مار
نویسه گردانی:
MAR
تالاب - دریاچه - استخر - هر حجمی از آب که بر روی زمین باشد . ریشه از زبان نیاکان آریائی(ز. ن. آ. به انگلیسی: PIE) (PIE = Proto Indo European) ماراسپند: فرشته آب. مار: رونده – گذرنده – درگذرنده مانند رود - رود و روان و ریدن و River در انگلیسی هم ریشه
با رفتن می باشند. ماربین – مارنان – ماروانان – ماربانان – ماریانان – مارچین: دهاتی که در نزدیکی زاینده رود در اصفهان واقع شده اند. مارچوبه - مار: دهاتی که در نزدیکی اردستان واقع شده اند. مارچوییه: دهی که در نزدیکی نائین واقع شده است. ماران:دهی که در نزدیکی
شهرضا واقع شده است. مارش: بتکده ای نزدیک اصفهان - مارفانان: قلعه ای نزدیک اصفهان. مارکیوا – مارچوبه – مارگیاه - مارثون - مارنه
واژه های همانند
۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
مار خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از رنج و سختی بردن و غم و اندوه خوردن باشد. (برهان ). کنایه از غم و غصه خوردن و رنج و سخ...
مار یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) رئیس صنف یعقوبیه از نصاری . (مفاتیح العلوم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام شخصی است که مجتهد و صاحب مذهب ترسا...
مار زیتون . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) قسمی زیتون که رنگ اصلی زیتونی دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوعی زیتون تیره رنگ که اهلیلجی و خوش...
مار نیرنگ . [ رِ ن َ / ن ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ماری که از افسون ساخته شده چون مار ساحران فرعون . (حاشیه ٔ هفت پیکر نظامی چ وحید ص ...
گرزه مار. [ گ َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) مار زهردار بود : چه کردی زبان بر بدی کامکارچه در آستین داشتی گرزه مار. سنایی .ز من بگذر که من خود گرز...
گونده مار. [ گُن ْ دِ ] (اِخ ) ۞ پسر گونده بو که شیلدبر ۞ و کلوتر او را در اوتون مغلوب ساختند.
مار بوردن. (مازنی )، مصدر فعل فرورفتن.
مار مَ لُ و کَ ک. سوسمار به گویش کازرونی(ع.ش)
مار جعفری. بیشتر دشتها و دامنههای گرم و بیابانی مناطق مرکزی و جنوبی ایران خالی از سکنه و غیر قابل سکونت است و نیز بی آبی و آب و هوای نامساعد باعث فق...
مار قیامت و رستاخیز است. ماری است که در جهنم به سر می برد تا به فرمان خدای تعالی گناهکاران را عذاب دهد.