اجازه ویرایش برای همه اعضا

دروغ

نویسه گردانی: DRWḠ
این واژه در سنسکریت: دوروکتَه dur-ukta. دور= سخن، واژه، کلام + اوکتَ ukta تباه ـ نابود ـ فاسد کننده؛ در پارسی باستان: دْرَئوگَ= dra-ug-a؛ در اوستایی: دْرَئُغَ= dra-oq-a، دْروج dr-uj، دریژ dr-iž و در پهلوی: دْرُغ droq، دْرُگ drog، دْرُش droŝ، دْروج druj، دْرُو drov، دْرو dru، دْرُژ drož، دْروژ druž و دْروخ drux بوده است.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
دروغ . [ دُ ] ۞ (اِ) ۞ سخن ناراست . قول ناحق . خلاف حقیقت . مقابل راست . مقابل صدق . کذب . (غیاث ). صاحب آنندراج گوید: مقابل راست چون گر...
کذاب
دروغ نما. [ دُ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) دروغ نماینده . که همانند دروغ جلوه کند. که ناراست جلوه کند. که به دروغ شبیه و مانند بود. || (...
غایت دروغ، نهایت کذب،دروغی که به هیچ عنوان بن صحت ندارد.
خبر دروغ . [ خ َ ب َ رِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شایعه ٔ دروغ . مُزهَف . (یادداشت از مؤلف ). خبری که واقعیت ندارد.
دروغ باف . [ دُ ] (نف مرکب ) دروغ بافنده . بافنده ٔ دروغ . دروغگو. آنکه مطالب دروغ را با آب و تاب فراوان بر زبان راند. حائک الکذب بهوت . مُ...
دروغ سار. [ دُ ] (ص مرکب ) دروغگو. دروغ و ناراست بافنده : گر حکیمی دروغ سار مباش با کژ و با دروغ یار مباش .اوحدی .
اشک دروغ . [ اَ ک ِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک ساخته : چراغ کذب را کافروزدش زن بجز اشک دروغش نیست روغن .زلالی (از آنندراج )...
دروغ زدن . [ دُ زَدَ ] (مص مرکب ) دروغ گفتن . محج . (از منتهی الارب ).
دروغ بافی . [ دُ ] (حامص مرکب ) دروغ باف بودن .عمل دروغ باف . دروغ بافتن . حیاکت . کذب . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دروغ بافتن و دروغ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۸/۱۱/۱۱
1
0

اتیمولوژی واژۀ دروغ (دروج): وازۀ دروغ (دروج) مرکب از واژه های اوستایی دَرِو (کج، نا راست) و اوغ (اوج، وَچ، وَج، واج) یا اوخت (گفتار) به نظر می رسد. در مجموع یعنی گفتار نا درست.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.