ذات
نویسه گردانی:
ḎʼT
این واژه در سنسکریت دهاتو dhātu (پایه، عنصر، عنصر اولیه، جوهر، ماده ی نخستین) و در اوستایی ذاته żāta بوده است با همان معنی سنسکریت؛ و واژه های: نیذاته niżāta (نژاد، نهاد، سرشت، فطرت، خوی، اخلاق، خُلق، ذات، گوهر. رفتار، کردار، کنش، فعل، عمل، اقدام) هوذاته hu-żāta (نیکوسرشت، خوش ذات) اهوره ذاته ahurażāta (دارای سرشت اهورایی، دارای ذات خدایی) و چندین واژه ی دیگر به خوبی نشان می دهد که ذات پارسی است.***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ذات العشر. [ تُل ْ ع ُ ش َ ] (اِخ ) موضعی است به طریق حاجیان بصره نزدیک هجر. و موضعی نزدیک طنب و ماریة || ذات العشیرةَ. رجوع به ذات العش...
ذات العجم . [ تُل ْ ع َ] (اِخ ) نام اسب حنظلةبن اوس سعدی . (منتهی الارب ).
ذات العرض . [ تُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) داود ضریر انطاکی در تذکره ذیل کلمه ٔ شوصه و ذات جنب گوید: و یقال لما بین الکتفین منها ذات العرض و مقا...
ذات العیص . [ تُل ْع ِ ] (اِخ ) نام موضعی است . تغلبی گوید : سألت عنهم و قد سدت اباعرهم من ابین رحبة ذات العیص فالعدن .(معجم البلدان ).
ذات العین . [ تُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) سلفینون . صریمةالجدی . عنبیة. فلومانن ۞ .
ذات العین . [ تُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) علت چشم . (آنندراج ).
ذات العین . [ تُل ْ ع َ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب در ذیل عنوان و من واسط الی ثعلبیة گوید : از واسط تا شعشعة سی میل از او تا عیص سی ...
ذات الغار. [ تُل ْ ] (اِخ ) چاهی است با آب بسیار و خوش به سه فرسنگی سوارقیة.
ذات الغضا. [ تُل ْ غ َ ] (اِخ ) موضعی است که نام آن در شعر عرب بسیار آمده است . و غضا نوعی از طرفا یعنی گز است . (المرصع).
ذات الغمر. [ تُل ْ غ َ] (اِخ ) نام موضعی است . قیس هذلی راست : سقی اﷲ ذات الغمر و بلاً و دیمةًو جادت علیها بارقات اللوامع.(المرصع)