ذات
نویسه گردانی:
ḎʼT
این واژه در سنسکریت دهاتو dhātu (پایه، عنصر، عنصر اولیه، جوهر، ماده ی نخستین) و در اوستایی ذاته żāta بوده است با همان معنی سنسکریت؛ و واژه های: نیذاته niżāta (نژاد، نهاد، سرشت، فطرت، خوی، اخلاق، خُلق، ذات، گوهر. رفتار، کردار، کنش، فعل، عمل، اقدام) هوذاته hu-żāta (نیکوسرشت، خوش ذات) اهوره ذاته ahurażāta (دارای سرشت اهورایی، دارای ذات خدایی) و چندین واژه ی دیگر به خوبی نشان می دهد که ذات پارسی است.***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
ذات البهق . [ تُل ْ ب َ ] (اِخ ) موضعی است و رؤبة گوید: شذب اخراهن عن ذات البهق . (الموشح ص 319).
ذات البین . [ تُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مشترک میان دوتن یا دو قوم . میان دو کس یا دو جماعت ، دوجانبه . دوجانبی ، دوطرفی . که شامل هر دو جانب ب...
ذات البان . [ تُل ْ ] (اِخ ) قال الطویق بن عاصم النمیری : عرفت لحبی بین منعرج اللوی و اسفل ذات البان مَبداً و محضراًالی حیث فاض المذنبان ...
ذات الثری . [ تُث ْ ث ِ ] (اِخ ) جایگاهی است منسوب به ثری .
ذات الجرف . [ تُل ْ ج ُ رُ ] (اِخ ) موضعی است و در آنجا جنگی عبس و یربوع را بوده است و جایگاهی است در نزدیکی مدینه . (المرصّع).
ذات الجزع . [ تُل ْ ج ِ ] (اِخ ) موضعی است . (المرصّع).
ذات الجنب . [ تُل ْ جَم ْ ] ۞ (ع اِ مرکب ) درد پهلو. (مهذب الاسماء). برسام . جُناب . نوعی بیماری پهلو. درد و آماس پهلو. ورم حارّ مولم در نواحی...
ذات الجیش .[ تُل ْ ج َ ] (اِخ ) نام وادیئی است در یک منزلی مدینه ٔ طیبة میان ذوالحلیفة و برثان و در این ذات الجیش گلوبند ام المؤمنین عایشه ...
ذات الحاذ. [ تُل ْ ] (اِخ ) نام موضعی است و در شعر حجاج آمده است : امسی بذات الحاذ و الحذور. (المرصع) (معجم البلدان ).
ذات الحبک . [ تُل ْح ُ ب ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آسمان . (آنندراج ). و ابن الأثیر در المرصع آرد: گویند بمعنی صاحب خلقت نیکوست و از این جاست ...