ذات
نویسه گردانی:
ḎʼT
این واژه در سنسکریت دهاتو dhātu (پایه، عنصر، عنصر اولیه، جوهر، ماده ی نخستین) و در اوستایی ذاته żāta بوده است با همان معنی سنسکریت؛ و واژه های: نیذاته niżāta (نژاد، نهاد، سرشت، فطرت، خوی، اخلاق، خُلق، ذات، گوهر. رفتار، کردار، کنش، فعل، عمل، اقدام) هوذاته hu-żāta (نیکوسرشت، خوش ذات) اهوره ذاته ahurażāta (دارای سرشت اهورایی، دارای ذات خدایی) و چندین واژه ی دیگر به خوبی نشان می دهد که ذات پارسی است.***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
ذات الصمد. [ تُص ْ ص َ م َ ] (اِخ ) موضعی است و گویند آبی است در شاکلةالحمی از ضریة و در آنجا جنگی بوده است بنی یربوع را و روز این جنگ را ی...
ذات الصور. [ تُص ْ ص ُ وَ ] (اِخ ) غزو ذات الصور. بلعمی در ترجمه ٔ طبری گوید : چنین گویند که اندر دریاغزو کردن بر مسلمانان معاویه بگشاد و بروز...
ذات الصور. [ تُص ْ ص ُ وَ ] (اِخ ) (دز...) (قلعه ...) (معرکه ..) و در مثنوی مولوی در حکایت سه پادشاه زاده که به دستور پدر بسیاحت ممالک شدند و...
ذات الصوی . [ تُص ْ ص ُ وا ] (اِخ ) موضعی است .
ذات الضال . [ تُض ْ ضا ] (اِخ ) موضعی به نواحی مدینه ٔ رسول صلوات اﷲ علیه . (المرصع).
ذات الصفا. [ تُص ْ ص َ ] (اِخ ) نام قریه ای به فیوم . || نام ماری یا قسمی مار که نابغه ذکر آن را در شعر آورده و قصه ای دارد.
ذات الطیر. [ تُطْ طَ ] (اِخ ) رجوع به ذات الدیر شود.
ذات الظبی . [ تُظْ ظَ ] (اِخ ) یکی از بلاد بنی سلیم است .
ذات فرقین . [ ت ُ ف َ / ف ِ ] (اِخ ) پشته ای است میان بصره و کوفه در بلاد تمیم .
ذات معجمة. [ ت ُ م َ ج َ م َ ] (ع ص مرکب ) شتر ماده ٔ توانا و فربه باقی مانده ٔ بر سیر.