لاک
نویسه گردانی:
LAK
لک، لاک
Lac Seed
به فارسی لاک نامند؛ صمغ نباتی است که در مملکت هند و بنکاله به هم میرسد و از سر شاخههای بعضی اشجار بر میآید و منعقد میگردد و سرخرنگ شبیه به توت سرخ بعضی حبهای آن تا به قدر لیموئی و نارنج میباشد و قوت آن تا ده سال باقی میماند.
طبیعت آن در دوم گرم و در سوم خشک و در اول گرم و در دوم خشک نیز گفتهاند و مغسول آن الطف و غیر مغسول آن اقوی
خواص : باز کننده و پاک کننده و حل کننده و تمیز کننده اخلاط است.مصرف آن برای علاج فلج و سرفه و آسم و خفقان و تقویت معده و کبد و احشاء و بازکردن گرفتگیهای مجاری کبد و طحال رافع و استسقای گوشتی و یرقان و ضعف کلیه و تمیز نمودن اخلاط سرد و درد کبد و حل کردن تورمهای داخلی بدن و برای طحال مضر است و مصلح آن مصطکی است و مقدار مصرف آن تا یک مثقال تجویز شده است
افعال و خواص دیگر آن: جلادهنده و محلل و پاک کننده اخلاط و حبس کننده، آشامیدن آن جهت فالج و نفث الدم[1] و سرفه و ربو و خفقان[2] و تقویت معده و جگر و احشا و گشاد شدن سده کبد و طحال و استسقای لحمی[3] و زقی[4] و یرقان و ضعف کلیه و سایر اعضا و پاک کردن اخلاط سرد و درد کبد و تحلیل اورام باطنیه نافع و آشامیدن یک دانگ تا دو دانگ مغسول آن با شیر بز تازه دوشیده به قدر سی مثقال جهت حبس نفث الدم مجرب.
[1] خونی که ظاهر شود در دهان.
[2] تپش دل
[3] آماسی باشد رخو در پلکها و اطراف و انثیان و روی و تن سفید و املس گردد.
[4] بیماری است که شکم بیاسامد و ناف بیرون جهد و چون بیمار حرکت کند آواز غلغل آب شنیده شود.
قرابادین کبیر، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
لاک . (اِ) تغار چوبین که آرد سرشند در آن . نقیر. تغار. کاسه و کاسه ٔ چوبین . (برهان ) (آنندراج ). لاوَک . ظرف چوبی که با چرخهای آبی میتراشند و ی...
لاک .(ع حرف ربط) مخفف لکن . شمس قیس در المعجم آرد: «لاک »و «لکن » و «ولی » هر سه مستعمل است . «لکن » به اتفاق لفظی تازی است [ در اصل ] ن...
حشره لاک آن قدر فراوان یافت می شود که شاخه های درختان را از شیره بدن خود خیس خیس می کنند. برای جمع آوری شیره ها، در ماه اول و آخر تابستان، این شاخه ...
61. در Wu lu نوشته چان پو (Čan Po) در سر آغازهای سده چهارم، متن زیر درباره موضوع ’’مورچه لاک‘‘ ) (yi tsi آمده است:8 ’’در سرزمین کوـ...
لاک /lāk/ (اسم) ۱. صمغی سرخرنگ که از بعضی درختان بهدست میآید و غالباً مانند شیره از سرشاخه میتراود و منعقد میگردد و گاهی به درشتی لیمو میشود؛ ...
بن لاک . [ ب ُ ] (اِ مرکب )لک ، بن لاک باشد و لکا باز پس مانده بود و در دسته های کارد بکار رود. لک که دسته های کارد بدان سخت کنند. (از حاشیه ٔ...
لاک تاش . (اِخ ) نام دیهی به هزارجریب مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی ).
سنگ پشت در همین لغت نامه؛ لاکپشتها خزندگانی هستند از راستهٔ لاکپشتسانان (Testudines).
بیشتر بدن لاکپشتها بهوسیله یک استخوان یا صدف غضروفی حف...
طشت لاک . (مازنی )، طشت چوبی و یا تشت چوبی. در گذشته نه چندان دور پیش از دهه پنجاه ، درخانه های مازندرانی ها "طشت لاک" بسیاریافت میشد و از آن ب...
لاک تراش . [ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه لاک سازد.