میدان
نویسه گردانی:
MYDʼN
میدان /meydān/ معنی ۱. محوطهای معمولاً دایرهایشکل که چندین خیابان را به هم ارتباط میدهد: میدان مادر. ۲. زمین معمولاً وسیع بازی و ورزش: میدان اسبدوانی. ۳. زمین جنگ و مبارزه: میدان جنگ. ۴. مکان فروش کالایی معیّن: میدان ترهبار. ۵. مکان قابل رؤیت: میدان دید. ۶. محل و عرصۀ انجام یک کار: میدان فعالیت، میدان عمل. ۷. [مجاز] جنگ؛ نبرد. ⟨ میدان دادن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] به کسی مجال و فرصت دادن که هر کار میخواهد بکند. فرهنگ فارسی عمید. ////////////////////////////////////////////////////////////////////////////گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند کس به میدان در نمیآید سواران را چه شد ///////////////////////////////////////////////////////////////////////////// حافظ مترادف و متضاد ۱. زمین مسابقه، زمین بازی ۲. ساحت، عرصه ۳. فضا ۴. گستره، محوطه ۵. جولانگاه ۶. صحنه، معرکه ۷. رزمگاه، مصافگاه ۸. زمینه فعالیت دیکشنری انگلیسی ترکی عربی arena, compass, place, plaza, scope, square https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85 میدان واژهای پارسی به معنای فضای بازی در برخوردگاه چند خیابان است. اخیراً این واژه عیناً در برخی متون اروپایی برای توصیف میدانهای بزرگ استفاده میشود.[۱] از میدانها برای دستفروشی، برپایی بازارهای روز، برپایی تظاهرات و غیره هم استفاده میشود. در بسیاری از میدانها، چمن، فواره، یادمان و تندیسهایی به منظور زیباسازی ساخته و نهاده میشود. نهادهای بزرگ شهری و کشوری مانند شهرداریها و وزارتخانهها هم معمولاً در دور میدانهای اصلی شهرها قرار دارند. درفیزیک هم میدان به مجموعهای از برداریهای همسان و همسو گویند که نظایر آن میدانهای الکتریکی و مغناطیسی است. نکته:میدانهای غیریکنواخت هم در طبیعت یافت میشود ولی ارزش محاسباتی ندارد. مانند میدان گرانشی زمین. ریشهشناسی واژه[ویرایش] میدان واژهای پارسی میباشد که از ریشه می با پسوند دان تشکیل یافتهاست.[۲] جان ریچاردزون ایرانشناس در سال ۱۷۰۰ میلادی فرهنگ عربی و فارسی و انگلیسی خو د را نوشت و در دانشگاه اکسفرت به عنوان داکترایاش پذیرفته شد. وی «می دان» را یکبار «پیاله می» و بار دیگر میدان را بخشی از زمینی باز (بدون آبادی) برگردان نمودهاست.[۳][۴] میدان به معنی عیش فراخ خوش هم بکار رفتهاست. جان ریچاردزون با کتاب توماس هاید (چاپ ۱۷۰۰ میلادی) آشنایی داشت که در آن در حدود ۵۰ فرهنگ فارسی از ایرانزمین و هند درج هستند. واژه می برای شراب از میوهها و به ویژه از میوه انگور گفته میشود. در بسیاری از واژههای پارسی این واژه به عنوان پسوند و پیشوند به کار برده شدهاست: میگسار, میخوش, میگون، میمون) , می ناب, میکده، می جو (نبات یا گیاه شرین), میخانه، میال, میمنت, میزده, میستان (ستان می), میستان (هم روستاهای ایرانزمین) , میشوم (ضد: میمون) وغیره در میدانهای ایرانزمین در چار جشن بزرگ باستانی خورشیدی، نوروز و مهرگان، یلدا و تیرگان مِی خورده میشد. گفته میشود که سرکه و می را ایرانیان از انگور و آب انگور اختراع کردند؛ و الکل را زکریای رازی در نزدیکی تهران کشف نمود. سرکه بخش جداییناپذیر خوان نوروزی میباشد. آب هفتمیوه در سر دسترسخوان (سفره) قرار داده میشود. گفته میشود که در ایرانزمین باستان در حدود ۱۲۰ انواع گوناگون انگور وجود داشت. قرار پژوهش در سال ۱۹۶۰ میلادی تنها در کشور به نام افغانستان ۴۴ رقم میوه انگور وجود داشت. انگور شیراز و هاجی فیروز، هرات و کندهار و شمالی (مناطق کابلزمین تا به استالف که استافیل هم به آن نامیده شدهاست) بسیار خوشمزه میباشند. کشور ایران در حدود ۲۷۰۰۰۰ هکتار تاکستان انگور دارد. کشور نامنهاد افغانستان ۵۱۸۰۰ هکتار! می یا شر+اب در زمان پیش از اسلام نقش در حیات مردم بازی میکرد و می و می ناب در ادبیات پارسیزبانان ایرانزمین پس از اسلامی شدن به عنوان استعاره و سمبول حقیقت در مهر و محبت و عشقورزی به کار برده شدهاست. میدان نامهای مشهور باغها و جایگاه عمومی مردم در بخشهای باستانی ایرانزمین قرار داشتند که امروز جز از کشورهای آسیای مرکزیاند. در بناگاهای میدانهای بزرگ ایرانزمین سرودخوانی و موسیقی و نمایشهای عشقی مانند نمایشگاههای دیونیسوس ("جشنهای می یونانی") پرپا میشدند نامهای این میدانها با نامهای اساطیر ایرانزمین در پیوند بودند: • آتشکده تخت رستم • میدان رستم غزنه • میدان رستم کابل (بابرنامه) • میدان رستم زابل • تخت رستم نیمروز • تخت رستم (افغانستان) سمنگان • تخت رستم (بلخ) • تخت رستم (فارس) تخت رستم در عرض و طول جغرافیایی ۲۹٫۹۶۷۰۹۷، ۵۲٫۸۸۱۲۹۱ در ۲٫۵ کیلومتری جنوبی نقش رستم • نقش رستم (فارس) • تخت رستم فراه • استان میدان-وردک میدانشهر در زمانهای ییش از اسلام در زمینی که در آنجا می فروشان، می را میفروختند یا بازار می فروشان، میدان نامیده شدهاست. آدام اولئاریوس ممکن است نخستین ایرانشناس آلمانی باشد که در سال ۱۶۴۷ در سفرنامهاش به نام «توضیحات اغلب دلپذیر از سفر خاوری» (به آلمانی: Oft begehrte Beschreibung der orientalischen Reise) و در کتاب پیرامون سفرش به ایرانزمین در سال ۱۶۵۶ به نام (به آلمانی: Vermehrte neue Beschreibung der [...] Persischen Reise) واژه «میدان» را در پیوند به میدانهای ایرانزمین به کار بردهاست. الفرت دپپر و یوهان کریستوف بیر ایرانشناسان آلمانی اند که بعد از آن در اثرشان از میدان چندین بار یاد کردهاند. اثر شان زیر نام توضیح امپراطوری شاهی پارس (به آلمانی: Beschreibung des Koenigreichs Persien) در سال ۱۶۸۱ میلادی در نورنبرگ بچاپ رسید. این دو دانشمند آلمانی در کتاب خویش نگاریدهاند که میدان در پیش در یا هوف (Hof) یا فورتی (Pforte) بنا میشدند. واژهها با پسوند دان[ویرایش] پسوند دان نشانگر جا شهرها[ویرایش] • زاهدان • همدان • آبادان • میدان مرکزی شهر • میدان شهر پسوند دان نشانگر جا ظروف[ویرایش] • نمکدان یا نمکدانی • شکردان یا شکردانی • گلدان یا گلدانی • میدان و ی میدانی • دیگدان، آبدان، خاکدان، شمعدان، خاکستردانی، چمدان، سیمدان وغیره. • شراب ایرانی می با پسوند وند هم ساخته شدهاند که چگونگی یک شیء را بیان میکند، مانند میوند، ولسوالی میوند پانویس[ویرایش] 1. ↑ میدان استقلال کییف: آرمانها و واقعیتها، بیبیسی فارسی 2. ↑ William Andrew: A Comprehensive Synopsis of the Elements of Persian Grammar: With Some Remarks on the Arabic [۱], London. 1830 3. ↑ https://archive.org/stream/dictionarypersia00johnuoft#page/1282/mode/2up 4. ↑ https://archive.org/stream/dictionarypersia00johnuoft#page/1284/mode/2up منابع[ویرایش] • Wikipedia contributors, "Town square," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Town_square&oldid=182498841 (accessed January 12, 2008). • https://archive.today/20150309195309/http://www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-93d1d1339d5b441789d16d0d6ffaba46-fa.html • http://qamosona.com/G/index.php/term/,6f57b19b61545aac9b9ea5adaa605eae.xhtml • Olfert Dapper/Johann Christoph Beer:[۲] Beschreibung des Koenigreichs Persien, Nürnberg, 1681 • https://web.archive.org/web/20150402161438/http://www.vitis-vea.de/admin/volltext/e054407.pdf • HYDE, Thomas. [۳] Veterum Persarum et Parthorum et Medorum Religionis Historia. 1700, London • https://books.google.de/books?id=cPVTAAAAcAAJ&pg=PA426&dq=Adam+Olearius+Maidan&hl=de&sa=X&ei=4SIAVYyfIYupygObp4H4Cg&ved=0CDAQ6AEwAQ#v=onepage&q=Adam%20Olearius%20Maidan&f=false گسترش • ن • ب • و بخشهای بازار ایرانی گسترش دادههای کتابخانهای ردهها: • اصطلاحات برنامهریزی و طراحی شهری • برنامهریزی و طراحی شهری • پارکهای عمومی شهری • چشمانداز • شهرک • طراحی شهری • معماری چشمانداز • مناطق حفاظتشده • میدانها • این صفحه آخرینبار در ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۳ ساعت ۰۷:۰۰ ویرایش شدهاست.
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۸ ثانیه
هم میدان . [ هََ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) هم نبرد یا همزور : دو هم میدان به هم بهتر گراینددو بلبل بر گلی خوشتر سرایند.نظامی .
میدان سر. [ م ِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا تجن بخش مرکزی شهرستان شاهی ، واقع در 8هزارگزی جنوب باختری شاهی با 370 تن جمعیت . آب آ...
میدان چای . [ م ِ ] (اِخ ) مهرانرود. (لغات فرهنگستان ). رجوع به مهرانرود شود.
میدان آرا. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) میدان آرای . آراینده ٔ میدان . میدان آراینده . سوارکار ماهر که در میدان جنگ یا گوی بازی با اسب هنرنمایی ک...
تنگ میدان . [ ت َ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) آنکه میدان کوتاه داشته باشد. (از آنندراج ). که میدان او کم وسعت و محدود باشد : قدح قُعده کن ساتکینی...
روز میدان . [ زِ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز جنگ .(از آنندراج ). بمجاز روز نبرد و پیکار : اسب لاغرمیان بکار آیدروز میدان نه گاو پروا...
سبز میدان . [ س َ م َ / م ِ ] (اِمرکب ) کنایه از آسمان . (ناظم الاطباء) (استینگاس ).
هفت میدان . [ هََ م َ /م ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از هفت آسمان است : کمندش در شتاب آهنگ بیشی فلک را هفت میدان داده پیشی . نظامی .به یک صفرا که ...
سبزه میدان . [ س َ زَ / زِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) میدانی که سبزه در آن بُوَد.میدان که بسبزه و گل و گیاه آراسته بُوَد. هر میدان که در آن گل...
سبزه میدان . [ س َ زَ م َ ] (اِخ ) نام میدانی است در تهران نزدیک میدان ارک در جلو بازار. رجوع به سبزمیدان شود. || نام میدانی است در رشت...