اجازه ویرایش برای همه اعضا

نظر

نویسه گردانی: NẒR
این واژه ازاساس پارسى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه ى پارسى و پهلوىِ نِگر Negar (پهلوى: نیکَر : نگاه ، دید ، بینش) برداشته و معرب نموده و ساخته " نظر" !!! و سپس مشتقات گوناگون از آن ساخته اند : اَنظار ، نظیر ، نظائر ، منظور ، منظر منظرة ، مناظر ، مناظرة
، نظارة ، ناظر ، انتظار ، منتظر ، استنظار ، تناظر ، متناظر و ...!!!!! پس شایسته یک ایرانى ست که بگوید و بنویسد " نِگر " نه نظرx : نِگر شما چیست؟ به نِگر من ... - نگرسنجى (نظرسنجىx) ، نگرخواهى (نظرخواهىx) ، نِگریه (نظریهx) ، بدنگر (بدنظرx) ، چشم نگر (چشم نظرx)
، نگرتنگ/تنگ نگر (نظرتنگ / تنگ نظرx) ، نگرباز (نظربازx) ، نگرى Negari (نظرىx) ، نگرگاه (نظرگاهx) ، هونگرى Hunegari (حسن نظرx) ، در نگرِ (در نظرِx) همتایان این واژه در پارسى : نگاه Negah ، چشم Chashm ، نگرش Negaresh ، بینش Binesh ، دیده Dideh ، دید Did ، دیدگاه
Didgah ، آچیت Achit (اوستایی: نگاه ، نظر)، آگْرَم Agram (اوستایی: آگْرَمئیتی: نگاه ، نظر ، دید)، رِوانین Revanin (کردی: دیده ، نظر ، نگاه)، دَرشَن Darshan (سنسکریت: دَرشَنَ:نگاه ، دید ، نظر، چشم)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
نضر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن حارث بن علقمةبن کلدةبن عبدمناف ؛ از بنوعبدالدار و از شجاعان و اشراف قریش است ، در جنگ بدر سردار سپاه مشرکین بود، از ...
نضر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن راشدالعبدی ، شجاعی از بزرگان بنی عبدالقیس است ، در جنگ با ترکان سمرقند به سال 112 هَ . ق . کشته شد. (از الاعلام زرکل...
نضر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن شمیل بن خرشةبن یزید المازنی التمیمی ، مکنی به ابوالحسن از راویان و لغویون عرب است . به سال 122 هَ . ق . در مرو ولادت...
نضر. [ ن َ ] (اِخ ) ابن کنانةبن خریمةبن مدرکه ۞ نزاری عدنانی مکنی به ابویخلد. جدی جاهلی است ، وی از اجداد پیغامبر اسلام است «نضر را لقب...
وعده یا تعهدی مادی، معنوی یا کاری که به صورت موردی یا همیشگی برای جلب نظر خدا یا یک پیشوای دینی در برابر دریافت لطف یا برآورده کردن درخواستی برای خود ...
نذر کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر خود واجب کردن چیزی . (از ناظم الاطباء). نحب . (از منتهی الارب ).عهد کردن . پیمان کردن . به گردن گرفتن ...
نذر بستن . [ ن َب َ ت َ ] (مص مرکب ) شرط کردن . پیمان کردن . (از ناظم الاطباء). گرو کردن با کسی . و نیز رجوع به نذر شود.
نذر داشتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) با خود عهد کردن . با خدای عهد کردن . به گردن گرفتن : خواجه [ احمد حسن ] گفت : من پیر شده ام و از کار بمان...
چراغ نذر. [ چ َ / چ ِ غ ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغی که بامیدحصول مقصود بر آستان اولیاء سوزند. (آنندراج ). چراغ نذری . چراغی که برای...
نذر و نیاز. [ ن َ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول ، نقد یا جنسی که به نیت حاجت روا شدن به زاهدی یا سیدی یا به تربت کسی از اولیاء و ا...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.