نیم
نویسه گردانی:
NYM
نیم. (ن. یَ. م). مخفف نیستم. دُشمَن به قَصد حافظ اَگَر دَم زند چه باک مِنَّت خُدای را که نیم شَرمسارِ دوست حافظ.
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۳ ثانیه
نیم زبان . [ زَ ] (ص مرکب ) کنایه از کم گو و شخصی که از حیا و ادب یا از صلابت و مهابت مخاطب سخن نتواند گفت . (آنندراج ). کسی که از خجالت و...
نیم روزه . [ زَ / زِ ] (ص نسبی ) منسوب به نصف روز. || نصف روزی . (ناظم الاطباء). کارگر که نیمی از روز کار کند. || (ق مرکب ) در نیمی از روز...
نیم روزی . (ص نسبی ) نصف روزی . نیمروزه . || اهل نیمروز. منسوب به ولایت نیمروز. از مردم نیمروز.
نیم روشن . [ رَ / رُو ش َ ] (ص مرکب ) نیمه روشن .که اندکی روشن است و کاملاً تاریک نیست : چو آمد شب آن نیم روشن دیارسیه مشک بر عود کرد اختی...
نیم سفته . [ س ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نیم سوراخ کرده شده . (برهان قاطع). که کار سفتن و سوراخ کردن آن هنوز به پایان نرسیده است : نخستین...
نیم سوخت . (ن مف مرکب ) نیم سوخته . نیم سوز : ز آتش خورشید شد نافه ٔ شب نیم سوخت قوت از آن یافت روز خوش دم از آن شد بهار.خاقانی .
نیم شاهی . (اِ مرکب ) مسکوکی از مس و غیره معادل چهل یک قران . یک پول . یک پولی . (یادداشت مؤلف ).
نیم زنگی . [ زَ ] (ص مرکب ) سیه چرده . کبود. در بیت زیر مقصود سپهر است : ازین ابلق سوار نیم زنگی که در زیر ابلقی دارد دورنگی .نظامی .
نیم ضربی . [ ض َ ] (ص نسبی ) (اصطلاح صحافان ) جلد چرمی نیم ضربی . جلد تیماجی نیم ضربی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ضربی شود.
نیم طبیب . [ طَ ] (ص مرکب ) کسی که دعوی طبابت کند لیکن مهارت نداشته باشد.- امثال :نیم طبیب بلای جان است و نیم ملا خطر ایمان . (یادداشت ...