غیر
نویسه گردانی:
ḠYR
غیر /qeyr/ معنی ۱. [جمع: اغیار] دیگر. ۲. کس دیگر؛ بیگانه. ۳. ادات سلب؛ نا (در ترکیب با کلمۀ دیگر): غیرارادی، غیرجایز، غیرخالص، غیررسمی، غیرطبیعی، غیرعادی، غیرعمد، غیرلازم، غیرمٲ کول، غیرمتعظ، غیرمسئول، غیرملفوظ، غیرممکن. ⟨ غیرِ: (حرف اضافه) جز؛ بهجز. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. جز، سوا، مگر ۲. دیگر، سایر ۳. اجنبی، بیگانه ۴. غریبه، ناآشنا ۵. دگرگون، دیگرگون، متفاوت، مختلف، نامشابه ≠ آشنا، خودی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
غیر. (اِ) جوششی باشد که در اعضا پهن شود و بشره را سرخ گرداند و آن را به عربی شَری ̍ ۞ خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ).
غیر. [ غ َ ] (ع مص ) دیه دادن . (از اقرب الموارد) ۞ . اسم مصدر آن غیرَة است . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || رشک بردن . (دهار). رشک خوردن ...
غیر. [ ی َ ] (ع اِ) گشتن حال .تغیر حال . (متن اللغة). تغیر. دگرگونی : تا نصیحتگر او بود براو بود پدیدچون نصیحت نشنید آمد در کار غیر. فرخی .تا جها...
غیر. [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ غیرَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یکی از معانی آن دیه است ، چنانکه گویند: ان لم تقبلوا الغیر جدعنا انوفکم ؛ یعنی ...
غیر. [ غ ُ ی ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَیور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) رجوع به غَیور شود.
من غیر. [ م ِ غ َ ] (حروف جر + اسم ) کلمه ٔ نفی یعنی بدون و بجز. (ناظم الاطباء).
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آن دو این است:
اَمَنت (سنسکریت: اَمَنتو)
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: نشدنی (دری) نِشاین neŝāyen (پهلوی)***فانکو آدینات 09163657861
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: اکالیا ákâliâ (سن: ákâlya)، خمینه xamine (پارسی نو) **** فانکو آدینات 09163657861
بنات غیر. [ ب َ ت ُ ی َ ] (ع اِ مرکب ) کذب . باطل . || دواهی . (از المرصع).