، و بهرغم تمایل دولتمردان شبه قاره به ترجمه کتابهای انگلیسی به اردو، ترجمه آثار ادب فارسی همچنان به راه خود ادامه میداد. با وجود نزاع میان هندوان و مسلمانان، و روشنفکران و آزاداندیشان، متون ادب فارسی را به زبانهای هندی ترجمه میکردند (چندرشیکر، 336-337؛ نیز نک : ه د، اردو، زبان). ترجمه متون ادب فارسی به اردو اگر چه از سوی فرهیختگان شبهقاره بر اساس علاقه به فرهنگ و ادب به طور عام، و علاقه به فرهنگ و ادب فارسی به طور خاص صورت میپذیرفت، بیگمان توجه انگلیسیها بدین امر سببی دیگر داشت. از همینرو، به همان نسبت که زبان و ادب انگلیسی جای زبان و ادب فارسی را در شبه قاره میگرفت، ترجمه متون انگلیسی به اردو نیز جایگزین ترجمه متون فارسی به اردو گردید و به جای زبان فارسی، انگلیسی زبان اداری و دولتی شد و زبان اردو به جای زبان فارسـی، زبان ملی و فرهنگـی بهشمار آمد (آفتاب اصغر، 182-183). با این حال ترجمه آثار ادب فارسی همچنان ادامه یافت و این ترجمه ها موضوعات گوناگون علمی از جمله فلسفه، ادبیات، بلاغت، پزشکی، ریاضی و تاریخ را در برگرفت. برخی از ایـن متون چندیـن بار ترجمه شده است (نک : راهی، 21-22). چنـانکه کشفالمحجوب هجویری 15 بار و رباعیات خیام و مثنـوی معنوی مـولانا هرکدام 18 بار، دیوان حافظ 22 بار و گلستان سعدی 29 بار به اردو ترجمه شدند (همو، 6).
تجزیه هندوستان در 1366ق/1947م، موجب تحولات عظیم اجتماعی و فرهنگی و سیاسی در شبهقاره شد. تقسیم هند به دو بخش اسلامی و غیراسلامی، بر زبان اردو و سرنوشت آن هم تأثیر گذاشت. پاکستان، کشور اسلامی و تازه استقلال یافته، اردو را زبان رسمی و ملی خود قرار داد و امکانات وسیع و مؤثر برای تقویت و تکامل این زبان فراهم کرد (قریشی، 47-48). از آن زمان تاکنون ترجمه آثار مربوط به فرهنگ ایرانی و زبان فارسی به زبان اردو، همچنان ادامه دارد.
مآخذ: آفتاب اصغر، "ملاحظات کلی درباره توسعه و ترویج و اهمیت فارسی و اردو در شبهقاره"، مجموعه سخنرانیهای نخستین سمینار پیوستگیهای فرهنگی ایران و شبهقاره، اسلامآباد، 1993م؛ بریلوی، محمود، مختصر تاریخ ادب اردو، لاهور، 1985م؛ بشیرحسین، محمد، " ترجمه آثار فارسی به زبان اردو"، هلال، 1338ش، ج 7، شم 3؛ همو، " ترجمه آثار منظوم فارسی به اردو"، راهنمای کتاب، 1343ش، س 7، شم 2، همو، " ترجمه منظوم آثار به زبان اردو"، همان، 1342، س 6، شمـ 6 و 7؛ جالبی، جمیل، تاریخ ادب اردو، لاهور، 1975م؛ چندرشیکر، "تحفظ میراث فرهنگی توسط تراجم متون فارسی به زبان هندی"، مجموعه سخنرانیهای نخستین سمینار پیوستگیهای فرهنگی ایران و شبه قاره، اسلامآباد، 1993م؛ راهی، اختر، ترجمه متون فارسی به زبانهای پاکستانی، لاهور، 1406ق؛ سکسینه، رام بابو، تاریخ ادب اردو، ترجمه میرزا محمد عسکری، کراچی، غضنفر اکیدمی؛ صدیقی، شمسالدین، "ادبی منظر"، تاریخ ادبیات مسلمانان پاکستان و هند، لاهور، 1971م؛ قریشی، وحید، "اردو ادب"، پاکستانی ادب، به کوشش عبدالشکور احسن، لاهور، 1981م؛ نیز:
Khān, Mas’ūd Ħusain, "Dakhnī-Urdu", History of Medieval Deccan, Hyderabad, 1974, vol. II.
پریسا سنجابی ـ شاهد چوهدری
.XI ترجمه از زبانهای اروپایی به فارسی
ترجمه از زبانهای اروپایی به زبان فارسی در دوره قاجار (1210-1344ق/1795-1925م). قطع نظر از ترجمه بدایعالهندسه در لوح حلزون بهوسیله محمدرفیع پسر محمد مؤمن گیلانی در 1111ق (دانشپژوه، 88) و نیز قطع نظر از ترجمه بیانیه کنوانسیون ملی خطاب به ملت فرانسه در 23 شعبان1217ق/ 19 نوامبر 1802م بهوسیله روفن و میرزا احمدخان هندی که کهنترین متن ترجمه شده از زبان فرانسه بهشمار میآید (روحبخشان، 19)، ترجمه جیمز کمل1، مترجم انگلیسی در دستگاه عباس میرزا، نایبالسلطنه فتحعلیشاه (1203-1249ق) از تاریخ اسکندر در 1228ق را باید از نخستین آثار ترجمه از زبانهای اروپایی به فارسی دانست (ملی، 4/155-156؛ محبوبی، 1/227؛ افشار، 80؛ EI2, X/233).
عباس میرزا طی سالهای فرمانرواییاش در آذربایجان، برای اصلاح نظام سپاه به اسلوب اروپایی و تجهیز ارتش جدید، ادارهای دایر کرد تا مقررات نظامی لازم را به زبان فارسی ترجمه کنند. ترجمه کتابهای نظامی گیبرت2 و آییننامه های مانور پیادهنظام برای برآورده شدن این منظور بود (درویل، 176؛ محبوبی، 1/53؛ نوابی، 40؛ آبراهامیان، 52). همچنین به دستور عباس میرزا بود که دو گروه برای تحصیل علوم و فنون نظامی به انگلستان فرستاده شدند. بار اول دو تن در 1811م و بار دوم 5 تن در 1815م (افشار، همانجا). اینان چون به ایران بازگشتند نخستین انتقالدهندگان دانش و فن پیشرفته تمدن اروپایی شدند. میرزا رضا تبریزی (میرزا رضا مهندسباشی) از پرکارترین ایشان در ترجمه متون نظامی و تاریخی از زبان انگلیسی بود. او تاریخ پتر کبیر اثر ولتر را از انگلیسی، با نگارش و انشای میرزا حسن شوکت اصفهانی ترجمه کرد (مینوی، "اولین..."، 352؛ محبوبی، 1/184، 1/227- 228) و سپس کتابهای شارل دوازدهم و اسکندر مقدونی را که ترجمه و اقتباسی از تاریخ دراماتیک ولتر و تاریخ شارل دوازدهم در 1731م بود، از انگلیسی به فارسی برگرداند (ملی، شم 476). این اثر در 1235ق/1820م در تبریز چاپ سنگی شده است. میرزا جعفرخان مشیرالدوله، یکی دیگر از آن محصلان، خلاصةالحساب را که متنی ریاضی بود، به روش اروپایی به فارسی درآورد. از آنجا که این دو تن (میرزا رضا و میرزا جعفر) در 1235ق به ایران بازگشتهاند، ترجمه های ایشان دو سه سالی پس از این تاریخ صورت گرفته است (افشار، همانجا(.
1. J. Comell 2. Guibert
به ایـن ترتیب، آغاز ترجمه آثار اروپایـی به فارسی به تقریب و تخمین، حدود سال 1240ق خواهد بود (همانجا). از این تاریخ، فـن ترجمه با ترجمه های میرزا رضا مهنـدس رواج مـییابد. وی مترجـم پرکاری است کـه آثار متعـددی را از زبـان انگلیسی به فارسـی ترجمه کرده است. از جمله آنها ست: ترجمه جلد اول تاریخ تنزل و خرابی دولت روم، تألیف ادوارد گیبون1 در 1247ق (ملی، 1/56-57؛ محبوبی، 1/228؛ آدمیت، "امیرکبیر..."، 378)؛ ترجمه تاریخ قیصر روم (ژولیوس قیصر) همراه با محمدابراهیم شیرازی به سفارش محمدشاه در 1247ق (افشار، 101)؛ ترجمه تاریخ ناپلئون با تحریر رضاقلی تاریخنویس به سفارش محمد شاه در 1252ق (ملی 3/75؛ EI2، همانجا).
میرزارضا ضمن ترجمه آثاری در رشته تخصصی خود در 1254ق کتاب دیگری دراصول مشق توپ باعنوان صواعقالنظام ترجمه کرد (افشار، 102؛ EI2، همانجا). راولینسن نیز در 1251ق کتیبه های بیستون را خواند و بازنوشت و ترجمهای از آن را به محمد شاه داد (محبوبی، 1/104-105؛ دایرةالمعارف...، 1/1067). ترجمه دیگری از تاریخ پترکبیر و شارل دوازدهم از زبان فرانسه به فارسی توسط موسى جبرئیل، با انشای رضاقلی تاریخنویس، در دست است که در زمان محمد شاه صورت گرفته، و همراه با ترجمه تاریخ اسکندر از انگلیسی در 1263ق/1847م در یک مجلد در تهران چاپ سنگی شده است (مینوی، "اولین"، 352؛ محبوبی، 1/226؛ براون، 9؛ فشاهی، 20).
ترجمه متون علمی با آغاز کار مدرسه دارالفنون در 1268ق/1851م و نیاز محصلان به متنهای گوناگون علمی رواج یافت. از جمله در پزشکی تعلیم نامه در عمل آبله زدن تألیف دکتر کُرمیک، پزشک عباس میرزا را میرزا محمد بن عبدالصبور خویی از انگلیسی ترجمه کرد که در 1245ق در تبریز چاپ شد (محبوبی، 1/227؛ بابازاده، 54، 90). چند رساله طبی از شلیمر2 با عنوانهای جلاءالعیون در کحالی (چشم پزشکی) به ترجمه محمدحسین افشار با همکاری میرزا رضا در 1273ق (قس: نجمآبادی، 206، که کتاب را به پولاک نسبت داده است) و زینةاللابدان در امراض جلدی در 1279ق، سرّالحکمة در تشریح در 1279ق و شفاییة در 1281ق به چاپ سنگی رسید. جز اینها کلیات طب فرنگی در 1292ق و همچنین لغات طبی فرانسه به فارسی در1874ق طبع و نشر شد(مشار،3/ 438، دایرةالمعارف، 2/ 1488-1489). ظاهراً در ترجمه برخی از کتابهای یادشده به فارسی میرزا تقی خان انصاری کاشانی، طبیب و معلم دارالفنون، همکاری داشته است (آدمیت، اندیشه...، 24).
از اشاره اعتمادالسلطنه، وزیر انطباعات ناصرالدین شاه (نک : 1/127) میتوان به ضرورتی که از روزگار عباس میرزا نسبت به ترجمه متون علمی و طبی و تاریخی و نظامی از زبانهای اروپایی احساس میشد، پی برد. این ضرورت، موجب ترجمه یک سلسله آثار مختلف و متنوع گردید که دامنه آن ترجمه کتاب پُلبر (مقدمات در معرفةالحیوان و معرفةالنبات و
معرفةالاحجار و فیزیک و شیمی) در 1318ق تا ترجمه تربیةالبنات برای تعلیم و تعلم طایفه اناثیه به قلم عزیزالله بن محمدعلیخان در 1323ق را در بر میگیرد (بابازاده، 133).
در زمان پادشاهی ناصرالدین شاه (1264-1313ق) به سبب علاقه شخص پادشاه به مظاهر علمی و فرهنگی اروپایی، وزارت انطباعات برای ترجمه و طبع و نشر کتاب تأسیس شد (1300ق) و سرپرستی آن به اعتمادالسلطنه واگذار گردید. دارالترجمه همایونی شعبهای از این وزارتخانه بود که ریاست آن را محمدحسین فروغی (ذکاءالملک) برعهده داشت. مترجمان ایرانی دارالترجمه در زبانهای اروپایی عبارت بودند از: علیخان مترجمالممالک (فرانسه)، سیدعبدالله (روسی) و مترجمان غیرایرانی رضاخان ریشار (فرانسه و انگلیسی)، پروسکیخان (فرانسه)، بارون نرمان (فرانسه و آلمانی)، مادروس خان ارمنی (فرانسه و روسی)، آوانس خان ارمنی (فرانسه و انگلیسی) و ابکار ارمنی (فرانسه و روسی). آثاری که مترجمان غیرایرانی ترجمه میکردند، برای ویرایش، به اشخاصی که اهلیت نگارش و انشاء داشتند، سپرده میشد. محمدحسین فروغی، رضاقلی سراجی و محمدحسن شوکت اصفهانی از جمله اشخاص حرفهای در این کار بودند. اینان میکوشیدند که معادل مناسبی برای تعبیرها و اصطلاحات اروپایی در زبان فارسی بیابند و تا آنجا که ممکن بود، زبان ترجمه را به زبان متداول فارسی نزدیک کنند. و چنین بود که در کار ترجمه فهم عبارات بیش از حفظ امانت و مطابقت با اصل متن مورد توجه قرار داشت (مینوی، "اولین"، 352؛ افشار، 81-8299).
در آغاز، شمار آثار ترجمه شده اندک بود. محدودیت شمار مترجمان و موانع مختلف و سلیقه های شاه و درباریان پیشرفت کار ترجمه را کند میکرد و همین امور سبب شد که جلد دوم تاریخ تنزل و خرابی روم هرگز ترجمه نشود.
کتابهای علمی و درسی نیز ــ که با عنوان "تألیف" برای تدریس تهیه میشد ــ غالباً ترجمه هایی از یک یا چند اثر اروپایی بود. همانگونه که اعتمادالسلطنه درباره هندسه وسطا و علیا اثر نظامالدین غفاری، مهندسالممالک مینویسد: "از روی کتب معتبره صنادید اساتید ممالک اروپا به فارسی ترجمه کرده است" (1/174؛ نیز نک : افشار، 83).
1. Gibbon, Decline and Fall of the Roman Empire. 2. Schelimmer
بخش مهم آثار به جا مانده در زمینه ترجمه در دوره قاجار رمانهای تاریخی و عاشقانه است. گذشته از اینکه مضمون این رمانها مورد علاقه و درخواست شخص عباس میرزا، محمدشاه و ناصرالدین شاه بود، خوانندگان نیز آنها را مطابق امیال و آرزوهای خود تفسیر میکردند؛ چنانکه آزادیخواهان رمانهای درباری الکساندر دوما، بهویژه سه تفنگدار و کنت مونت کریستو، را رمانهایی انقلابی میدیدند و دلاوریهای قهرمانان آنها را با جانبازیهای رزمندگان میسنجیدند (ناطق، 65(.
ورود نوع ادبی اروپایی "رمان" به ادبیات ایران حاصل ترجمه از زبانهای اروپایی، بهخصوص فرانسه بود. نیاز ایران به معلمان خارجی برای تدریس در دارالفنون بهویژه با معلمان فرانسوی رفع شد. این معلمان، بدان سبب بر همتایان انگلیسی و روسی خود ترجیح داده شدند که دشمنی حکومتهای انگلیس و روس با ایران، همچنان در خاطره ها باقی بود. در نتیجه زبان فرانسه ــ که در اروپای آن روزگار نیز زبان فرهنگ و سیاست بود ــ در ایران زبان آموزش بهشمار آمد و در پی آن آثار علمی و آموزشی از این زبان ترجمه شد و برای رشته های ادبی مدارس نیز آثار ادبی از زبان فرانسه به فارسی برگردانده شد (بالایی، 12-13).
معروفترین این آثار عبارتاند از: خاطرات یک خر، اثر کنتس دوسگور1 به ترجمه اعتمادالسلطنه از فرانسه، تهران، 1305ق ( ترجمه از عربی با عنوان حماریه توسط میرزا علی خان امینالدوله)؛ سرگذشت تلماک از فنلون2، تهران، 1304ق، 1319ق، مترجم بخشی از آن میرزا آقاخان کرمانی است؛ کنت مونت کریستو از الکساندر دوما ترجمه محمدطاهر میرزا اسکندری، تبریز 1309ق/1891م؛ سه تفنگدار به ترجمه همین مترجم، تهران، 1314-1316ق/1895-1898م (3 جلد)؛ همچنین لارن مارگو3 به ترجمه وی، تهران، 1313ق/1895م؛ حکایت مانن لسکو از آنتوان فرانسوا پرو4 و ترجمه ابوالقاسم سروش، 1322ق؛ شرح حال مادام کامپان، اثر مادام کامپان ندیمه ماری آنتوانت به ترجمه منوچهر عمادالدوله، تهران، 1313ق؛ پل و ویرژینی، اثر برناردن دوسن پیر5 ترجمه ابراهیم نشاط، 1324ق؛ سرگذشت حاجی بابا، اثر جیمز موریه و ژیل بلاس، اثر ا. ر. لوساژ6 به ترجمه میرزا حبیب اصفهانی است. پس از زبان فرانسه، زبان انگلیسی محبوبیت بسیار یافت و داستانهای هیجانانگیز و ماجراجویانه برای خوانندگان جوان ترجمه شد. بجز رابینسن کروزئه که توسط محمدعلی خان به زبان فارسی برگردانده شد، پلینسون لندن توسط عبدالحسین میرزا در 1322ق/1924م ترجمه شد ( ایرانیکا، VIII/450-451).
در نگاه اجمالی به فهرست رمانهای ترجمه شده میتوان دریافت که مترجمان آن دوره درک درستی از ارزش هنری ادبیات نداشتهاند. آنان رمان را وسیله سرگرمی و بهویژه دستاویزی برای آگاهی خوانندگان از اوضاع و احوال تاریخی وجغرافیایی جهان و یا موجبی برای تعلیم و تربیت میپنداشتهاند و در همه حال البته علاقه و خشنودی شخص شاه و شاهزادگان را در نظر میگرفتهاند. ترجمه رمانها بیشتر به سفارش شاه و شاهزادگان صورت میگرفت. از اینرو، جای تعجب نیست که ولتر و فنلون و دوما را در یک سطح قرار داده (نک : بالایی، 70)، از ترجمه آثار کلاسیک نویسندگان بزرگی چون تولستوی و داستایوسکی و بالزاک و دیکنز غافل مانده باشند. با اینهمه، آثار ادبی با ارزشی مانند دون کیشوت اثر سروانتس را ماردروس داودخانف، اتللو، اثر شکسپیر را ابوالقاسم خان ناصرالملک قرهگزلو و سرگذشت حاجی بابا، اثر جیمز موریه را میرزا حبیب اصفهانی به فارسی برگرداندند.
میزانتروپ7 اثر مولیر را نخستین نمایشنامه ترجمه شده از زبان فرانسه دانستهاند که میرزا حبیب اصفهانی آن را با عنوان گزارش مردم گریز ترجمه کرده است، استانبول، 1286ق (ملکپور، 1/317-335؛ مینوی، پانزده...، 283). طبیب اجباری، اثر مولیر، ترجمه و اقتباس محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، تهران، 1322ق، عروسی اجباری، اثر دیگری از مولیر که محمدطاهر تبریزی در 1329ق به فارسی برگرداند، آثار دیگری است که پس از میزانتروپ به فارسی ترجمه شد.
از ترجمه های آثار فکری و فلسفی در دوره قاجار از گفتار در روش به کار بردن عقل، اثر دکارت است که با عنوان حکمت ناصریه یا کتاب دیاکرت به ترجمه العازار رحیم موسایی همدانی معروف به ملا لالهزار و رساله درباره آزادی، اثر جان استوارت میل با عنوان منافع حریت (افشار، 88) و پندنامه مارکوس، قیصر روم، اثر مارکوس اورلیوس، به ترجمه میرزا عبدالرحیم طالبوف از روسی، در 1312ق/1895م، در استانبول به چاپ رسید.
1. Contesse de Ségure, Mémoire d’un âne. 2. F. Fénelon, Les aventures de Télémaque. 3. Lareine Margot. 4. Prévost, Manon Lescaut. 5. B. de Saint Pierre, Paul et Virginie. 6. A. R. Lesage, Gil Blas.
7. Misanthrope.
نشر ترجمه آثار فلسفی در ایران و تأثیر عقاید فلسفی دکارت را همراه با انتشار قوانین فیزیکی نیوتن و عقاید سیاسی عصر روشنایی یا روشنگری و روش علمی اُگوست کنت و اصول طبیعی داروین در بررسی عوامل تحول فکری پیشروان تجدد در ایران مؤثر دانستهاند (پارسینژاد، 11). افکار فیلسوفان و متفکرانی که تحت تأثیر تعالیم اگوست کنت به مکتب تحصلی یا اثباتگرایی (مذهب پوزیتیویسم) روی آورده بودند و مذاهب مابعدالطبیعه را باور نداشتند و علم بشری را منحصراً مبتنی بر تجارب حسی و علوم تحققی یا تحصلی میدانستند با ترجمه آثار آنان شناخته شد و افکار متفکران اروپایی مانند اگوست کنت، دیوید هیوم، جان لاک، جان استوارت میل، ژان ژاک روسو، پیر ژوزف پرودون، ژان شارل سیسموندی و تامس باکل در آثار روشنگران ایرانی ظاهر گردید. در نتیجه آشنایی با اندیشه های ایشان بود که میرزا فتحعلی آخوندزاده (1228-1295ق) مکتوبات کمالالدوله را نوشت (1280ق/1862م) و در آن افکار مادی خود را مطرح کرد و میرزا آقاخان کرمانی (1270-1313ق) در یک رشته از آثار خود نظیر تکوین و تشریع، حکمت نظری و هشت بهشت تحت تأثیر فیلسوفان تجربی فرانسوی و انگلیسی به طرح مباحث فلسفی خود بر اساس اصول عقلی و تجربی پرداخت و میرزا ملکمخان ناظمالدوله (1249-1326ق) نخستین بار تحت تأثیر اگوست کنت و جان استوارت میل جامعه ایران و مسائل آن را تحلیل کرد (همو، 14) و میرزا یوسف خان مستشارالدوله تبریزی (د 1313ق) "رساله یک کلمه" را که خلاصهای از تحریری از اعلامیه حقوق بشر در مقدمه قانون اساسیفرانسه بود، به فارسی درآورد (آدمیت، فکر...، 186- 198؛ حائری، 32-40).
میراث ترجمه از زبانهای اروپایی به فارسی در دوره قاجار بر نثر فارسی تأثیری سودمند نهاد. نیاز مترجمان به دقت لازم در کاربرد کلمات فارسی در برابر الفاظ بیگانه بهتدریج ذوق و قریحه ایشان را در سنجش معنای کلمات و ساختار عبارات پرورش داد، تا آنجا که موجب شد از به کار بردن مترادفات و عبارات زاید و بیمعنی و تکرار مکررات و پرگویی و قرینهسازی و سجعپردازی ــ که از مشخصات نثر منشیانه قـاجـاری بـود ــ بپرهیزند و کلام را جز برای ادای معنی به کار نبرند. بدین ترتیب میراث ترجمه در گرایش نثر فارسی به سادگی مؤثر افتاد و موجب شد تا تصنعات منشیانه ادبای عصر قاجاری بهتدریج متروک شود، زیرا مترجمان پی بردند که کار ایشان لفاظی و سخنپردازی را برنمیتابد و در انتقال مفاهیم از زبانهای بیگانه به زبان فارسی دقت و سنجیدگی در کاربرد کلمات ضرورت دارد (نک : پارسینژاد، 11- 28).
مآخذ: آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، 1354ش؛ همو، اندیشه ترقی و حکومت قانون عصر سپهسالار، تهران، 1351ش؛ همو، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، تهران، 1340ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، المآثر و الآثار، تهران، 1363ش؛ افشار، ایرج، "آغازه ترجمه کتابهای فرنگی به فارسی"، ایرانشناسی، 1381ش، س 14، شم 1؛ بابازاده، شهلا، تاریخ چاپ در ایران، تهران، 1377ش؛ بالایی، ک.، پیدایش رمان فارسی، ترجمه مهوش قویمی و نسرین خطاط، تهران، 1377ش؛ پارسینژاد، ایرج، روشنگران ایرانی و نقد ادبی، تهران، 1380ش؛ حائری، عبدالهادی، تشیع و مشروطیت در ایران، تهران، 1360ش؛ دانشپژوه، محمدتقی، "نخستین کتابهای فلسفه و علوم جدید در ایران"، نشر دانش، تهران، 1360ش، س 2، شم 2؛ دایرةالمعارف فارسی؛ دروویل، گاسپار، سفرنامه، ترجمه جواد محیی، تهران، گوتمبرگ؛ فشاهی، محمدرضا، "نهضت ترجمه در ایران"، نگین، تهران، 1352ش، س 9، شم 99-100؛ محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، تهران، 1370ش؛ مشار، خانبابا، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی، تهران، 1340ش، ملکپور، جمشید، ادبیات نمایشی در ایران، تهران، 1363ش؛ مینوی، مجتبى، "اولین کاروان معرفت"، یغما، تهران، 1332ش، س 9، ش 6؛ همو، پانزده گفتار، تهران، 1367ش؛ ناطق، هما، کارنامه فرهنگـی فرنگی در ایران، 1831- 1921م، تهـران، 1380ش؛ نجـمآبادی، محمـود،
"طب دارالفنـون و کتب درسـی آن"، امیرکبیـر و دارالفنون، بهکـوشش قدرتالله روشنی زعفرانلو، تهران، 1354ش؛ نوابی، داوود، تاریخچه ترجمه فرانسه به فارسی در ایران از آغاز تا کنون، تهران، 1363ش؛ نیز:
Abrahamian, E., Iran Between Two Revolution, Princeton, 1982; Browne, E. G., The Press and Poetry in Modern Persia, Cambridge, 1914; EI2; Iranica.
ایرج پارسینژاد
XII. ترجمه از انگلیسی به فارسی
درآمد: تغییر سلسله قاجار به پهلوی (1304ش/1925م) فقط تغییری سیاسی نبود، زیرا فعالیتهایی که در دوره سلسله جدید دنبال شد، ادامه فعالیتهای رایج در عصر قاجار بهشمار نمیآید. سیاستهای کلان حکومت جدید، بر همه زمینه ها و از جمله بر فعالیت ترجمه کتاب و مطبوعات از زبانهای اروپایی به فارسی، تأثیر گذاشت (برای سیاستهای فرهنگی سلسله نوبنیاد، نک : آبراهامیان، 132-133؛ غنی، 395-402). بررسی دقیق و مستند این تأثیر، بهویژه در حوزه ترجمه کتاب و مقاله و بهخصوص ترجمه ادبی، البته به اطلاعات تفصیلی و داده های دقیقی وابسته است که معمولاً از راه کتابشناسیها و مطالعات کتابسنجی به دست میآید. کتابشناسی دقیق منابع انتشار یافته در عصر پهلوی اول (1304-1320ش) را در اختیار نداریم، و از اینرو درباره آثار ترجمه شده در آن دوره، و بهویژه آثاری که از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است، نظری نمیتوان داد که از دقت لازم برخوردار باشد. کتابشناسیهای عمومی که سالها بعد، بهویژه پس از دهه های 1330 و 1340ش به عنوان تنها منابع کتابشناسی گذشتهنگر انتشار یافتهاند، چون ممکن است حاوی اطلاعات دست اول و مبتنی بر روشهای علمی ـ فنی تدوین کتابشناسیها نباشد، نیز نمیتواند وسیله مطمئنی برای برآوردهای دقیق بهشمار آید. مقاله " ترجمه در نیم قرن اخیر" (نک : مآخذ) که در شماری از منابع، از جمله در یکی از مراجع مهم، به ارقام آن دربـاره چند دهه انتشار کتاب در ایران استناد کردهاند، دارای دقت در روش، ردهبنـدی موضوعی و کیفیت مطلـوب ارائه اطلاعات نیست. از اینرو، آنچه فعلاً درباره وضع کتاب در ایران از 1300 تا حدود سال 1330ش بهطور اعم، و در باب ترجمه منابع از انگلیسی به فارسی گفته شود، تقریبی و تخمینی است.
فهرست کتابهای فارسی شده چاپی از آغاز تا سال 1370(نک : 3/2040)، 524‘24 عنوان کتاب ترجمه شده به فارسی را از آغاز انتشار کتاب چاپی در ایران تا 1370ش احصا کرده است و نمایه عنوان کتابهای ترجمه شده از انگلیسی (4/2701-2786، دو ستونی) در این اثر، صورتی مدون از اطلاعات باارزش درباره عنوان کتابهایی است که از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است. اطلاعات این منبع اگر تفکیک و طبقهبندی شود، به تخمینهای دقیقتری نزدیک میگردد، اما باتوجه به اینکه اطلاعات این منبع بر منابع و فهرستهای منتشر شده، مبتنی است، ابهام در اصل مطلب همچنان به قوت خود باقی است.
دوره پهلوی اول (1304-1320ش): سالهای نخستین سلسله تازه تأسیس پهلوی به برقراری امنیت و آرام کردن جامعه ایران گذشت (برای جزئیات تاریخی، نک : مکی، 1/3). پس از ایجاد نظم آموزشی جدید، سر و سامان دادن به وضع مدارس و اعزام سالی 100 تن دانشجو به خارج برای تحصیلات عالی که شماری از آنان به انگلستان، و به دانشگاهی نظیر بیرمینگام فرستاده شدند (نوایی، 508-519؛ ایرانیکا، VIII/226-227) تأسیس دارالمعلمین عالی (بعدها: دانشسرای عالی و سپس: دانشگاه تربیت معلم) در 1307ش و تأسیس دانشگاه تهران، نخستین و بزرگترین دانشگاه کشور، در 1313ش، بهتدریج زبان انگلیسی در عرصه آموزش به کار گرفته شد و در کنار زبان فرانسه که تا پس از جنگ جهانی دوم (1939-1945م) زبان بینالمللی و درواقع زبان دوم جامعه در حال تجدد ایران بهشمار میآمد، جایی برای خود باز کرد. از دوره قاجار، در برخی از مدارسی که مبلغان مسیحی آمریکایی در تهران، اورمیه و چند شهر دیگر تأسیس کرده بودند، و نیز در مدرسه آمریکاییها در تهران (بعدها معروف به دبیرستان البرز) تدریس زبان انگلیسی و حتى تدریس درسهایی به این زبان معمول بود و شماری از فارغالتحصیلان اینگونه مدارس، اعم از پسر و دختر، با این زبان به خوبی آشنا شده بودند، اما سیطره زبان فرانسه، به عنوان زبان دوم، در بیشتر بخشهای جهان و مناسبات گسترده اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایران با فرانسه تا پیش از قطع شدن روابط سیاسی ایران و فرانسه (نک : ادامه مقاله) مجالی به رواج زبان انگلیسی در جامعه نمیداد و انگلیسیدانان، بهویژه شمار کسانی که بتوانند مطالبی را از انگلیسی به فارسی ترجمه کنند، بسیار اندک بودند و در سازمانهای دولتی و شرکتهای بزرگ دولتی که با خارج دادوستد و با خارجیان مناسبات داشتند، شاید به استثنای صنعت نفت، شمار مترجم انگلیسی بس اندک بود و اینگونه مترجمان هم به ندرت به ترجمه متون و منابع میپرداختند.
برآورد شده است که در 1300ش فقط 4 کتاب به فارسی ترجمه شده که از آن 4 عنوان حتى یک کتاب هم از انگلیسی ترجمه نشده بود (" ترجمه"، 48). آمار انتشار کتاب، و طبعاً کتابهای ترجمه شده، از سوی دولت منتشر نمیشد و تنها محمد رمضانی، مؤسس نشر کُلاله خاور (تأسیس بعد از 1300ش)، در نشریه خود به نام کتاب (نک : مآخذ)، فهرست کتابهای عمده منتشر شده در ایران را میان سالهای 1301 تا 1311ش به تفاریق آورده است(نک : رمضانی، 1/ 1، نیز پیش از مقدمه). به تخمین او شمار کتابهای داستان و نمایشنامه که در آن سالها از زبانهای مختلف به فارسی ترجمه شده، جمعاً 180 عنوان بوده است (4/2). در فهرست کلاله خاور نام کتابی که از انگلیسی ترجمه شده باشد، به ندرت به چشم می خورد. از این گذشته، ممکن است آثار انگلیسیزبان هم از ترجمه فرانسه آنها به فارسی ترجمه شده باشد، مانند داستانهایی از جک لندن، نویسنده آمریکایی که در دهه های بعد از روی ترجمه فرانسه آنها به فارسی ترجمه میشد. براساس مشخصات کتابشناختی ذکر شده در نشریه کتاب (ص 14-15)، در آن سالها از نویسندگان انگلیسیزبانی چون: شکسپیر، دیکنز، النپو، اُهنری، کیپلینگ، ولز و کاپر، آثاری به فارسی ترجمه شده است، اما با قطعیت نمیتوان گفت که کدامیک از این آثار از انگلیسی ترجمه شده است.
به تخمین مرکز مطالعات و هماهنگی فرهنگی، در دهه نخست 1300ش، 238 عنوان و در دهه دوم، 375 عنوان کتاب از زبانهای خارجی به فارسی ترجمه شده است (نک : فرشیدورد، 80-81). به برآورد کریستف بالایی، از حدود سال 1300 تا 1320ش نزدیک به 100 اثر داستانی به فارسی ترجمه شده است که باز بر اساس همین برآورد، این رقم 4 برابر شمار داستانهایی است که در دوره 20 ساله پیش از 1300ش به فارسی ترجمه شده و انتشار یافته است (ص 66). بر پایه برآوردهای تخمینی یاد شده، در دوره 20 ساله 1300ش به بعد، بهطور میانگین سالی در حدود 30 اثر و از میان آنها 5 اثر داستانی به فارسی ترجمه شده است که ترجمه ممتاز یا شاخصی از انگلیسی در میان آنها یافت نمیشود. غلامرضا رشید یاسمی صورتی از نام مترجمان داستان به فارسی، البته بدون تفکیک زبان، ذکر کرده است که از میان آنها احتمالاً این مترجمان از انگلیسی به فارسی ترجمه میکردهاند: جیمز کَمِلِ انگلیسی، عباس آریانپور کاشانی، لطفعلی صورتگر، محسن صبا، محمد سعیدی، محمود عرفان، مسعود فرزاد و خود رشید یاسمی (ص 111). وی این صورت را در کتاب ادبیات معاصر که در 1316ش منتشر شده، آورده است.
مؤسسات انتشاراتی بخش خصوصی که در آن سالها در انتشار ترجمه مؤثر بودند، عبارتاند از: کلاله خاور، اقبال، بروخیم، بنگاه افشاری، محمدعلی علمی بریانی شبستری و معرفت (امامی، "نقش..."، 4). در ضمن شماری ترجمه پرخواننده به صورت پاورقی منتشر میشد (همانجا). با این حال و بهرغم پررونق نبودن فعالیت انتشاراتی، سانسور کتاب و نشریات شدید بود، مرزها از حیث ورود نشریه های خارجی به شدت کنترل میشد و روی تکتک صفحات کتابها و نشریاتی که قرار بود داخل کشور انتشار یابد، مهر "روا" زده میشد تا چاپخانه اجازه چاپ داشته باشد (خسروی، 158-159). این سیاست متعارض فرهنگی که از یکسو دانشجو به خارج اعزام شود، دانشگاه و مدرسه عالی تأسیس شود، و از سوی دیگر اجازه داده نشود درس خوانده ها آموخته های خود را آزادانه بیان کنند، بهرغم همه فعالیتهای رژیم در گسترش آموزشها، توسعه مدارس عالی و متوسطه (برای جزئیات، نک : دانا، آموزش)، تأسیس اداره انطباعات در وزارت معارف به قصد پشتیبانی از روند تألیف و ترجمه و نشر کتاب (رعدی آذرخشی، 465-466)، حمایت از انتشار شماری نشریه ادبی، و رونق گرفتن خواندن داستان، بهویژه داستانهای تاریخی (امامی، همانجا)، در واقع بر ترجمه از زبانهای دیگر، و بهویژه از انگلیسی به فارسی، عملاً تأثیر محسوسی نگذاشت. این نکته نیز به اندازه کافی گویاست که رابطه سیاسی ایران و فرانسه به سبب درج مطلبی در روزنامهای فرانسوی بر ضد رضاشاه در 1318ش/ 1939م به شدت تیره شد (پورشالچی، 851؛ نوابی، 92-93) و این قطع رابطه در انتقال برخی مطالب از زبان فرانسه بیتأثیر نبود.
در دوره پهلوی اول، سیاست حکومت با تأسیس و ادامه کار مدارس خارجیان در ایران موافقت نداشت و مدارسی از این دست که از پیش فعال بودند، بهتدریج محدود و تعطیل شدند. کالج آمریکایی البرز که از مراکز عمده آموزش و ترویج زبان انگلیسی در ایران بود، در 1319ش از آمریکاییان خریداری، و دبیرستان البرز نامگذاری شد(سیف پورفاطمی،620-622؛ نیز نک : سدهنامه...، 3، 12). تأسیس رشته زبان خارجه در دانشسرای عالی، برای آموختن زبانهای فرانسوی، انگلیسی، آلمانی و روسی در سال تحصیلی 1312-1313ش (محبوبی اردکانی، 1/418- 419) که به تربیت شماری از نامدارترین مترجمان کتاب و بهویژه در زمینه ادبیات انجامید، تا پیش از تأسیس رشته زبان انگلیسی در دانشگاه تهران، و سپس در شماری از دانشگاه های دیگر، رویدادی مهم در دهه 1310ش در عرصه ترجمه محسوب میشود.
در 1316ش قانونی به نام "قانون راجع به ترجمه اظهارات و اسناد در محاکم و دفاتر رسمی" شامل چند ماده اصلی و فرعی به تصویب رسید که نخستین قانون مصوب درباره دارالترجمه های رسمی است (نک : قوانین...، 19- 28). آییننامه تفصیلی مترجمان رسمی کشور براساس ماده 3 همان قانون، سالها بعد تدوین و تصویب شده است و شرایط کار مترجمی رسمی را تعیین میکند (همانجا). نخستین کتاب آموزش زبان انگلیسی در 1318ش در وزارت فرهنگ تدوین، و در چاپخانه بانک ملی ایران چاپ شد. این کتاب برای دانشآموزان دبیرستانها و عنوان آن "دورهای در زبان انگلیسی1" بود (نک : خود کتاب؛ نیز جوادی، 195-196).
ترجمه آثار ادبی، بهویـژه ترجمه داستان، به عنـوان مؤثرترین شاخه ترجمه، از عصر قاجار در ایران آغاز شد (نک : همین مقاله، بخش XI).روند این ترجمه از 1300ش به بعد سرعت گرفت و سپس در چند موج پیاپی، در سالهای 1320ش به بعد، 1330ش به بعد و 1340ش به بعد (نک : ادامه مقاله) که هر بار به نسبت موج پیش از خود، سرعت و وسعت بیشتری میگرفت، نه تنها در عرصه داستاننویسی به زبان فارسی، بلکه در نگاه و اندیشه کتابخوانان تأثیرهای عمیقی بر جای گذاشت و بینش ایرانیان را درباره ادبیات دگرگون کرد (کریمیحکاک، "نقد..."، 8). در اینروند، نشریه های ادبی سرشناس، تأثیر عمیق و گستردهای داشتند. مجله های پیشگامی چون بهار (به مدیریت یوسف اعتصامالملک)، دانشکده (به مدیریت ملکالشعرا بهار)، شرق (به مدیریت سعید نفیسی)، و در خلال جنگ جهانی دوم روزگار نو (به کوشش شماری از ادیبان و خاورشناسان انگلیسی و نیز ایرانیان همکار با رادیو بیبیسی که در لندن و میان سالهای 1320-1324ش به زبان فارسی منتشر میشد و بخش عمدهای از مطالب این نشریه جذاب را ترجمه از انگلیسی به فارسی تشکیل میداد، نک : خود نشریات؛ نیز کریمی حکاک، همانجا)، انتشار ترجمه داستان و تحلیلهای ادبی، در تحول دیدگاه های ادبی خوانندگان، و نیز نویسندگان ایرانی، تأثیرهای بسیار عمیقی برجای گذاشت. در واقع نقش ترجمه را در تحول، از این راه محسوستر میتوان دریافت.
1. A Course in English.
دوره پهلوی دوم (1320-1357ش): در شهریور 1320، ایران به اشغال نیروهای متفقین درآمد. نیروهای انگلیسی و آمریکایی بخش عمدهتری از کشور را در اشغال داشتند. نیاز متفقین به مترجمانی که بتوانند برای تأمین نیازهای جنگی و نظامی آنها از انگلیسی به فارسی و به عکس ترجمه کنند، نخستین گام در ترویج گسترده زبان انگلیسی در ایران بود. پس از پایان گرفتن جنگ (1324ش/1945م) و تغییر موازنه سیاسی در صحنه بینالمللی، زبان انگلیسی به زبان بینالمللی تبدیل شد.آمریکاییها پس از جنگ نه تنها موقعیت خود را در ایران حفظ کردند، بلکه به سبب نیاز سیاسی کشور به حفظ توازن در برابر رژیم در حال گسترش و پیشرویِ شوروی، نفوذ خود را در ایران گسترش دادند. اشاعه فرهنگ غربی، بهویژه فرهنگ آمریکایی از راه فیلمهای سینمایی، انتشار نشریات، تأسیس باشگاه ها و محافل اجتماعی، افزایش آمد و شد ایرانیان به خارج، گسترش دامنه دادوستد با شرکتهای غربی، تأسیس شمار بسیاری دفترهای خارجی در ایران، انعقاد قراردادهای اقتصادی، صنعتی و عمرانی، ورود شمار بسیاری متخصص، کارشناس و نیروهای فنی خارجی به ایران، همکاری در زمینه های گسترده و پردرآمدی چون استخراج و پالایش نفت، استخراج معادن، راهسازی، طرحهای کشاورزی و فعالیتهای دیگر طی چند دهه پس از 1320ش، مستقیم و غیرمستقیم بر ترویج زبان انگلیسی در ایران تأثیر گذاشت.
در جریان جنگ جهانی دوم، رادیو بیبیسی که برنامهای به زبان فارسی از لندن پخش میکرد، بهویژه در میان طبقه باسواد، شنوندگان بسیاری داشت و همکارانی از این رادیو، نظیر مجتبى مینوی، و همکاران روزگار نو که همچون مینوی بیشتر از همکاران بیبیسی بودند، با ترویج ترجمه از انگلیسی به فارسی، بهویژه از نوع دقیق و بیسابقه یا کم سابقه آن، در روند ترجمه به فارسی تأثیر گذاشتند (نک : شماره های روزگار نو؛ ایرانیکا، VIII/451؛ کریمی حکاک، همان، 8-9).
زبان فرانسه که مدتی نزدیک به 80 سال زبان تحصیلات و مطالعات خارجی بود، اهمیت خود را پس از جنگ از دست داد و انگلیسی به زبان تحصیلات و مطالعات در ایران و در بسیاری نقاط دیگر جهان تبدیل شد (نوابی، 93). زبان فرانسه که تدریس رسمـی آن در ایـران از 1230ق/1815م با تأسیس دارالفنون آغـاز شده بود، از برنامه آموزش زبان خارجـی در دبیرستانهـای کشور حذف شد، انگلیسی جای آن را گرفت و روند آموزش این زبان طی سالها آنقدر گسترش یافت که تقریباً 12 سال بعد از خارج شدن ایران از اشغال نیروهای متفقین، حدود 94٪ از دانشآموزان دبیرستانهای کشور در 1337ش، زبان انگلیسی را به عنوان زبان دوم فرا میگرفتند (جوادی، 192-193).
همزمان با این تحولات که بازار سیاست هم در دهه 1320ش گرم شد، فعالیت حزبها و گروه های سیاسی رونق گرفت و زمینه از راه انتشار کتاب و نشریه برای ترویج اندیشه های سیاسی مختلف فـراهم آمد. ترجمه آثار مارکسیستی، بهویژه از طریق حزب سازمان یافته و پرنفوذ توده، رونق یافت و شماری از این آثار از انگلیسی به فارسی ترجمه شد (کریمی حکاک، "تاریخچه..."، 63). در واقع ادبیات چپ در ایران که سالها مخاطب و خوانندگان خاص خود را داشت، و شاخهای تازه و پر اثر در فعالیت ادبی ایران، و بهویژه در مطبوعات، بود، ابتدا بعضاً و بعدها عمدتاً، از انگلیسی به فارسی ترجمه میشد. بازار ترجمه ادبیات چپ تا کودتای 28 مرداد 1332 داغ بود (نیز نک : کیوان، 457) و پس از آن تا آغاز تحرکات انقلاب در 1357ش، بهطور مستقیم غیرفعال، اما بهطور غیرمستقیم و زیر پوششهای دیگر ادامه داشت.
با کـودتای 1332ش، زمینه سیاسی و اقتصادی برای پیوستن بیش از پیش ایـران به بلوک غرب فراهم آمد و با تغییر در ساختارهای سیاسی، ترجمه از انگلیسی به فارسی تحت تأثیر وضعیت جدید قرار گرفت. تأسیس شعبه مؤسسه انتشارات فـرانکلین (نک : دانا، ه م) در 1333ش در تهران و سپس شعبهای در تبریز، برای ترجمه منابع آمریکایی به فارسی و تأسیس بنگاه ترجمه و نشر کتاب (نک : دانا، ه م) در 1332ش در تهران، به قصد ترجمه و انتشار آثار کلاسیک غربی به زبان فارسی، سرفصل فعالیتی کاملاً جدید و بسیار بااهمیت و تأثیرگذار در روند ترجمه از انگلیسی به فارسی است ( ایرانیکا، IV/351, X/188). فرانکلین بعدها دامنه فعالیت خود را گسترش داد و شماری آثار از زبانهای دیگری، جز انگلیسی، به فارسی ترجمه کرد و انتشار داد، اما فعالیتش بیشتر بر ترجمه از انگلیسی متمرکز بود و نزدیک به 700 عنوان کتابِ ترجمه شده انتشار داد. اصول ترجمه دقیق و صحیح و شیوه های استاندارد آمـادهسازی کتاب را تـدوین کرد و از ایـن راه بر سیـر ترجمه در ایران تأثیر گذاشت (نوابی، 106). بنگاه ترجمه و نشر کتاب با ترجمه و انتشار آثـاری از ادبیات کلاسیک غرب و ویرایش و انتشـار مهذّب این آثـار، معیارها و سطح ترجمه، بهویژه ترجمه از انگلیسـی به فارسی را در ایـران به نحو چشمگیری ارتقـا داد. این دو مؤسسه انتشاراتـی با پرورش شماری ویراستار مقابلهگر ــ که در عین حال برخی از آنها خود،مترجم هم بودند یا با مؤسسه های دیگر انتشاراتی همکاری داشتند ــ بر ترجمه کتاب در ایران و سیر ترجمه در مؤسسه های انتشاراتی ایران چنان تأثیر محسوسی گذاشتند که فعالیت آنها را میتوان موج تازهای در جنبش ترجمه در عصر جدید ایران بهشمار آورد (برای جزئیات بیشتر فعالیت این دو مؤسسه، نک : ایرانیکا، IV/351-355, X/187-190).
شرکت سهامی کتابهای جیبی که به ابتکار مؤسسه انتشارات فرانکلین تأسیس گردید، با انتشار ترجمه داستان، و عمدتاً از انگلیسی، در قطع جیبی، به بهای ارزان و با شمارگان بسیار، نیز به سهم خود در روند ترجمه از انگلیسی به فارسی تأثیر گذاشت (برای جزئیات، نک : دانا، کتابهای جیبی، شرکت سهامی). کتابهای جیبی به لحاظ اختصاصات قطع (سبکی، سهولت حمل و نقل، خوشخوانی و ارزانی) در میان لایه های اجتماعی بیشتری از مردم، بهویژه نسل جوان، دانشجو و کمدرآمد نفوذ کرد و از اینرو دامنه تأثیر آن بسیار گسترده بود (نک : آذرنگ، مبانی...، 225-226).
در همان ده های که کتابهای جیبی انتشار مییافت، انتشار کتاب هفته (بعدها با نام کیهان هفته) در قطع جیبی و به بهای ارزان که بخش عمده آن را ترجمه داستان، و عمدتاً از انگلیسی به فارسی تشکیل میداد، بر کتابخوانان علاقهمند به داستان تأثیر نهاد و از عاملهای مؤثر بر ترویج ترجمه های خواندنی بود (نک : خود نشریه). همچنین از دو مؤسسه انتشاراتی بزرگ دیگر که با ترجمه، ویرایش و انتشار مهذب منابع، در ترجمه از انگلیسی به فارسی و پرورش مترجم و ویراستار انگلیسی به فارسی تأثیر چشمگیر گذاشتند، یعنی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و مؤسسه انتشارات امیرکبیر (نک : دانا، ه م م) بایـد یاد کرد. امیرکبیـر در زمینه های مختلف، و از جمله ادبیات داستانی، فعال بود و کانون، فقط برای کودکان و نوجوانان اثر منتشر میکرد و بر زبان ساده و صحیحِ خاص کودکان و نوجوانان تأکید میورزید و از اینرو در پیدایش و تکوین زبان ترجمه برای سنین پایین، تأثیری بیمانند بر جای گذارد، تا جایی که میتوان گفت زبان امروز ترجمه برای کودکان و نوجوانان، عملاً در دامنه تأثیرها و تجربه های واقعگرایانه و هوشیارانه دوره شکوفایی "کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان" (نک : دانا، ه م) است. جز این 4 مؤسسه، شمار دیگری از مؤسسه های انتشاراتی در زمینه انتشار ترجمه از انگلیسی به فارسی فعالیت میکردند که از معروفترین آنها در دهه های 1340 و 1350ش، انتشارات خوارزمی و در دهه های بعد انتشارات نیلوفر است (اطلاعات شخصی مؤلف).
به موازات رواج ترجمه از انگلیسی به فارسی، چند فعالیت مکمل دیگر به تقویت و ارتقای ترجمه کمک کرد که مهمترین آنها عبارت است از: 1. تأسیس رشته های زبان و ادبیات انگلیسی و مترجمی زبان انگلیسی در شماری از دانشگاه ها و دانشکده های کشور که بهویژه بر شمار آنها در سالهای اخیر بهگونه چشمگیری افزوده شده است؛ در ضمن، در دانشگاه شیراز، پس از قرارداد همکاری با یکی از دانشگاه های آمریکا، و در دانشگاه تهران و برخی دانشگاه های دیگر در دوره های پس از کارشناسی و در رشته هایی که کمبود استاد ایرانی بود، استادان خارجی به انگلیسی تدریس میکردند (اطلاعات شخصی مؤلف). 2. تأسیس مدرسه عالی دماوند، ویژه دختران، که با استادان آمریکایی اداره میشد و در رشته های زبان انگلیسی و مترجمی انگلیسی دانشجو میپذیرفت (صدیق، 4/154-155)؛ 3. مدرسه عالی ترجمه که بعد از انقلاب در واحدهای دانشگاهی بزرگتری (دانشگاه علامه طباطبایی) ادغام شدند؛ 4. برگذاری دوره های آموزش پیوسته و ناپیوسته زبان انگلیسی در بسیاری از نهادهای دولتی و وابسته به دولت که معروفترین آنها دوره های آموزشی زبان انگلیسی در شرکت ملی نفت ایران، نیروی هوایی و چند نهاد دیگر بود؛ 5. دوره های آموزشی زبان انگلیسی در انجمنهای فرهنگی وابسته به سفارت انگلیس و آمریکا در تهران و در چند شهر دیگر (بهویژه برای این انجمنها، نک : دانا، ه م م)؛ شماری از مترجمان انگلیسی به فارسی از راه همین انجمنهای مشترک، زبان انگلیسی آموختهاند. کریم امامی، از مترجمان دقیق و بنام کشور، از جمله کسانی است که از طریق آموختن زبان انگلیسی در شعبه شورای فرهنگی بریتانیا در شیراز، به ترجمه روی آورده است (نک : امامی، از پست...، 1/174-175)؛ 6. تأسیس شمار قابل توجه آموزشگاه های خصوصی زبان انگلیسی در سراسر کشور که عمدتاً داوطلبان را برای موفقیت در آزمونهای مختلف تربیت میکنند، اما در ترویج زبان انگلیسی هم مؤثر هستند. بنا به برآورد در حال حاضر فقط 200 مرکز از این دست در تهران فعالاند (جوادی، 194). از میان این آموزشگاه های خصوصی تدریس انگلیسی به فارسی، میتوان از مهمترین آنها یاد کرد: آموزشگاه زبان انگلیسی شکوه (تأسیس: 1329ش) و احتمالاً نخستین آموزشگاه زبان انگلیسی در ایران، هماکنون 30 شعبه در تهران و شهرستانها دارد. کانون زبان ایران (نام جدید و پس از انقلاب انجمن فرهنگی ایران و آمریکا، تأسیس: 1330ش) 13 شعبه در تهران و 22 شعبه در شهرستانها دارد. مؤسسه آموزش زبان سیمین (تأسیس: 1347ش) در تهران 25 شعبه و در شهرستانها 17 شعبه دایر کرده است. مؤسسه آموزش زبان میلاد (تأسیس: 1364ش) در تهران 6 شعبه دارد و در 1380ش نزدیک به 500‘3 تا 000‘4 زبانآموز و حدود 200 معلم زبان انگلیسی داشته است. مؤسسه زبان کیش (تأسیس: 1368ش) 17 شعبه در تهران و شهرستانها دارد (جوادی، 108، 128، 141، 150، 173). مؤسسه ملی زبان، از دیگر مؤسسه های باسابقه آموزش زبان انگلیسی است. این آموزشگاه ها هرچند که در وهله نخست برای نیاز دانشآموزان داوطلب کنکورها و اعزام به خارج، دوره آموزش زبان انگلیسی برگذار میکنند، اما در بلندمدت و به گونه غیرمستقیم در ترجمه از انگلیسی به فارسی، و حتى به عکس، تأثیر قابل توجه دارند.
بهرغم انتقادهایی که بر روشهای آموزش زبان انگلیسی و ترجمه در مراکز آموزشی وارد میدانند (از جمله نک : کریمی حکاک، "تاریخچه"، 64؛ یارمحمدی، "آموزش زبان..."، 55-61) و ایرادهایی که به کارآمدی آنها دارند، بهویژه به بخشهایی که مسئولیت اصلی آنها تربیت مترجم انگلیسی است، به هر حال امکانات زبانآموزی پایه در کشور به برنامه هایی آموزشی محدود است که اینگونه نهادهای رسمی دانشگاهی عرضه میدارند.
از فعالیتهای مؤثر دیگر که حتماً باید یاد کرد، گسترش برنامه های رادیویی از دهه 1330ش و برنامه های تلویزیونی از اواخر دهه 1340ش بود. برای شماری از برنامه ها ترجمه از انگلیسی به فارسی ضرورت داشت و بهویژه در دهه 1350ش که برنامه تلویزیونی گسترش بیشتری یافت، چند مترجم و ویراستار بنام و کارکشته در ترجمه برنامه های تلویزیونی از انگلیسی به فارسی همکاری داشتند، یا بر ویرایش متنهای ترجمه نظارت میکردند و در ارتقای زبان ترجمه بسیار مؤثر بودند (اطلاعات شخصی مؤلف). انتشار چند نشریه مهم ادبی، نظیر سخن، صدف و الفبـا (نک : دانا، ه م م)، در دهه های 1330-1350ش، و ارائه ترجمه های خوب و نیز بحثهای مرتبط به آنها، و همچنین انتشار چندین نشریه تخصصی در زمینه نقد کتاب که از مهمترین آنها میتوان از انتقاد کتاب، بررسی کتاب، راهنمای کتاب، کتاب امروز (نک : دانا، ه م م) نام برد، از فصلهای مهم در سیر ترجمه در ایران است. بهویژه این نشریات از دهه 1330ش به بعد و با درج مقالاتی در نقد کتابهای ترجمه شده، و عمدتاً از زبان انگلیسی به فارسی، تأثیر بارزی در اصلاح و پیشبرد ترجمه های انگلیسی به فارسی داشتند. شمار نشریه های ویژه نقد ترجمه، یا نشریاتی که بخشی از صفحات خود را به نقد ترجمه اختصاص میدادند، پس از انقلاب به مراتب بیشتر بود که از شاخصترین آنها نشر دانش، جهان کتاب و فصلنامه مترجم است. فصلنامه اخیر که انتشار آن از 1370ش در مشهد آغاز شد، ویژه مباحث نظری و عملی ترجمه و نیز حاوی راهنماییهای سودمندی در ترجمه از انگلیسی به فارسی است و در انتقال دانش، مهارت و هنر ترجمه در سالهای اخیر، نشریهای تأثیرگذار بوده است (برای جزئیات بیشتر، نک : نشریات نام برده شده؛ برای بررسی کلی مطبوعات در دوره پهلوی دوم، بهویژه دهه های 1330 تا 1350ش، نک : دانشنامه...، 10/14-19(.
از رویدادهای دیگر که در مطالعه سیر ترجمه در دوره اخیر مؤثر است، انتشار کتابشناسیهای عمومی و تخصصی است.نخستین جزوه کتابشناسی، بر پایه معیارهای معمول در سایر کشورهای جهان در تدوین و انتشار کتابشناسیها، در 20 صفحه در 1333ش از سوی کتابخانه ملی انتشار یافت (نک : افشار، کتابشناسی ایران، سراسر کتاب). کتابشناسی دهساله ایران، با 602،5 مدخل، شامل کتابهای انتشاریافته از 1333 تا 1342ش، پیشینهای از کتابهای انتشار یافته را در یک دهه به دست میدهد، هرچند که بر پایه شناخت مؤلفان و مترجمان، باید تخمین زد که چه کتابهایی از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است. روند انتشار کتابشناسیها از سوی کتابخانه ملی ادامه یافت و پس از انقلاب و در سالهای اخیر، با انتشار انواع صورتهای حاوی داده های کتابشناختی از سوی خانه کتاب (نک : خانه کتاب، بانک اطلاعاتی) اطلاعات درباره همه کتابهایی که سالانه در ایران منتشر میشود، و از جمله ترجمه های انگلیسی به فارسی، بر مبنای مستندی قرار گرفته است و اکنون میتوان از ترجمه منابع انگلیسی به فارسی برآوردهای دقیقتری در دست داشت (نک : ادامه مقاله).
بر پایه برآوردهای تخمینی از انتشار کتاب در دهه 1320ش، شمار انتشار کتاب از حدود 320 عنوان در این سال به حدود 530 عنوان در 1330ش افزایش یافته که اکثر آنها را کتابهای ترجمه شده تشکیل میداده است (براساس برآوردهای گزارش فرهنگی ایران، به نقل از: آذرنگ، مبانی، 215). باتوجه به انتشار کتابشناسیها از دهه 1330ش به بعد، برآورد دقیقتری از میزان انتشار منابع و نسبت تألیف و ترجمه ها، همراه با توضیحی درباره علتهای افت و خیز نشر کتاب در ایران را در دوره های مختلف در بررسیهایی به اشکال گوناگون میتوان یافت (برای بررسی تا 1378ش، نک : همو، شمهای...، فصل آخر؛ برای اطلاع از افت و خیز نشر کتاب در نیم قرن اخیر، نوسانهای منحنی تألیف و ترجمه از 1334 تا 1378ش، منحنی کتابهای تألیفی و ترجمهای از 1358 تا 1378ش، و نیز مقایسه کمّی کتابهای تألیفی و ترجمهای، نک : همان، 129-147، 231-232).
بر پایه اطلاعات ارائه شده در بانک اطلاعاتی خانه کتاب، در 1381ش: 067‘4 عنوان، در 1382ش: 575‘4 عنوان، در 1383ش: 130‘5 عنوان و در 1384ش: 293‘ 7 عنوان کتاب از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است که در مقایسه با رقم 413 عنوان ترجمه شده از فرانسه به فارسی در 1384ش، گویاییِ نسبت آشکار میشود. در 1384ش بیش از 38 هزار عنوان کتاب به فارسی انتشار یافته که بیش از 800،6 عنوان آن در رده ادبیات بوده است. رقم کتابهای این رده، در مقایسه با رقم رده های دهگانه که مبنای تقسیمبندی ردهای در بانک اطلاعاتی خانه کتاب است، از رده های دیگر بیشتر و عمده آن ترجمه، و از میان ترجمه ها اکثریت غالب با ترجمه از زبان انگلیسی است(نک : خانه کتاب، بانک اطلاعاتی). بررسی آماری این روند طی نیم قرن گذشته نشان میدهد که رواج زبان انگلیسی در ایران به عنوان زبان دوم در افزایش، و شیب منحنی ترجمه کتاب از انگلیسی به فارسی، صعودی است و از انقلاب به بعد و بر اثر شدت گرفتن نیازهای آموزشی و نیز جدیتر شدن مطالعه در برخی زمینه ها، بهویژه زمینه های فکری، زاویه این شیب تند شده است (نک : آذرنگ، همانجا).
به تخمین کریم امامی، از صاحبنظران ترجمه و نشر، حدود 40٪ آثاری که به زبان فارسی منتشر میشود، ترجمه است و کتابهایی که ترجمه میشود، از زبان انگلیسی است (امامی، از پست، 2/64). برپایه تخمین امامی، اگر برای نمونه در این سالها بهطور متوسط سالی 30 هزار عنوان کتاب در ایران منتشر شود، 12 هزار عنوان آن ترجمه، و از این شمار، 8 هزار عنوان ترجمه از انگلیسی است. برآورد امامی به آخرین رقم بانک اطلاعاتی خانه کتاب، مربوط به 1384ش، نزدیک است (نک : خانه کتاب، همانجا).
به تخمین حسن میرعابدینی که تحلیل ادبیات داستانی را تخصصیتر دنبال میکند، تا 1377ش، حدود دو هزار کتاب داستانی به فارسی ترجمه و انتشار یافته است. او ترجمه از فرانسه را حدود 600، و ترجمه از انگلیسی را حدود 500 عنوان تخمین زده است (3/767-769). نسبت این ارقام تخمینی مطمئناً در چند سال اخیر کاملاً تغییر کرده است. کریم امامی همچنین از بهترین کتابهای ترجمه شده به فارسی در عصر پهلوی صورت برگزیدهای به دست داده است که برای بررسی و مقایسه ترجمه های شاخص از فرانسه و انگلیسی به فارسی درخور توجه است (همان، 2/85-91).
جز کتاب، شاخص مهم دیگر در ترجمه، ترجمه داستانهای کوتاه و مقالات از انگلیسی به فارسی است. بهرغم تألیف چند پایاننامه تحصیلی در این زمینه و نوشته هایی که جسته و گریخته به این موضوع اشاره کردهاند، آمار دقیق در اینباره در دست نیست. بنا به برآورد اجمالی، شاید حدود 70٪ مقاله ها و داستانهای کوتاهی که ترجمه شده، و از 1340ش به بعد در مجموعه ها، نشریات و روزنامه ها انتشار یافته است، از زبان انگلیسی ترجمه شده باشد (اطلاعات شخصی مؤلف).
افزایش شمار دانشجویان ایرانی در کشورهای انگلیسی زبان (آمریکا، انگلستان، کانادا و استرالیا) و نیز در کشورهای دیگری که در دانشگاه های بینالمللی آنها به زبان انگلیسی تدریس میشده است (از جمله دانشگاه های انگلیسی زبان هند، لبنان و ترکیه) از عاملهای مستقیم مؤثر بر ترویج زبان انگلیسی در ایران و انتشار شماری ترجمه از زبان انگلیسی به فارسی بوده است، بهویژه از سوی آن دسته از فارغالتحصیلانی که برای تدریس، تحقیق یا به سبب نیازهای تخصصی حوزه خود، به ترجمه نیازمند بودهاند (برای آماری از دانشجویان ایرانی در خارج تا 1339ش، نک : ایرانیکا، VIII/229).بر اثر سیل مهاجرت شمار بسیاری از ایرانیان به خارج، بهویژه به کشورهای انگلیسی زبان آمریکا، کانادا و استرالیا، پس از رویدادهای انقلاب 1357ش، و ورود شمار قابل توجهی دانشجوی ایرانی و ایرانیتبار به دانشگاه ها، مقوله ترجمه از فارسی به انگلیسی برجستگی بینظیری در تاریخ ترجمه فارسی به انگلیسی یافته است. بهویژه در ادبیات داستانی (داستان بلند و کوتاه) و شعر معاصر ایران، فعالیتهای ترجمه گستردهتر است. البته ایرانیان مقیم خارج هم شماری کتاب و مقاله در زمینه هایی که از دیدگاه آنها بااهمیت است، به فارسی ترجمه و منتشر کردهاند. نوشتن به زبان انگلیسی و انتشار شمار قابل توجهی کتاب به زبان انگلیسی و به قلم ایرانیان، از دیگر رویدادهای اخیر در همین عرصه است (اطلاعات شخصی مؤلف).
با اینکه شمار فارغالتحصیلانی که خارج از کشور زبان آموخته، و سپس به ترجمه به فارسی روی آوردهاند، قابل توجه است، اما برآوردهای تخمینی نشان میدهد که برجستهترین مترجمان ایرانی، بهویژه در زمینه ادبیات، ولو آنکه بعدها به خارج از کشور رفته یا در کشورهای خارج تحصیلات خود را تکمیل کرده باشند، بر پایه دانشی که از فرا گرفتن زبان خارجی در داخل کشور به دست آوردهاند، به ترجمه پرداختهاند (همان). در واقع، ترجمه ادبی موفق، گونهای از فعالیتهای آفرینشی قلمداد میشود و میان ترجمه آثار بزرگ ادبی و تعداد و تعدد آنها، با آثاری که در زبان فارسی آفریده و منتشر میشود، نسبتهایی هست و به همین سبب روند ترجمه موفق از مهمترین عاملهای رشد و غنای فرهنگ عمومی و تخصصی و آفرینشهای فکری در زبانهای مقصد است (برای جزئیاتی درباره جنبه های مختلف ترجمه، نک : مجموعه...، جم ).
فرهنگها و واژهنامه های انگلیسی به فارسی و بهعکس، چه عمومی و چه تخصصی ــ که تدوین و انتشار آنها خود حاصل نیاز و نتیجه تحـول در مفاهیـم و اصطلاحـات است ــ بر کیفیت ترجمه ها، بهویژه از حیث زبان، واژگان، و حتى از حیث معنا و محتوا، تأثیر مستقیم دارد. گذشته از فرهنگهای انگلیسی به فارسی که در هندوستان و برای مقاصد خاصی که انگلیسیها داشتند، تدوین شده است، از دهه 1300ش تدوین و انتشار فرهنگهای انگلیسی به فارسی آغاز شد (برای اطلاع از 4 فرهنگ انگلیسی به فارسی در این دهه، نک : رمضانی، 47). تدوین و انتشار فرهنگ انگلیسی به فارسی سلیمان حییم (تهران، 1331ش) نقطه عطفی در تدوین فرهنگهای انگلیسی به فارسی بهشمار میآید. این فرهنگ اگرچه بر اثر گذشت سالها و تحول واژگان، جنبه هایی از ارزشهای خود را از دست داده، اما به کوشش ناشر جدید آن (مؤسسه فرهنگ معاصر) در سالهای اخیر و انتشار ویراستهای تازهای از آن، و نیز جنبه هایی در خود فرهنگ (مانند اصطلاحات پزشکی، اسرائیلیات و جز آن) که فرهنگنگار در آنها تبحری خاص داشت، هنوز هم یکی از تأثیرگذارترین فرهنگها در ترجمه از انگلیسی به فارسی است (نک : امامی، از پست، 2/189-210). تدوین و انتشار دو فرهنگ مهم دیگر انگلیسی به فارسی از سوی مؤسسه فرهنگ معاصر (به کوشش گروه محمدرضا باطنی و گروه علی محمد حقشناس) در سالهای اخیر، ازجمله سرفصلهای جدید در تدوین فرهنگهای انگلیسی به فارسی و انعکاس واژه ها و اصطلاحات جدید است که در سیر ترجمه آثار از انگلیسی به فارسی تأثیر محسوس بر جای میگذارد. گذشته از فرهنگهای عمومی زبان، تدوین و انتشار شمار قابل توجهی فرهنگهای تخصصی در زمینه های مختلف که حاصل گسترش دامنه فعالیت فرهنگنگاری درسالهای اخیر است، بر ارتقای سطح و کیفیت ترجمه ها به طور اعم و ترجمه متون تخصصی به گونه اخص تأثیر محسوس گذاشته است (نیز نک : همان، 2/ بخش دوم).
تأسیس فرهنگستان ایران در 1314ش (برای جزئیات، نک : روستایی، جم )، تشکیل فرهنگستان دوم زبان فارسی و سپس تبدیل نام آن به فرهنگستان زبان و ادب فارسی، پس از انقلاب، به سهم خود عامل بااهمیت دیگری در کاربرد و رواج شماری واژه و اصطلاح و تأثیر آن بر انتخاب برابرهای مناسبتر در ترجمه است. تشکیل گروه های واژهگزینی در زمینه های مختلف و گزینش واژه فارسی مناسب در برابر واژه های خارجی با موازین علمیتر، اگرچه شمار آنها هنوز چندان قابل توجه نیست، به هر حال بر روند ترجمه تأثیرگذار است (برای نمونهای از کوشش فرهنگستان در گزینش و تصویب واژه های جدید، نک : فرهنگ واژه های مصوب فرهنگستان، دفترهای یکم و دوم). باتوجه به تداوم کار فرهنگستان و مصوبات کمیسیونهای واژهگزینی، استمرار وضع واژه های جدید، خوشآهنگ و برگرفته از ریشه های زبان فارسی و امکانات پیوندی و ترکیبی این زبان، تأثیر این روند بر ترجمه ادامه خواهد داشت. در حال حاضر 4 فرهنگستان در کشور دایر و فعالاند (فرهنگستانهای علوم، علوم پزشکی، هنر، و زبان و ادب فارسی). حساسیت نوعی این فرهنگستانها به اصطلاحهای فارسی در برابر مفاهیم خارجی و تلاش در راه گزینش یا وضع برابرهای مناسب، به جای خود در روند ترجمه منابع تخصصی از انگلیسی به فارسی تأثیر میگذارد.
از سرفصلهای مؤثر دیگر ترجمه از انگلیسی به فارسی، بهویژه پس از وقوع انقلاب، تأسیس مرکز نشر دانشگاهی است. نخست نهادی به نام کمیته تألیف و ترجمه و تصحیح کتابهای دانشگاهی از سوی ستاد انقلاب فرهنگی در مهر 1359 آغاز به کار کرد. در مدتی که دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی در جریان انقلاب فرهنگی تعطیل بودند، استادان دانشگاه به تألیف یا ترجمه یا تصحیح متونی برای تدریس به دانشجویان پس از بازگشایی دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی مشغول شدند. در خلال مدتی که دانشگاه ها تعطیل بودند، شماری کتاب از زبانهای مختلف، بهویژه از انگلیسی به فارسی ترجمه شد. فهرست آثار ترجمه و منتشر شده بعدها انتشار یافت (نک : پورجوادی، 4-6). با توقف فعالیت همه مؤسسات انتشارات دانشگاهی بر پایه بخشنامه ستاد انقلاب فرهنگی، تأسیس مرکز نشر دانشگاهی و تمرکز فعالیتهای مرتبط با انتشار منابع دانشگاهی در این مرکز و تشکیل گروه های تخصصی در زمینه های علوم محض، عملی، اجتماعی و انسانی، شماری آثار درخور توجه از انگلیسی به فارسی ترجمه و منتشر شد. مرکز نشر با تشکیل گروه های تخصصی فیزیک، ریاضی، شیمی و مهندس شیمـی، فنـی ـ مهندسـی، پزشکـی و بهداشت و تغذیه، زیستشناسی، کشاورزی، و حوزه علوم انسانی، ترجمه را در زمینه های مختلف تخصصیتر دنبال کرد. این مرکز بیش از 1000 عنوان کتاب و بیش از 10 نشریه تخصصی انتشار داده است (دائرةالمعارف... 1/52).
مرکز نشر دانشگاهی در ضمن با استفاده از نیروی انسانی کارآزمودهای که برخی از آنها از مؤسسه انتشارات فرانکلین به سازمان ویرایش و تولید فنی در دانشگاه آزاد ایران منتقل شده، و پس از انحلال آن دانشگاه، در مرکز نشر دانشگاهی به کار اشتغال ورزیده بودند، توانست کتابهای ترجمه شده را با معیارهای مطلوب در مقابله و ویرایش و آمادهسازی، به گونه مناسب منتشر کند. کوشش مرکز نشر در تدوین و انتشار شماری واژهنامه تخصصی انگلیسی به فارسی و سعی در استفاده از برابرهای مناسب فارسی به ازای اصطلاحات و تعبیرهای انگلیسی، در ارتقای کیفیت ترجمه منابع، بهویژه منابع دانشگاهی، از انگلیسی به فارسی تأثیر گذاشت. نشر دانش، مهمترین نشریه این مرکز که البته تأکیدها و موضوعهای اصلی آن طی سالیان تغییر کرد، ظرف چندین سال از سوی مرکز نشر دانشگاهی انتشار مییافت، و از جدیدترین نشریات سالهای نخست انقلاب بود، مستقیم و غیرمستقیم در ارتقای سطح ترجمه متون از انگلیسی به فارسی مؤثر بود ("جشن..."، 83-84). سمت (سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها، تأسیس: 1363ش) که درواقع نوعی مرکز نشر دانشگاهی در حوزه علوم انسانی و هدف آن تألیف و ترجمه کتابهای درسی دانشگاهی برای دانشجویان کشور است، تا 1382ش توانسته بود 580 عنوان کتاب منتشر کند (دائرةالمعارف، همانجا). کتابهای ترجمهای این مؤسسه که در ویرایش آنها دقت به خرج داده شده، از موجبات دیگر اعتلای ترجمه در ایران، بهویژه در زمینه منابع درسی علوم انسانی است.
در عرصه نشر غیردولتی و آزاد، ترجمه از انگلیسی به فارسی از انقلاب به این سو، و به سبب نیازهای متنوع و جدید جامعه، از میان رفتن محدودیتهای ناشی از سانسور دولتی، ظهور نیازهای جدید آموزشی، آزاد شدن شماری از نیروهای زباندان و کارآمد از تعهدات دولتی، فعال شدن شمار قابل توجه و بیسابقهای از زنان مترجم، علاقهمند و کتابخوان، و به دلایل متعدد دیگر ( ایرانیکا، VIII/452) رونق کمسابقهای در تاریخ ترجمه در ایران گرفت؛ هرچند که تغییر ضوابط انتشار کتاب در نهادهای مسئول کتاب طی سالهای پس از انقلاب و بر اثر سیاستهای جناحی انبساطی ـ انقباضی، منحنی نشر ترجمه ها را دستخوش نوسان کرده است، اما بررسی کتابشناختی آثار ترجمه شده از انگلیسی به فارسی طی مدتی بیش از دو دهه اخیر، از این جنبه ها نشان دارد: ترجمه آثار و منابع متنوع، بهویژه در زمینه های فکری، سیاسی و ایدئولوژیک در دهه نخستین پس از پیروزی انقلاب؛ ترجمه آثار فکری و ادبی جدیتر، از حدود دهه دوم به بعد؛ ترجمه شمار قابل توجهی کتاب درسی و کمکدرسی که بتواند نیاز آن دسته از دانشجویانی را برطرف سازد که توان استفاده مستقیم از منابع درسی به زبانهای خارجی را ندارند؛ ترجمه شماری منبع مرجع، نظیر دانشنامه، فرهنگ و برخی دیگر از انواع منابع مرجع با همکاری شماری قابل توجه از مترجمان کارآمد که بهویژه در برخی از دانشنامه ها ضوابط ترجمه دقیق و روزآمد با وسواس در آنها مراعات میشود؛ ورود شماری درخور توجه مترجم زن بهویژه به عرصه هایی که به دلایل تاریخی، اجتماعی و جنسیتی مدّ نظر آنها بوده است، و تأثیر آن برگشوده شدن و نیز گسترش مباحثی تازه یا کمسابقه در زبان فارسی؛ بالا رفتن سطح عمومی ترجمه و کاربرد زبانی شسته رفتهتر، ویرایش شده، رواج روشها و نظامهای مختلف واژهگزینـی و واژهیابی و واژه ـ سازی و استفاده از آنها در ترجمه؛ افزایش شمار نشریه های ادواری و روزنامه ها و نیاز به ترجمه انواع مطالب در زمینه های مختلف؛ طرح مباحث جدید در جهان دستخوش تحول در پی انقلابهای عرصه اطلاعات، ارتباطات، الکترونیک، فروپاشی بلوک شرق، تغییر سده و موجهای پسامدرن و تأثیر آنها در پیدایش مفاهیم جدید که لاجرم بر فعالیتهای ترجمه تأثیر میگذارد؛ تغییرات اقتصادی و ساختاری در جامعه، پیدایش قشرهای جدید و ظهور لایه هایی اجتماعی با قدرت خرید بیشتر؛ رواج اینترنت، دستیابی گسترده و بیسابقه به اطلاعات و تأثیر آن بر شیوه های تدوین و ساختار کتابها؛ و مجموعهای از عوامل دیگر، همگی بر تحول ترجمه در ایران، بهویژه از زبان انگلیسی، در دهه های پس از انقلاب تأثیر گذاشته، و ترجمه را عملاً به فعالیتی جدی، مولد و مؤثر بر زمینه های مختلف، بهویژه حوزه های فکری تبدیل کرده است.
مقایسه آمار کتابهای منتشر شده در ایران و کتابهای ترجمه شده از انگلیسی به فارسی، نوع کتابها و عناوین آنها در قیاس با کشورهایی که با توجه به شاخصهای توسعه، همتایِ ایران بهشمار میآیند، نشان میدهد که در تولیدات فرهنگی کشور در سالهای اخیر، ترجمه جایگاهی کمنظیر و برجسته به دست آورده است. البته ترجمه آثار سَبُک، انتشار ترجمه های ضعیف و مغلوط با انشای معیوب، انتشار ترجمه های مکرر، کتابسازی، سودجویی و نامجویی از راه ترجمه و معایب و مفاسد دیگری از این دست، معمولاً از نتایج جنبی رشد و توسعه بیرویه بهشمار میآید. با این حال و بهرغم افزایش شمار عناوین، مترجمی کتاب، هنوز به صورت شغلی تماموقت که عدهای بتوانند با اتکا به درآمد آن، همه وقت خود را صرف ترجمه کنند، تبدیل نشده است و برجستهترین مترجمان کشور ناگزیرند از راه شغل دیگری امرار معاش کنند، یا به فعالان فرهنگی چندکارهای تبدیل شوند. در حال حاضر، انجمن یا تشکیلاتی که مترجمان کتاب و مقاله، و بهویژه مترجمان آثار داستانی، در آن عضویت داشته باشند، وجود ندارد و از اینرو بسیاری از ضوابط و اصولی که معمولاً در تشکلهای صنفی تعیین و تدوین میگردد یا قوام میگیرد، در عرصه ترجمه به سامانه های انتخابی واگذار میشود که به ناگزیر باید در شرایط پراکندگی و عدم انسجام عمل کنند. شماری از مترجمان در کانون نویسندگان ایران عضویت دارند، اما تاکنون نشانهای از تأثیر خاص عضویت آنان در کانون، بر روند عمومی ترجمه در ایران دیده نشده است (اطلاعات شخصی مؤلف).
در برابر مترجمان کتاب و مقاله، مترجمان اسناد و مدارک، جامعه خود را با نام جامعه مترجمان رسمی ایران، در 1379ش به ثبت رسانده، و فعالیت خود را آغاز کردهاند. محمود مصاحب، ماه ملک بهار، عبدالحمید ابوالحمد، یحیى اردلان و شماری دیگر، از پیشگامان و مؤسسان این جامعه بودهاند (اردلان، 4). انتشار ماهنامه خبری ـ آموزشی جامعه مترجمان رسمی ایران، سخنگوی همین جامعه، از مرداد 1381 آغاز شده است (برای آشنایی با جامعه، ماهنامه و اساسنامه آن، نک : ماهنامه...، 24-27). بر پایه آمار و مشخصاتی که از سوی این جامعه ارائه شده است، در 1374-1375ش، 94 تن مترجم رسمی انگلیسی بودهاند. این رقم، با توجه به رقم مترجمان زبانهای آلمانی (10 تن)، فرانسه (33 تن)، و عربی (9 تن)، نسبت را در ترجمه زبانهای رایج در ایران، البته در زمینه اسناد حقوقی، نشان میدهد (نک : قوانین، 31-74؛ برای اطلاعات بیشتر درباره کتابشناسی ترجمه، نک : دودانگه، 195-201؛ یارمحمدی، "کتابشناسی..."، 47-51، "مسائل..."، 8-22؛ برای مسائل ترجمه در ایران، نک : پیام کتابخانه، بخش مربوط به ترجمه؛ پل فیروزه، ویژهنامه ترجمه(.
1. Khane Ketab.
مآخذ: آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند و دیگران، تهران، 1380ش؛ آذرنگ، عبدالحسین، شمهای از انتشار کتاب در ایران، تهران، 1378ش؛ همو، مبانی نشر کتاب، تهران، 1383ش؛ اردلان، یحیى، تولد و رشد جامعه مترجمان رسمی ایران، دستنوشت منتشرنشده؛ افشار، ایرج، کتابشناسی ایران 1333، تهران، 1333ش؛ امامی، کریم، از پست و بلند ترجمه، ج 1، تهران، 1372ش، ج 2، به کوشش عبدالحسین آذرنگ و مژده دقیقی، تهران، 1385ش؛ همو، "نقش ناشران در افت و خیز ترجمه ادبی"، مترجم، مشهد، 1378ش، شمـ 31؛ بالایی، کریستف، پیدایش رمان فارسی، ترجمه مهوش قویمی و نسرین خطاط، تهران، 1377ش؛ پل فیروزه، تهران، 1384ش، س 4، شم 15؛ پورجوادی، نصرالله، "درباره کمیته ترجمه، تألیف و تصحیح"، نشر دانش، تهران، 1359ش، س 1، شمـ 1؛ پیام کتابخانه، تهران، 1370ش، س 1، شم 1؛ " ترجمه در نیم قرن اخیر"، فرهنگ و زندگی، تهران، 1355ش، شم 23 (ویژه ترجمه)؛ "جشن دهسالگی نشر دانش..."، نشر دانش، تهران، 1368ش، س 10، شم 2؛ پورشالچی، محمود، قزاق: عصر رضاشاه پهلوی بر اساس اسناد وزارت خارجه فرانسه، تهران، 1384ش؛ جوادی، محمدجعفر، مقایسه تطبیقی برنامه های درسی زبان انگلیسی در دو نظام رسمی و غیررسمی کشور به منظور ارائه یک الگو، تهران، 1380ش؛ خانه کتاب1، بانک اطلاعاتی (نک : مل )؛ خسروی، فریبرز، سانسور: تحلیلی بر سانسور کتاب در دوره پهلوی دوم، تهران، 1378ش؛ دانا؛ دانشنامه جهان اسلام، تهران، 1385ش؛ دائرةالمعارف آموزش عالی، به کوشش نادرقلی قورچیان و دیگران، تهران، 1383ش؛ دودانگه، صغری، "کتابشناسی ترجمه"، پل فیروزه، تهران، 1384ش، س4، شم 15؛ رشید یاسمی، غلامرضا، ادبیات معاصر، تهران،1316ش؛ رعدی آذرخشی، غلامعلی، گفتارهای ادبی و اجتماعی، تهران، 1370ش؛ رمضانی، محمد، کتاب (جزوه 2 و 3)، تهران، 1311ش؛ روستایی، محسن، تاریخ نخستین فرهنگستان ایران...، تهران، 1385ش؛ سدهنامه دبیرستان البرز (1252-1353ش)، تهران، 1354ش؛ سیفپور فاطمی، نصرالله، آیینه عبرت، تهران، 1378ش؛ صدیق، عیسى، یادگار عمر، تهران، 1352-1356ش؛ فرشیدورد، خسرو، پیرامون ترجمه، تهران، 1381ش؛ فرهنگ واژه های مصوب فرهنگستان، تهران، 1383-1384ش؛ فهرست کتابهای فارسی شده چاپی از آغاز تا سال 1370، مشهد، 1380ش؛ قوانین، آییننامه ها و بخشنامه ها راجع به ترجمه رسمـی، 1374 و 1375، اداره فنـی قوه قضاییه، تهران؛ کتاب، فروردین 1311ش؛ کریمی حکاک، احمد، "تاریخچه ترجمه در ایران"، ترجمه مجدالدین کیوانی، مترجم، تهران، 1378ش، س 8، شم 29؛ همو، "نقد ادبی در ایران معاصر"، ایراننامه، آمریکا، 1372ش، س 12، شم 1؛ کیوان، مرتضى، "نهضت ترجمه"، یغما، تهران، 1327ش، س 1، شم 8؛ ماهنامه خبری ـ آموزشی جامعه مترجمان رسمی ایران، تهران، 1381ش، شم 2؛ مجموعه مقالات دو هماندیشی ترجمهشناسی، به کوشش فرزانه فرحزاد، تهران، 1383ش؛ محبوبی اردکانی، حسین، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، تهران، 1370ش؛ مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، تهران، 1357ش؛ میرعابدینی، حسن، صد سال داستاننویسی ایران، تهران، 1377ش؛ نوّابی، داوود، تاریخچه ترجمه از فرانسه به فارسی در ایران، از آغاز تاکنون، تهران، 1363ش؛ نوایی، عبدالحسین و الهام ملکزاده، دانشجویان ایرانی در اروپا: اسناد مربوط به اعزام محصل (از 1307 تا 1313ش)، تهران، 1382ش؛ یارمحمدی، لطفالله، "آموزش زبان انگلیسی در ایران"، مترجم، تهران، 1378، س 8، شم 30؛ همو، "کتابشناسی گزیده ترجمه و واژهسازی"، نشر دانش، تهران، 1359، س 1، شم 2؛ همو، "مسائل و مشکلات آموزش ترجمه در ایران"، مترجم، مشهد، 1370ش، س 1، شمـ 3؛ نیز:
A Course in English, Tehran, 1939; Ghani, C., Iran and the Rise of Reza Shah, London, 1998; Iranica; Khaneh Ketab, www.ketab.ir.
عبدالحسین آذرنگ
.XIII ترجمه در آسیای جنوب شرقی
ورود اسلام به آسیای جنوب شرقی اگرچه با تأخیری چندصد ساله صورت پذیرفت، اما از همان موجهای نخستین این حضور نیاز تازه مسلمانان منطقه برای درک مفاهیم اسلامی، آنان را با موضوع ترجمه درگیر ساخت. در "تاریخ مالایا1"، یکی از کهنترین آثار مالایا، نخستینبار به موضوع ترجمه از عربی به مالایایی برمیخوریم؛ براساس این روایت، متونی عربی برای ترجمه از مالاکا به پاسای فرستاده میشدند (نک : حمید، 259). همچنین بر همین اساس میتوان گفت که ترجمه در آسیای جنوب شرقی تا حد بسیاری با رویداد گرویدن به اسلام در منطقه ارتباط دارد.
ترجمه از زبان عربی به مالایایی را باید از دو جنبه متفاوت مطالعه کرد. نخست ترجمه به مفهوم بازآفرینی؛ دوم ترجمه در معنای برگرداندن درگستره ادبیات،اعم از دینی و جزآن. در سخن از جنبه نخست باید گفت گروهی از آثار که در دوره آغازین حضور اسلام در منطقه تألیف شده، درواقع، مجموعه هایی از حکایات و روایات است. از این دست میتوان به نمونه هایی از جمله"سیره مالایا"، "حکایت امیر حمزه"،"حکایت محمد حنفیه"، "حکایت احمدمحمد" و "حکایت30 مسکین" اشاره کرد که متن حکایات دارای نشانه هایی از بازتاب اندیشه اسلامی در منطقه است. در این آثار دو عمل ترجمه مفاهیم و سپس بومیسازی آن توأمان صورت گرفته است. گاه نیز داستانی بومی، اسلامی شده است (همو، 282، 285؛ دی، 134؛ پیژو، III/66-67). حال آنکه برخی از پژوهشگران معاصر برآناند که اصل بسیاری از این روایات و حکایات ایرانی ـ فارسی است (نک : حمید، 285-287).
جنبه دوم را باید در بدنه متون بازجست. این جنبه از ترجمه، خود در دو شکل متفاوت روی نمود: حرفنگاری عربی ـ مالایایی؛ ترجمه از زبانی به زبان دیگر. واقعیت این است که دوری کامل خط و زبانهای مالایایی از خط و زبان عربی، موجد ادبیاتی نوین شد. این شیوه درواقع، بهرهگیری از خط عربی برای نوشتار زبان کلاسیک مالایایی بود که در آن سرزمین، مفهوم دقیق کتاب درسی با تخصیص دینی را دربرداشت. این شیوه به "کتاب جاوی" یا "کتاب کونینگ" اشتهار دارد که نمونه های آغازین آن را میتوان در کتیبه ترنگانو مشاهده نمود (نک : هوکر، 7). از سده 15م در مدارس علوم اسلامی سرزمین مالایا، تألیف به شیوه "کتاب جاوی" تداول یافت و این دست آثار مشحون از تفاسیر و ترجمه ها و بازآفرینی آراء اسلامی گشت (حمید، 267-268). از این دست آثار با گونه های متفاوت زبانهای مالایایی، انبوهی نسخه های خطی بر جای مانده است که در کتابخانه های مختلف جهان نگهداری میشود(مثلاً نک : جوینبول، "تکمله... جاوهای...2"، II/43-44, 59, 179، جم ، "تکمله... سوندانی...3"، 12, 38, 145، جم ؛ پیژو، III/64-67). شکل دوم، ترجمه از نوع برگردان کامل از زبانی به زبانی دیگر است.
با در نظر داشتن این دو شکل ترجمه، در سخن از آثار مترجم باید گفت که تقریباً 3 موضوع اصلی علوم قرآنی و فقه با گرایش غالب شافعی، کلام با گرایش اشعری و عقاید صوفیانه با گرایش به آراء ابوحامد غزالی با حضور توأمان و موازی، بر اندیشه مردم منطقه اثر گذاشت. بر همین پایه میتوان اندیشید که در مدارس دینی هم همین دروس آموزش داده میشد (دی ـ هاول، 703-704؛ نیز نک : ه د، ترجمه قرآن).
از حدود سده 16م انبوهیاز ترجمه ها بهزبانهای مختلف مالایایی، ازجمله اندونزیایی، جاوهای، سوندانی و مادوری صورت پذیرفت (بروئینسن، "پزانترِن...4"، npn.). رواج ترجمه هایی در این سده در فقه همچون الایضاح و نیز التقریب از ابوشجاع اصفهانی نمونهای از این دست آثار است که رواج آن در سده 16م، چه بسا آغاز کار ترجمه را در زبانهای پیشتر محتمل سازد(همانجا). گرایش کسانی چون حمزه فنسوری و پس از او شاگردش، شمسالدین سوماترانی به آراء ابن عربی، آثار ایشان را کـه بیشتر در شکل ترجمهای کتاب جاوی بود، از عقاید ابن ـ عربی آکنده ساخت (حمید، 368-369).
1. Sedjaret Malayou. 2. Supplement... Javaansche... 3. Supplement... Sundaneesche... 4. "Pesantern..."
در همین راستا گرایشهای کلامی متأثر از اندیشه اشعری جایگاهی پرنفوذ داشت و افزون بر رواج آثار سنوسی، نسفی و شروح تفتازانی، ترجمه هایی از آنها نیز صورت پذیرفت (بروئینسن، "کتاب کونینگ...1"، npn.) که بروکلمان برخی از آنها را معرفی کرده است (GAL, S,II/355 GAL, II/325;). محمد نقیب عطاش در بررسی شروح عقاید نسفی در سده 16م پژوهش مفصلی انجام داده است.
در این زمان آثار ادبی هم مورد توجه خاص قرار دارد و از مشهورترین این آثار باید به قصیده بُرده بوصیری اشاره کرد که ترجمه های آن به زبانهای اندونزیایی،جاوهای و سوندانی از همان سده 16م صورت گرفته است (بروئینسن، "پزانترن"، "کتاب کونینگ"، npn.؛ برای ترجمه الفیه ابن مالک، نک : GAL, I/360).در حالی که برخی بر آناند که اساساً شیوه ادبیات شعـری مالایا نه فقط وامدار، کـه برگردانی از شیوه های فارسی ـ عربی است (مثلاً نک : حمید، 289 بب ).
در سده 17م با روی کار آمدن نورالدین رانیری و تقابل او با آراء فنسوری، شیوه تألیف و ترجمه تاحدی تغییر یافت. رانیری در تقابل با اندیشه وحدت وجود در تثبیت اندیشه اهل سنت و جماعت پای میفشرد و با تألیف آثار فراوانی در این زمینه جریانی پایدار در منطقه ایجاد کرد. در واقع، وی آثار سلف را در "کتابجاوی"میگنجاند. بازتاب آراء سلف درسرزمینهای اسلامی را در کتابهایی از وی همچون صراطالمستقیم، اسرارالانسان فی معرفة الروح والرحمان، ونیز اخبارالآخرة فی احوالالقیامة میتوان بازیافت (همو، 271-272). در سطحی دیگر، در همین سده بخاری جواهری تفسیر بیضاوی را به مالایایی ترجمه کرد (همو، 262). ترجمه های عبدالرئوف سنکلی، عالم پرآوازه مالایا که تلاش میکرد تا حدواسطی را میان دو اندیشه پیشین پدید آورد، کتاب جاوی و ترجمه های فراوانی از خود بر جای نهاد. ترجمه ماندگار تفسیر بیضاوی و نیز فتحالوهاب به جاوهای (بروئینسن، "کتاب کونینگ"، npn ) و ترجمه آثاری از فنسوری در تصوف (همو، "شریعت و طریقت...2"، npn.؛ جونز، npn ) از دستاوردهای او ست. به هرروی تلاش او برای همسانسازی اندیشه وحدت وجود با شریعت اسلامی تا حدی به بار نشست (نک : ادامه مقاله). در کنار آنچه یاد شده، ترجمه از آثار کلاسیک فقه و حدیث همچنان ادامه داشت (بروئینسن، همانجا).
در سده 18م درگیریهای سیاسی گسترده در مالایا و حضور چند قدرت اروپایی به موازات یکدیگر در منطقه، تا حد بسیاری راه را برای حضور برخی از فرقه های صوفیانه هموار ساخت (قس: دی،146). در این زمان، فرقه هایی چون قادریه و نقشبندیه، دست کم به سبب وجود همخوانیهایی با مذاهب متداول در منطقه، حضوری جدی داشتند. بر همین اساس برخی آثار مکتوب عبدالقادر گیلانی و نیز برخی از آثار دیگر متعلق به این فرقه به زبانهای مالایایی ترجمه شد(بروئینسن، "اصل و گسترش صوفیه...3"،"شیخ عبدالقادر جیلانی...4"، npn.؛ GAL, II/227). در حالی که در همین سده ترجمه هایی از اوصاف و مناقب برخی از متصوفان و زهاد منطقه نیز در دسترس بود (مثلاً بروئینسن، "نجمالدین کبرى...5"، npn.). ترجمه برخی از آثار همچون احیاء علومالدین غزالی و آثاری در زمینه حدیث همچنان در جریان بود (همو، "کتاب کونینگ"، npn.). حال آنکه جریانی مانند آنچه عبدالرئوف سنکلی در سده پیش دنبال میکرد، در این سده تداوم یافت. برخی متون باقیمانده از این زمان به جاوی در تلاشی برای هماهنگسازی طریقت و شریعت نشان از همین رویکرد دارند (نک : حمید، 272؛ دی، 144). البته هنوز بودند کسانی چون عبدالصمد پالمبانی، عالم نامدار پالمبانگ که با تألیفاتی به کتاب جاوی و تزریق اندیشه غزالی در آنها از عقاید اهل سنت و جماعت در تقابل با عرفان منطقه محافظت میکرد و آن را ارج مینهاد (حمید، 271-272). در همین حال، جریان متفاوتی جلب نظر میکند و آن عبارت است از تألیف و ترجمه آثاری از ابن عطاءالله اسکندرانی، صوفی شاذلیِ مالکی و نیز برخی ترجمه ها از آثار فقهی مالکی (حمید، 272؛ GAL, II/144؛ قس: GAL, S, II/811-812).
در سده 19م بیشتر به دلایل حکومتی، گرایش به ترجمه های سوندانی و مادورایی افزونتر شد. همچنین آثاری ادبی،حدیثی و فقهی بهویژه درتکنگاریهای فقهی بهویژه ازعالماین دوره،دنووی باتانی برجای ماند (بروئینسن، همانجا؛ GAL, S, II/628, 990).
در این سده اندیشمندانی از مالایا سر بر آوردند که از میان آنها راجا علی حاجی، داوود بن فتانی و محمد بن اسماعیل فتانی شهرت بسیار داشتند و آثار کتاب کونینگ آنها غالباً بهعنوان کتب درسی بهشمار میرفت (نک : حمید،272-274).
در پایان یادآوری این نکته بایسته مینماید که افزون بر جریانهای فکری یاد شده، پارهای دگرگونیهای سیاسی ـ حکومتی و تحولات مختلف درمحافل علمی مثل تقابل دو اندیشه محمدیه و نهضت العلماء امر ترجمه را دستخوش دگرگونی ساخت و به صورتهای گوناگون درآورد.
مآخذ: حمید، اسماعیل، "کتاب جاوی، عقلانیسازی سنت ادبی"، تمدن اسلامی در سرزمینهای مالایی، به کوشش تائب عثمان، تهران، 1380ش؛ نیز:
1. "Kitab Kuning..." 2. "Shari'a Court.." 3. "Origins and Development..." 4. "Shaykh..."
5. "Najmuddin al-Kubra..."
Bruinessen, M. van, "Kitab Kuning, Books in Arabic Script Used in the Pesantern Milieu", (1990), Universiteit utrecht, www.let.uu.nl/~ martin. vanbruinessen/personal/publications; id, "Najmuddin al-Kubra, Jumadil Kubra and Jamaluddin al-Akbar: Traces of Kubrawiyya Influence in Early Indonesian Islam", )1994(, ibid; id, "Origins and Development of the Sufi Orders )tarekat( in Southeast Asia", )1994(, ibid; id, "Pesantern
and Kitab Kuning: Maintenance and Continuation of a Tradition of Religious Learning", )1994(, ibid ; id, "Shari'a Court, Tarekat and Pesantern: Religious Institutions in the Sultanate of Banten", )1995(, ibid ; id, "Shaykh ‘Abd al-Qadir al-Jilani and the Qadiriyya in Indonesia", )2000(, ibid; Day, A., "Islam and Literature in South-East Asia: Some Pre-Modern Mainly Javanese Perspectives", Islam in South-East Asia, ed. M. B. Hooker, Leiden, 1983; Day Howell, J., "Sufism and the Indonesian Islamic Revival", Association for Asian Studies, www.aasianst.org/catalog/ asn603howell. pdf; GAL; GAL, S; Hooker, M. B., "Introduction: The Translation of Islam into South-East Asia", Islam in South-East Asia, Leiden, 1983; Johns, H. A., Sufism in Southeast Asia : Reflections and Reconsiderations. Contributors: )1995(: www.questia. com; Juynboll, H. H., Supplement op den Catalogus van de Javaansche en Madoereesche handschriften, Leiden, 1911; id, Supplement op den Catalogus van de Javaansche handschriften, Leiden, 1912; Pigeaud, Th., Literature of Java, Batavia, 1970.
فرامرز حاجمنوچهری
از دانشنامه بزرگ= دائرة المعارف بزرگ اسلامی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
تئوری ها و روش ترجمه**** تعریف ترجمه: آفرینش نوشته ای است که اگر زبان نویسنده همان زبان مترجم بود، آن متنی را می نوشت که مترجم ترجمه کرده است. ***ویژگ...
اشعیا (بریتانیا: /aɪˈzaɪ.ə/ یا ایالات متحده: /aɪˈzeɪ.ə/؛[4][5] عبری: יְשַׁעְיָהוּ، Yəšaʿyāhū، "یهوه رستگاری است")، یا ایسایا[7] نیز شناخته ...
در سدۀ 4ق/10م امپراتوری بیزانس، میراثخوار فرهنگ یونان، توانست پس از چند سده عقبنشینی در برابر مسلمانان، نخستینبار برخی از نقاط مسلمان شده را به چنگ...
ترجمة. [ ت َ ج َ م َ ] (ع مص )تفسیر کردن زبانی را بزبان دیگر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بیان کردن سخن کسی را بزبان دیگر. (از من...