کامل
نویسه گردانی:
KAML
این واژه تازى (اربى) است و برابر پارسى آن اینهاست: اُسپور Ospur (پهلوى: کامل ، تمام ، صاحب کمال- در پهلوى اُسپوردن Ospurdan : کامل-تکمیل-تمام-مرتب کردن ، به کمال رساندن) ، اُسپوریک Ospurik (پهلوى: کامل، تکمیلى ، کمالى ، تمام- اُسپوریکى Ospuriki :پهلوى:
تمامیت، کاملیت، جامعیت) ، اَکا Aka (پهلوى: کامل ، تمام- در پهلوى اَکایى (اَکاییهْ) Akayi : کاملیت ، کمال ، تمامیت - اَکایش Akayesh (پهلوى: اَکاییشْنْ : تکمیل ، تتمیم - اَکایشنیک Akayeshnik : پهلوى : مکمل ، متمم ) ، بَوِند / بَوَندَک Bavend/Bavandak (پهلوى:
تمام ، کامل ، تکمیل ، بى نقص ، صحیح - در پهلوى: بَوِندیدنBavendidan : تکمیل-تمام-کامل کردن ) ، بونده Bundeh (پهلوى: کامل ، تمام ، تکمیل) ، پادیساریک Padisarik (پهلوى: تکمیلى ، مکمل ، کامل ، تتمیمى ) ، پرداچ Pardach (پهلوى: تمام ، تکمیل، کامل، تعهد و ...) ،
پَساخت Pasaxt (پهلوى: تکمیل ، کامل، تمام -٢: موافق، منطبق-٣: اختلاط ، تلفیق و ..) تونا Tuna (پهلوى: کامل ، تمام ، تکمیل - در پهلوى تونایى Tunayi (توناییهْ) : کاملیت ، کمال ، تمامیت - تونایش Tunayesh (توناییشْنْ : تکمیل ، تتمیم ، کامل سازى) ، دیرانا Dirana
(پهلوى: کامل، تمام ، وسیع ، مُوَسِّع ) ، در پهلوى اُسپوریهیدن Ospurihidan (سْپورّیهیتن) : تکمیل-تتمیم کردن - کمال بخشیدن - به کمال-غایت رساندن ، پارُن Paron (پهلوى : کامل ، جامع ، اصلح) ، ویسپور Vispur (پهلوى: کامل ، تمام ، جامع) ، آرَسته Araste (پارسى درى
، کامل ، مقدور ، تمام) ، پُروند Porvand (پارسى-پهلوى: کامل ، مفصل ، مبسوط) ، رساوند Rasavand (پارسى: کامل ، رسنده ، غایت رَس ) ، اَپیکاست Apikast (پهلوى: بى کاستى ، کامل ، تمام و کمال) ، بى آک Bi-ak (پارسى-پهلوى: بى عیب ، کامل ، Perfect )
واژه های همانند
۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) مصطفی . رجوع به مصطفی کامل شود.
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) الملک ... صاحب میافارقین . رجوع به الملک الکامل و محمدبن غازی شود.
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) محمد... الخلعی . موسیقی دان مصری . «موسیقی شرقی » و «نیل الامانی فی ضروب الاغانی » از تألیفات اوست . صدای دلکشی داشت و ع...
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) (ملک ...) ناصرالدین محمدبن عادل . رجوع به ابوبکر محمدبن ایوب و ص 60 و 61 و 152 نقودالعربیه شود.
آزگار، رسا، پـُروَند، رساوند
پارُن، دُوکان، اُسپُور، وَسپور(پهلوی)؛ آرَسته (برهان)، رِسا (بهروز)، پُر، بیآک (= بیعیب)، هَرویسپ، درست؛
کامل بک . [ م ِ ب َ ] (اِخ ) از شعرای متأخر عثمانی برادر فاضل بک و نوه ٔ طاهر عمر است ... به سن جوانی بدرود حیات گفت . (از قاموس الاعلام ترکی...
کامل عقل . [ م ِ ع َ ] (ص مرکب ) کامل العقل . رجوع به کامل العقل در همین لغت نامه شود : دستوروزراء کامل عقل و منشور حکماء صاحب تجربه را منسو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.