اجازه ویرایش برای همه اعضا

رنج

نویسه گردانی: RNJ
به کسر ر و سکون ن. مشت. مانند یک مشت گندم. در گویش کازرونی(ع.ش)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۱ ثانیه
رنج . [ رَ ] (اِ) ۞ محنت . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زحمت . مشقت . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). کُلْفَت . (مهذب الاسماء) (دهار)....
رنج کش . [ رَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) زحمت کش . (ناظم الاطباء). آنکه متحمل مشقت و محنت باشد. رنجبر : که زیبد بر آن هر دو تن مهتری همان رنج کش...
ابی رنج . [ اَ رَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی رنج . مستریح : تو زین پندها هیچگونه مگردچو خواهی که مانی ابی رنج و درد.فردوسی .
پای رنج . [ رَ ] (اِ مرکب ) پایمزد. حق القدم . زری که به اجرت قاصدان و شاعران و مطربان دهند که در مجلس مهمانی حاضر شوند. (برهان ). انعام و ...
دره رنج . [ دَرْ رَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان . واقع در 35هزارگزی خاور رفسنجان و 22 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ رفسن...
رنج دیده . [ رَ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مشقت دیده . محنت کشیده . تحمل زحمت و تعب کرده . به سختی و تعب گرفتار شده : کشیدی ورا گفت بسیار رنج...
رنج برده . [ رَ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مشقت و محنت دیده . زحمت کشیده . صدمه و آسیب دیده . سختی و تعب آزموده : چنین گفت رستم که ای مهت...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
رنج دیدن . [ رَ دی دَ ] (مص مرکب ) آزار دیدن . دچار اذیت شدن . صدمه و آسیب دیدن . مشقت و محنت را گرفتار آمدن . مکابدة : بسی رنج دیدم ز خاقا...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.