ذات
نویسه گردانی:
ḎʼT
این واژه در سنسکریت دهاتو dhātu (پایه، عنصر، عنصر اولیه، جوهر، ماده ی نخستین) و در اوستایی ذاته żāta بوده است با همان معنی سنسکریت؛ و واژه های: نیذاته niżāta (نژاد، نهاد، سرشت، فطرت، خوی، اخلاق، خُلق، ذات، گوهر. رفتار، کردار، کنش، فعل، عمل، اقدام) هوذاته hu-żāta (نیکوسرشت، خوش ذات) اهوره ذاته ahurażāta (دارای سرشت اهورایی، دارای ذات خدایی) و چندین واژه ی دیگر به خوبی نشان می دهد که ذات پارسی است.***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
ذات الخال . [ تُل ْ ] (اِخ ) لقب معشوقه ٔ هارون الرشید خلیفه ٔ عباسی است که بحسن و هنر و دانش و دهاء مشهور است . و نام او خنث است و لقب ذات ...
ذات الخیم . [ تُل ْ خی ی َ ](اِخ ) از بلاد مهره به اقصای یمن . (معجم البلدان ).
ذات الدبر. [ تُدْ دَ ] (اِخ ) عقبه ای است به کوهی و گویند نام موضعی است و دَبرجماعت نحل است .
ذات الدیر. [ تُدْ دَ ] (اِخ ) عقبه ای است به بلاد هذیل و اصمعی ذات الطیور روایت کرده است . (المرصع).
ذات الشری . [ تُش ْ ش ِ ] (اِخ ) موضعی است معروف در قول بریق هذلی : کأن ّ عجوزی لم تلد غیر واحدو ماتت بذات الشری و هی عقیم . ۞
ذات الشری . [ تُش ْ ش َرْی ْ ] (اِخ ) (بسکون الرّاء) نام موضعی است .
ذات السیب . [ تُس ْ س َ ] (اِخ ) رحبه ای است از رحاب اضم ۞ به حجاز. (المرصع) (معجم البلدان ).
ذات الشام . [ تُش ْ شا] (ع اِ مرکب ) ابن الاثیر در المرصع گوید: «ذات الشام »شقشقه ٔ شتر است از آنرو که بر آن نقطه های سیاه باشدچه شام جمع شامة...
ذات الشبق . [ تُش ْ ش ِ ] (اِخ ) موضعی است در شعر : کان ّ عجوزی لم تلد غیر واحدو ماتت بذات الشبق غیر عقیم .
ذات الشیح . [ تُش ْ شی ] (اِخ ) صاحب المرصع گوید: موضعالحزن من دیار بنی تمیم . و در منتهی الارب آید: موضعی است در دیار بنی یربوع که در آن گ...