شوخ
نویسه گردانی:
ŠWḴ
شوخšux معنی ۱. شاد؛ خوشحال؛ زندهدل. ۲. بذلهگو؛ اهل مزاح. ۳. [قدیمی] خوشگل. ۴. [قدیمی] گستاخ. ⟨ شوخو شنگ: [قدیمی] خوشگل و ظریف. مترادف ۱. چرک، شوخگن، فضله، نجس، وسخ ۲. خوشگل، زیبا، ظریف ۳. بی آزرم، بی ادب، بی حیا، گستاخ ۴. بذله گو، دعاب، ظریف طبع، لای گو، لطیفه گو، مَزّاح، مسخره، هَزّال ۵. طناز، فتنه انگیز، فسون ساز ۶. فضول، وقیح ۷. بانشاط، خوشدل، زنده دل، شاد، شنگ. انگلیسی: witty, funy, hilarious
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
شوخ گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) شوخ بستن . درشت و هنگفت شدن دست از کار و محنت و مزدوری و پینه بستن آن . (ناظم الاطباء). پدید آمدن چ...
شوخ با تمیز. اسمی است مرکب، متشکل از موصوفِ «شوخ» و صفتِ «با تمیز». در اینجا «با تمیز» معادل است با «اهل تمیز»؛ نفی «با تمیز»، «بی تمیز» است. واژۀ «شو...
شوخ بست شدن . [ ب َ ش ُ دَ ](مص مرکب ) پینه بستن . (یادداشت مؤلف ). شغه بستن . کَوَره بستن . سخت شدن پوست دست یا پا از کار بسیار.