کمال
نویسه گردانی:
KMAL
کمال: داشتن همه ی ویژگی های ایده آل و پایدار در یک یا چند زمینه ی معین.(https://www.cnrtl.fr/definition/perfection) همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آسکِت āsket (اوستایی: آسکتی āsketi)، اسپاتیاک espātyāk (سغدی: اسپتیاک espatyāk)، آپن āpan (اوستایی: آپنه āpana)، اسپور éspur (پهلوی: spur).*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) عطأاﷲ الحسینی از جمله ٔ اکابر و اشراف هرات بود که برای تقدیم پیشکش و ساوری مردم هرات به خیمه ٔ محمدخا...
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) علی بن سلیمان بحرانی از معاصران خواجه نصیر طوسی و در حکمت و علوم عقلی و نقلی متبحر بود. وی استاد ابن ...
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) علی بن مبارک . ازمشاهیر ادبای عرب و از شعرای بزرگ دولت ناصریه ٔ شام و مدتی خطیب بیت المقدس بود و چون پد...
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) علی بن محمدبن الحسن بن یوسف بن یحیی مکنی به ابن النبیه از ادیبان و شاعران مشهور مصری است . بنی ایوب ...
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) علی سمیرمی . وزیر محمودبن محمدبن ملکشاه بود و به خنجر یکی از فدائیان اسماعیلی کشته شد. (از حبیب السیر چ ...
کمال الدین . [ ک َلُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن علی خازن از وزرای دولت سلجوقی است . (تجارب السلف ص 282). از وزرای مسعودبن محمدبن ملکشاه و مردی ...
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن همام الدین عبدالواحد... و رجوع به ابن همام شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کمال پاشا. [ ک َ ] (اِخ ) احمد کمال بن حسن بن احمد. رجوع به احمد کمال پاشا شود.
کمال صالح . [ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سربند پایین است که در بخش سربند شهرستان اراک واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...