اجازه ویرایش برای همه اعضا

لب

نویسه گردانی: LB
لب /lab/ (اسم) [پهلوی: lap] ‹دلو، لفچ، لفچه› ۱. (زیست‌شناسی) کناره دهان از بالا و پایین که روی دندان‌ها را می‌پوشاند و جزء اندام سخن‌گویی است. ۲. کناره چیزی. ۳. [مجاز] زبان یا دهان. ⟨ لب برچیدن: (مصدر لازم) لب‌ها را به هم فشردن در هنگام غم یا پیش از گریه کردن، به‌ویژه در اطفال. ⟨ لب بستن: (مصدر لازم) [مجاز] خاموشی گزیدن؛ سخن نگفتن. ⟨ لب ترکردن: (مصدر لازم) ۱. ترکردن لب‌ها به آشامیدن جرعه‌ای آب یا شراب. ۲. [عامیانه، مجاز] کمترین سخن را بر زبان راندن؛ اشاره کردن. ⟨ لب جویدن: (مصدر لازم)= ⟨ لب خاییدن ⟨ لب خاییدن: (مصدر لازم) [قدیمی] دندان گرفتن لب از شرم یا تاسف. ⟨ لب دوختن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] خاموشی گزیدن؛ سخن نگفتن: ◻︎ مدتی می‌بایدش لب دوختن / از سخن تا او سخن آموختن (مولوی: ۱۰۱). ⟨ لب فروبستن: (مصدر لازم)= ⟨ لب بستن ⟨ لب گزیدن: (مصدر لازم) ۱. به دندان گرفتن لب. ۲. [مجاز] اظهار تاسف، پشیمانی، یا تعجب: ◻︎ سوی من لب چه می گزی که مگوی / لب لعلی گزیده‌ام که مپرس (حافظ: ۵۴۶). فرهنگ فارسی عمید. ///////////////////////////////////////////////////////////////////////// تو مَگَر بَر لبِ آبی به هَوَس بِنشینی وَر نَه هَر فِتنِه که بینی هَمه از خود بینی. ///////////////////////////// حافظ.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
خاک بر لب مالیدن . [ ب َ ل َ دَ ] (مص مرکب ) رسمی است در هند که چون خواهند چیزی را با تأکید انکار کنند با دست خاک از زمین برداشته بر لب م...
جان به لب رسیدن . [ ب ِ ل َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مشرف بر مرگ بودن . (بهار عجم ) : پدر که جان عزیزش بلب رسید چه گفت یکی نصیحت ...
لب به دندان گزیدن . [ ل َ ب ِ دَ گ َدَ ] (مص مرکب ) با گزیدن لب ، خشم یا اسف یا شگفتی یا پشیمانی نمودن . رجوع به لب گزیدن شود : وگر سیدش ...
جان به لب برنهادن . [ ب ِ ل َ ب َ ن ِ / ن َ دَ] (مص مرکب ) حاضر و آماده بودن برای فداکاری . تا پای جان در انجام دادن کار کسی مهیا بودن : ...
جان به لب رسانیدن . [ ب ِ ل َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) آزار کردن . اذیت رساندن . چندانکه مشرف بمرگ شود : هزار بیدل مشتاق را بحسرت آن که لب ...
تبسم به لب درشکستن . [ ت َ ب َس ْ س ُ ب ِ ل َ دَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) از خنده بازداشتن . خنده را فروکشتن . مانع از خنده شدن : برویم در خن...
شنیده‌ایم که محمود غزنوى، شب دِى شراب خورد و شبش جمله در سَمور گذشت گداى گوشه ‏نشینى لب تنور گرفت لب تنور بر آن بینواى عور گذشت‏ على الصّباح بزد ن...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.