سلاح
نویسه گردانی:
SLAḤ
(= جنگ افزار) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
کانْس (اوستایی: کانْستَرَ)
ساسْت (سنسکریت: ساسترَ)
آیود ãyud (سنسکریت: آیودهَ)
کایار (سنسکریت: کالَراتْری)
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
صلاح بینی . [ ص َ ] (حامص مرکب ) خیرخواهی . مصلحت جوئی . رجوع به صلاح شود.
صلاة حاجت . [ ص َ ت ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نماز حاجت . نمازی که خواندن آن بهنگام درخواست حاجتی از خدا سنت است . مؤلف کشاف اصطلاحا...
صلاة خوف . [ ص َ ت ِ خ َ / خُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صلاة مطاردة.نماز واجب که هنگام جنگ و بوقت بیم از رسیدن دشمن خوانند و آن کیفیتی مخ...
ابن صلاح . [ اِ ن ُ ص َ ] (اِخ ) تقی الدین ابوعمرو عثمان بن عبدالرحمن بن عثمان نصری شهرزوری . اصلاً ایرانی از نژاد کرد و پدرش از فقها بوده . تق...
ابن صلاح . [ اِ ن ُ ص َ ] (اِخ ) نجم الدین ابوالفتوح احمدبن محمد. حکیم و طبیب ایرانی ، اصلاً از مردم همدان و پرورش او به بغداد بوده و از بغد...
خلاف صلاح . [ خ ِ / خ َ ف ِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مخالف آشتی و عهد و پیمان . (ناظم الاطباء). مخالف رستگاری و فلاح . (یادداشت بخط مؤل...
صلاح الدین . [ ص َ حُدْ دی ] (اِخ ) اربلی احمدبن عبدالسید. مکنی به ابوالعباس یکی از مشاهیر شعرا و ادبا و از خاندانهای بزرگ اربل است و به سا...
صلاح الدین . [ ص َ حُدْ دی ] (اِخ ) ایوبی ملک ناصریوسف بن ایوب شادی مکنی به ابوالمظفر. وی مؤسس دولت ایوبیان است که در مصر و شام و حجاز ...
صلاح الدین . [ ص َ حُدْ دی ] (اِخ ) حاجی صالح از ممالیک بحری از 783 تا 784 و با لقب مظفر از 791 تا 792 هَ . ق . (ترجمه ٔ تاریخ طبقات سلاطین ا...
صلاح الدین . [ ص َ حُدْ دی ](اِخ ) خلیل آیبک صفدی . رجوع به صلاح الدین صفدی شود.