ولایت
نویسه گردانی:
WLAYT
ولایت: اختیاری که ناخواسته به کسی داده شده یا خودش به دست آورده تا سرپرستی کسی را در همه ی زمینه ها داشته باشد. مانند ولایت پدر بر فرزند که فرزند به پدرش اختیار نداده است. (https://www.cnrtl.fr/definition) همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای مانوی پِشاری peshAri است.**** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
میان ولایت . [ وِ ی َ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت مشهد خراسان . عده ٔ قراء، 164. مساحت ، 16 فرسخ . مرکز، قریه ٔ حاجی آباد. حد شمالی : بلوک کلات . شرقی...
پائین ولایت . [ وَ ی َ ] (اِخ ) بلوکی از ولایت اسفراین خراسان دارای 27 قریه .
پائین ولایت . [ وَ ی َ ] (اِخ ) بلوکی از تربت حیدریه ٔ خراسان . قراء آن 38 و مساحت به 4 فرسنگ مربع بالغ است . مرکز آن شهر تربت است و حدّ شمالی...
پائین ولایت . [ وَ ی َ ] (اِخ ) بلوکی است از ولایت مشهد خراسان . قرای آن 84، مساحتش 24 فرسنگ مربع و مرکز آن قریه ٔ آب مال است . از شمال به ...
ولایت پیمای . [ وَ / وِ ی َ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) پیماینده ٔ ولایت . طی کننده ٔ ولایت : اسب او را چه لقب ساخته اندمملکت گیر و ولایت پیمای .فرخی ...
ولایت پرداز. [ وَ / وِ ی َ پ َ ] (نف مرکب ) صافی کننده و پاک کننده ٔ ولایت از سرکشان و دشمنان : پسران ملکی کآن ملک او را پسر است که به تیغ ...
ولایت ستانی . [ وَ / وِ ی َ س ِ ] (حامص مرکب ) عمل ولایت ستان .
هارون ولایت . [ وَ ی َ ] (اِخ ) یکی از بناهای تاریخی شهر اصفهان که در زمان شاه اسماعیل صفوی ساخته شده است . رجوع به این ماده ذیل اصفهان...
خرقه ٔ ولایت . [ خ ِ ق َ / ق ِ ی ِ وِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به «خرقه در نزد صوفیان » ذیل «خرقه » شود.
یکی از ولایات شمالی افغانستان است