ذات
نویسه گردانی:
ḎʼT
این واژه در سنسکریت دهاتو dhātu (پایه، عنصر، عنصر اولیه، جوهر، ماده ی نخستین) و در اوستایی ذاته żāta بوده است با همان معنی سنسکریت؛ و واژه های: نیذاته niżāta (نژاد، نهاد، سرشت، فطرت، خوی، اخلاق، خُلق، ذات، گوهر. رفتار، کردار، کنش، فعل، عمل، اقدام) هوذاته hu-żāta (نیکوسرشت، خوش ذات) اهوره ذاته ahurażāta (دارای سرشت اهورایی، دارای ذات خدایی) و چندین واژه ی دیگر به خوبی نشان می دهد که ذات پارسی است.***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
ذات نیرین . [ ت ُ ن َ ] (ع ص مرکب ) ناقه ٔ ذات نیرین ، ناقه ٔ کلانسال که در آن بقیه ای باشد. (منتهی الارب ). ناقة ذات انیار. و ابن الاثیر در ال...
ذات یدین . [ ت ُ ی َ دَ ] (ع اِ مرکب ) قبل ذات یدین ؛ پیش از هر چیز. قبل از همه . به اول وَهلة: لقیته قبل ذات یدین . و قیل اول نفس ذات ی...
یکصدی ذات . [ ی َ / ی ِ ص َ ] (اِ مرکب ) منصبی از مناصب . صاحبان آنندراج و غیاث می نویسند: بدان که منصب یکصدی ذات را دولک دام مقرر باشد چون ...
ذات الربا. [ تُرْ رَ ] (اِخ ) موضعی است بدانسوی جحفة. کثیر گوید : الی ابن ابی العاصی بدوت ارقلت (؟)و بالسفح من ذات الربا فوق مطعن .(از المر...
ذات الرجع. [ تُرْ رَ ] (ع ص مرکب ) صفت آسمان : و السماء ذات الرجع. (قرآن 11/86). لانها ترجع الغیب و ارزاق العباد. (المرصع).
ذات الرضم . [ تُرْ رَ ](اِخ ) موضعی بنواحی وادی القری و تیماء. (المرصع).
ذات الرعد. [ تُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) جنگ . حرب . شر و شدّت . و در مثل است : جاءَ بذات الرعد و الصلیل ، یعنی برپا کرد فتنه و شر را چنانکه ابر رعد و...
ذات الخال . [ تُل ْ ] (اِخ ) نام موضعی است .
ذات الخال . [ تُل ْ ] (اِخ ) لقب معشوقه ٔ هارون الرشید خلیفه ٔ عباسی است که بحسن و هنر و دانش و دهاء مشهور است . و نام او خنث است و لقب ذات ...
ذات الخیم . [ تُل ْ خی ی َ ](اِخ ) از بلاد مهره به اقصای یمن . (معجم البلدان ).