مار
نویسه گردانی:
MAR
تالاب - دریاچه - استخر - هر حجمی از آب که بر روی زمین باشد . ریشه از زبان نیاکان آریائی(ز. ن. آ. به انگلیسی: PIE) (PIE = Proto Indo European) ماراسپند: فرشته آب. مار: رونده – گذرنده – درگذرنده مانند رود - رود و روان و ریدن و River در انگلیسی هم ریشه
با رفتن می باشند. ماربین – مارنان – ماروانان – ماربانان – ماریانان – مارچین: دهاتی که در نزدیکی زاینده رود در اصفهان واقع شده اند. مارچوبه - مار: دهاتی که در نزدیکی اردستان واقع شده اند. مارچوییه: دهی که در نزدیکی نائین واقع شده است. ماران:دهی که در نزدیکی
شهرضا واقع شده است. مارش: بتکده ای نزدیک اصفهان - مارفانان: قلعه ای نزدیک اصفهان. مارکیوا – مارچوبه – مارگیاه - مارثون - مارنه
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مار زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن مار کسی را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گزیدن مار کسی را. نیش زدن مار.
زهر مار. [ زَ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لعاب حیه . سمی که از نیش مار برآید و اغلب کشنده است و امروزه از انواع این زهرها در داروسازی اس...
شاله مار. [ ل َ ] (اِخ ) نام باغی است در کشمیر و همچنین باغی در لاهور و باغ دیگری در دهلی و این لفظ هندی است از شاله : بمعنی خانه و مار، ...
پیاز مار. [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی است ؟
مار افعی . [ رِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی ازمار که افعی نیز گویند. (ناظم الاطباء) : چو مار افعی بر خویشتن همی پیچیدز نیم ضربت آن م...
مار ضحاک . [ رِ ض َح ْ حا ] (اِخ ) ماری که در شانه ٔ پشت ضحاک پیدا شده بود و همیشه مغز سر آدمی می خورد. (غیاث ) (آنندراج ). || (اِ مرکب ) زنجی...
مار مصری . [ رِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نیزه و سنان مصری باشد. (برهان ) (آنندراج ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ماری که به اندازه ی ساق پا کلفت است. پیز در گویش لری به ساق پا گفته می شود.