اجازه ویرایش برای همه اعضا

نظر

نویسه گردانی: NẒR
این واژه ازاساس پارسى ست و تازیان (اربان) آن را از واژه ى پارسى و پهلوىِ نِگر Negar (پهلوى: نیکَر : نگاه ، دید ، بینش) برداشته و معرب نموده و ساخته " نظر" !!! و سپس مشتقات گوناگون از آن ساخته اند : اَنظار ، نظیر ، نظائر ، منظور ، منظر منظرة ، مناظر ، مناظرة
، نظارة ، ناظر ، انتظار ، منتظر ، استنظار ، تناظر ، متناظر و ...!!!!! پس شایسته یک ایرانى ست که بگوید و بنویسد " نِگر " نه نظرx : نِگر شما چیست؟ به نِگر من ... - نگرسنجى (نظرسنجىx) ، نگرخواهى (نظرخواهىx) ، نِگریه (نظریهx) ، بدنگر (بدنظرx) ، چشم نگر (چشم نظرx)
، نگرتنگ/تنگ نگر (نظرتنگ / تنگ نظرx) ، نگرباز (نظربازx) ، نگرى Negari (نظرىx) ، نگرگاه (نظرگاهx) ، هونگرى Hunegari (حسن نظرx) ، در نگرِ (در نظرِx) همتایان این واژه در پارسى : نگاه Negah ، چشم Chashm ، نگرش Negaresh ، بینش Binesh ، دیده Dideh ، دید Did ، دیدگاه
Didgah ، آچیت Achit (اوستایی: نگاه ، نظر)، آگْرَم Agram (اوستایی: آگْرَمئیتی: نگاه ، نظر ، دید)، رِوانین Revanin (کردی: دیده ، نظر ، نگاه)، دَرشَن Darshan (سنسکریت: دَرشَنَ:نگاه ، دید ، نظر، چشم)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نظر گماشتن . [ ن َ ظَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) نگریستن . نگاه کردن . روی کردن : بر زهره نظر گماشت اول گفت ای به تو بخت را معول . نظامی .این زما...
نظر نایینی . [ ن َ ظَ رِ ] (اِخ ) محمد رحیم (میرزا...) متخلص به نظر و صحبت و ملقب به نظر علیشاه از شاعران و عارفان قرن سیزدهم هجری قمری و...
نظر کهریزی . [ ن َ ظَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. در 28هزارگزی جنوب غربی سراسکند، در منطقه ٔ کوهستانی ...
زاویه ٔ نظر. [ ی َ / ی ِ ی ِ ن َ ظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی که از دور دیده میشود چون از دو حدآن ، امتداد نظر را ضبط کنیم زاویه ای حادث ...
گل خوش نظر. [ گ ُ ل ِ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ظَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسم فارسی مجنج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). میفختج . (فهرست مخزن الادویه ...
نظر وا کردن . [ ن َ ظَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نظر گشادن . مرادف چشم گشادن . (از آنندراج ). چشم واکردن .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
توتیای نظر. [ ی ِ ن َ ظَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توتیای بصر. توتیای دیده . سرمه ٔ چشم . آنچه موجب روشنائی دیده شود. آنچه بینائی را نیرو د...
نظر انداختن . [ ن َ ظَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) دیدن . افکندن نگاه .(ناظم الاطباء). نگاه کردن . تماشا کردن : نور هر دو چشم نتوان فرق کردچون که در...
فروبسته نظر. [ ف ُ ب َ ت َ / ت ِ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) محروم از بینائی : تا شریکان ترا بیش نبیند در راه از جهان بی تو فروبسته نظر باد پدر.خاقانی ...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۱ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.