اجازه ویرایش برای همه اعضا

گلوگیر

نویسه گردانی: GLWGYR
بغض
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
گلوگیر. [ گ ُ / گ َ ] (نف مرکب ) خفه کننده و قطعکننده ٔ نفس . (ناظم الاطباء) : میترسم از این کبود زنجیرکافغان کنم آن شود گلوگیر. نظامی .جگرتاب...
گلوگیر شدن . [ گ ُ / گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) راه گلو را گرفتن . دشوار از گلو فرورفتن . بشاعه . بشع. (تاج المصادر بیهقی ).
حریف گلوگیر. [ ح َ ف ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حریف گلوبر. روزگار. دنیا. (مجموعه ٔ مترادفات ص 165).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.