ذات
نویسه گردانی:
ḎʼT
این واژه در سنسکریت دهاتو dhātu (پایه، عنصر، عنصر اولیه، جوهر، ماده ی نخستین) و در اوستایی ذاته żāta بوده است با همان معنی سنسکریت؛ و واژه های: نیذاته niżāta (نژاد، نهاد، سرشت، فطرت، خوی، اخلاق، خُلق، ذات، گوهر. رفتار، کردار، کنش، فعل، عمل، اقدام) هوذاته hu-żāta (نیکوسرشت، خوش ذات) اهوره ذاته ahurażāta (دارای سرشت اهورایی، دارای ذات خدایی) و چندین واژه ی دیگر به خوبی نشان می دهد که ذات پارسی است.***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ذات حافر. [ ت ُ ف ِ ] (ع ص مرکب ) رجوع به ذوات الحافر شود.
ذات حبیس . [ ت ُ ح َ ] (اِخ ) موضعی است به مکّه و بدانجاست کوه سیاه موسوم به اظلم . (المرصع).
ذات سوار. [ ت ُ س ِ ] (اِخ ) زنی مجلّله و صاحب مکانت : لو ذات سوار لطمتنی .
ذات رفرف . [ ت ُ رَ رَ ] (اِخ ) وادیئی است بنی سلیم را. (معجم البلدان یاقوت ).
ذات الید. [ تُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) ملک ید. مال . مملوک . ثروت . حریشه . دارائی : از ذات الید خویش آنچه مکنت داشت هریک را مراعات کرد تا همگ...
ذات ایله . [ ت ُ ل َ ] (ع اِ مرکب ) ماری خرافی که به آدمی حمله آرد.
ذات مغول . [ ت ُ م ِغ ْ وَ ] (ع ص مرکب ) فرس ذات مغول ؛ اسپ پیشی گیرنده .
ذات منسم . [ ت ُ م َ س ِ ] (ع ص مرکب ) صاحب سَپل . نرم پای . ج ، ذوات المنسم . چون شتر و فیل و شترمرغ .
ذات منور. [ ت ُ م َن ْ وَ ] (ع ص مرکب ) یقال بغاه اﷲ ذات منور؛ ای ضربة او رمیةً تنیر فلاتخفی علی احد. (منتهی الارب ).
ذات لیلة. [ ت َ ل َ ل َ تِن ْ ] (ع ق مرکب ) شبی . (قاضی بدر محمدخان دهار). در شبی . (مهذب الاسماء). شبی از شبها.