ولایت
نویسه گردانی:
WLAYT
ولایت: اختیاری که ناخواسته به کسی داده شده یا خودش به دست آورده تا سرپرستی کسی را در همه ی زمینه ها داشته باشد. مانند ولایت پدر بر فرزند که فرزند به پدرش اختیار نداده است. (https://www.cnrtl.fr/definition) همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای مانوی پِشاری peshAri است.**** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
ولایت عهد. [ وَ / وِ ی َ ت ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقام ولی عهد : به هیچ حال رخصت نیافت نام ولایت عهد از ما برداشتن . (تاریخ بیه...
ولایت گیری . [ وَ / وِ ی َ گی ] (حامص مرکب ) عمل و شغل ولایت گیر : او خود به ولایت گیری رفته بود. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 3). و او...
ولایت ستان . [ وَ / وِ ی َ س ِ ] (نف مرکب ) ولایت ستاننده . کشورستان . کشورگشاینده . فتح کننده . (یادداشت مرحوم دهخدا).پادشاهی که ولایت ها تسخیر ...
ولایت بخشی . [ وَ / وِ ی َ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل ولایت بخش .
ولایت پناه . [ وَ / وِ ی َ پ َ ] (ص مرکب ) حامی ولایت . پشت و یاور ولایت : مجملی از حال فرخنده مآل حضرت ولایت پناه . (حبیب السیر ج 3 جزو4 ص 2...
بالا ولایت . [ وَ ی َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان کاشمر واقع در جنوب کوه سرخ شمال دهستان مرکزی که از 15 آبادی تشکیل ...
بالا ولایت . [ وَ ی َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه است . این دهستان از 29 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل...
شاه ولایت . [ هَِ وِ ی َ ] (اِخ ) لقبی است که شیعیان فارسی زبان به علی بن ابی طالب علیه السلام دهند.
صاحب ولایت . [ ح ِ وِ ی َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پیر. مرشد. ولی : کسی را که نزدیک ظنت بدوست چه دانی که صاحب ولایت خود اوست .سعدی .
میان ولایت . [ وِ ی َ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت قوچان خراسان دارای 132 قریه . (از جغرافیای سیاسی کیهان ). نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔشهر...