هیچ
نویسه گردانی:
HYC
هیچ. (ا.) هیچ مفهومی است که نیستی هر چیزی را به کلی شرح میدهد. هیچ معمولاً همراه اسم و با فعل منفی برای سلب ویژگی یا حکمی از کلیه اعضای یک مجموعه یا جنس بهکار میرود. هیچ همچنین به معنی نیست و نابود و نیز فاقد ارزش و اعتبار است.[۱] در ادبیات فارسی، اصطلاحات گوناگونی با ترکیب دیگر واژهها با هیچ ساخته میشوند: هیچ در هیچ: پوچ و بیهوده به هیچ نشمردن (به هیچ گرفتن): نادیده گرفتن هیچ و پوچ: هر چیز بیارزش و بیهوده به هیچ وجه (هیچ جور، هیچ رقم): مطلقاً، اصلاً هیچکاره: فاقد کار و مسئولیت هیچکس: با فعل منفی، سلب حکم دربارهٔ همه اشخاص میکند، کسی، شخصی هیچگاه: نفی حکم از همه زمانها[۱] هیچ در هنر هیچ در هنر، همیشه به معنای نیستی، تباهی و پوچی نیست، بلکه گاهی نمادی از عطش و تمنا بهشمار میرود. پرویز تناولی مجسمهساز مشهور ایرانی، آثار متعددی را با بهکارگیری شکل فارسی واژه «هیچ» خلق کردهاست.[۲] منابع انوری، حسن (۱۳۸۵)، فرهنگ فشرده سخن، تهران: سخن «فرهاد و صنعان و دیگر «هیچ»». روزنامه دنیای اقتصاد. ۳ مرداد ۱۳۸۷. پیوند به بیرون
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
هیچ . (اِ، ص ، ق ) چیزی : در این صندوق جزجامه هیچ نبود. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آگه شدم که خدمت مخلوق هیچ نیست هست از همه گزیر و ز اﷲ نا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بر هیچ (صفت مرکب)
بیپایه. بیهوده. نااستوار.
جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کردهام تحقیق
(حافظ)
بنگرید: [http://ww...
بی هیچ . (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + هیچ ) بی چیز.- بی هیچ مردم ؛ مردم بی چیز. فقیر. نادار : تهیدست بر خوبرویان مپیچ که بی هیچ مردم نیرزد...
هیچ کس . [ ک َ ] (ضمیر مبهم مرکب ) کسی . شخصی . (فرهنگ فارسی معین ). || (ص مرکب ) ناچیز. بی چیز. بی ارزش . نالایق . (فرهنگ فارسی معین ). فعل ...
هیچ بر هیچ (نف) بیپایه. بیمعنا. بیپایه. نااستوار.
از آن دولت که باداعداش بر هیچ
به همت یاریـی خواهم دگر هیچ
(نظامی، خسرو و شیرین)
مغز پال...
هیچ رو. هیچ روی. مانند به هیچ وجه، هیچگاه، به هیچ شکل و صورت. عبارت به هیچ وجه من الوجوح=به هیچ شکل از اشکال متصور.
هیچ گاه . (ق مرکب ) هیچ وقت . هرگز : گر کند هیچ گاه قصد گریزخیز ناگه به گوشش اندر میز.خسروی .
هیچ چیز. (ق مرکب ) چیزی . به چیزی . || (ص مرکب ) بی اعتبار. بی ارزش . (فرهنگ فارسی معین ).- به همه هیچ چیز خریدن ؛ بضاعت فراوان در مقابل ...
هیچ مرد. [ م َ ] (اِ مرکب ) کنایه از مرد ضعیف و زبون . (آنندراج ) : جهان آن کسی راست کو در نبردپی مرد نگذاشت بر هیچ مرد.نظامی (از آنندراج ).