ذات
نویسه گردانی:
ḎʼT
این واژه در سنسکریت دهاتو dhātu (پایه، عنصر، عنصر اولیه، جوهر، ماده ی نخستین) و در اوستایی ذاته żāta بوده است با همان معنی سنسکریت؛ و واژه های: نیذاته niżāta (نژاد، نهاد، سرشت، فطرت، خوی، اخلاق، خُلق، ذات، گوهر. رفتار، کردار، کنش، فعل، عمل، اقدام) هوذاته hu-żāta (نیکوسرشت، خوش ذات) اهوره ذاته ahurażāta (دارای سرشت اهورایی، دارای ذات خدایی) و چندین واژه ی دیگر به خوبی نشان می دهد که ذات پارسی است.***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۳۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
ذات ماسل . [ ت ُ س ِ ] (اِخ ) (ابرق ...) قال الشمردل بن شریک الیربوعی و کان صاحب شراب : شربت و نادمت الملوک فلم اجدعلی الکأس ندماناً لها م...
ذات عوار. [ ت ُ ع ِ ] (ع ص مرکب ) آهمند. معیوب . فاسد.
ذات غداة. [ ت َ غ َ تِن ْ ] (ع ق مرکب ) صبحگاهی . بامدادی . به بامدادی . دربامدادی .
ذات عروس . [ت ُ ع َ ] (ع اِ مرکب ) از جمله ٔ مثلی است که زبّاء پس از کشتن جذیمةالأبرش گفت : ذات عروس تری . (المرصع).
ذات عشاء. [ ت َ ع ِ ] (ع ق مرکب ) شامگاهی . در شبانگاهی . بشبانگاهی .
ذات العش . [ تُل ْ ع ُش ش ] (اِخ ) گویند منزلی است بطریق مکه میان صنعا و مکه به أسفل طریق تهامة.
ذات القن . [ تُل ْ ق ِن ن ] (اِخ ) اکمه ای باشد بر کوهی از کوههای اجاء. (المرصع).
ذات الرئة.[ تُرْ رِ ءَ ] (اِ مرکب ) رجوع به ذات الریه شود.
ذات نضائض . [ ت ُ ن َ ءِ ] (ع ص مرکب ) ذات نَضیضَة؛ ابل ذات نضائض یا ذات نضیضة؛ تشنه . عطشان .
ذات ودقین . [ ت ُ وَ ق َ ] (ع اِمرکب ) صاحب دو جهت . داهیة. درد و سختی . (مهذب الاسماء). ذات وجهین . (المرصع). که گوئی آن دو روی دارد.