بور
نویسه گردانی:
BWR
بور. (ص. فا). رنگ پریده. رنگ باخته. آفتاب خورده و رنگ باخته. متمایل به سفیدی شده: زنهار تا چنان نکنی کآن سفیه گفت چون قیر بِه ْ سیاه گلیمی که گشت بور. ناصرخسرو. کی ببینی سرخ و سبز و بور را تا نبینی پیش از این سه نور را. مولوی. موی گردد پس از سیاهی بور نیست بعد از سفیدی الا گور. سعدی. .. پیر گشتی و مینگشتی سیر رنگ ریشت سیاه و بور و سپید گشت و رنگ دلت همان چون قیر میرزا حبیب خراسانی. - موی بور؛ برنگی روشن تر از خرمایی، نزدیک به سپیدی. انگلیسی: faded pale
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
بور. (ص ) سرخ . (ناظم الاطباء). سرخ قرمزرنگ . (فرهنگ فارسی معین ). روباه . اسب . سرخ قهوه ای . سانسکریت «ببهرو» ۞ (سرخ قهوه ای ، قهوه ای )، ا...
بور. (ع ص ) تباه و هلاک شده ٔ بی خیر. تثنیه و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندرا...
بور. [ ب َ ] (ع اِ) زمین خراب نامزروع یا زمینی که یک سال بی زراعت گذارند تا در سال آینده بسیار رویاند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم ال...
بور. [ ب َ / ب ُ] (ع اِ) ج ِ بائر. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
بور. (ع اِ) ج ِ بوار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بور. [ ب َ ] (ع مص ) هلاک شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آزمودن . (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (...
بور. (اِخ ) دهی از دهستان طبس مسینا که در بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع است . دارای 316 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
کم بور. [ ک ُ ] (اِ) زالزالک وحشی سرخ میوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
تپه بور. [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش تکاب است که در شهرستان مراغه و ده هزار و پانصد گزی باختری تکاب و پنج هزارگزی شما...