اجازه ویرایش برای همه اعضا

شوخ

نویسه گردانی: ŠWḴ
شوخšux معنی ۱. شاد؛ خوشحال؛ زنده‌دل. ۲. بذله‌گو؛ اهل مزاح. ۳. [قدیمی] خوشگل. ۴. [قدیمی] گستاخ. ⟨ شوخ‌و شنگ: [قدیمی] خوشگل و ظریف. مترادف ۱. چرک، شوخگن، فضله، نجس، وسخ ۲. خوشگل، زیبا، ظریف ۳. بی آزرم، بی ادب، بی حیا، گستاخ ۴. بذله گو، دعاب، ظریف طبع، لای گو، لطیفه گو، مَزّاح، مسخره، هَزّال ۵. طناز، فتنه انگیز، فسون ساز ۶. فضول، وقیح ۷. بانشاط، خوشدل، زنده دل، شاد، شنگ. انگلیسی: witty, funy, hilarious
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
شوخ دیده . [ دی دَ / دِ ] (ص مرکب ) شوخ چشم . بی شرم . وقح . وقاح . وقیح . بی حیا. (یادداشت مؤلف ). گستاخ و بی ادب و هرزه و اوباش . (ناظم الاط...
شوخ طبعی . [ طَ ] (حامص مرکب ) تیزطبعی . بذله گویی .
شوخ رویی . (حامص مرکب ) وقاحت . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). صفاقت . وقاح . (یادداشت مؤلف ). خیره چشمی . سترگ روئی . سخت روئی . (زمخشری ). صفاقة...
شوخ زبان . [ زَ ] (ص مرکب ) کنایه از گستاخ گوی . (آنندراج ). گستاخ . (ناظم الاطباء). || عجول در حرف زدن . (ناظم الاطباء).
شوخ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تمرد. (لغتنامه ٔ مقامات حریری ) (زوزنی ). عرم . عرامة. عرام . (منتهی الارب ). و نیز رجوع به شوخ در همه ٔ معانی ...
شوخ و شنگ ؛ از اتباع . خوشگل و ظریف . زیبا و عشوه گر : کنون هر عاشقی کو را می روشن به چنگ آمد بطرف باغ همدم با نگاری شوخ و شنگ آمد. فرخی . بک...
شوخ طبیعت . [طَ ع َ ] (ص مرکب ) دلشاد و خوش طبع. (ناظم الاطباء).
شوخ دیدگی . [ دی دَ / دِ ] (حامص مرکب ) بی شرمی . سفاقت . شوخ چشمی . بی حیائی . بی آزرمی .(یادداشت مؤلف ). جسارت و بیشرمی . (ناظم الاطباء).
شوخ بستن . [ ب َت َ ] (مص مرکب ) پینه بستن دست از کار. (یادداشت مؤلف ): شَثَن ؛ شوخ بستن دست . كَنَب ؛ شوخ بستن دست از عمل . (منتهی الارب...
شوخ ترازو. [ ت َ] (ص مرکب ) دغل ، مأخوذ از سنگ کم ترازو داشتن . (غیاث ). دغل ، زیرا که سنگ کم در ترازو دارد. (آنندراج ).مکار و حیله گر. با حیله...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.