دائم
نویسه گردانی:
DʼʼM
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نراک narāk، پایا pāyā، مانا mānā، پاینده pāyande، همیشه hamiŝe، همواره hamvāre (دری) نشاک noŝāk (سغدی: noŝak)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
دائم . [ ءِ ] (ع ص ، ق ) همیشه آرامیده و ساکن ، و فی الحدیث نهی علیه السلام ان یبال فی الماء الدائم ؛ ای الساکن . ظل دائم ؛ سایه ٔ آرمیده . ...
تب دائم . [ ت َ ب ِءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حمّای دائم . تب بندی . تب لازم . تب دق . رجوع به تب و دیگر ترکیبهای آن شود.
دائم شدن . [ ءِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جاوید گردیدن . وصوب . (دهار). رهن . (دهار). سجو. مقاتاة. (منتهی الارب ). پیوسته شدن . بردوام شدن . همیشه شدن...
دائم کردن . [ ءِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تدمین . پیوسته کردن . همیشه کردن . بردوام کردن . مداوم کردن .
دائم الصوم . [ ءِ مُص ْ ص َ ] (ع ص مرکب ) که پیوسته روزه دارد. بردوام روزه دارنده .
دائم المرض . [ ءِ مُل ْ م َ رَ ] (ع ص مرکب ) آنکه همواره مریض و بیمار باشد. (آنندراج ). پیوسته بیمار. که هماره با درد بود. مطلی ؛ دائم المرض ....
دائم ذاتی . [ ءِ م ِ تی ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اصطلاحی است در منطق و شرح آن اینکه اعتبار دوام از دو گونه کنند: اول آنکه عموم و خصوص...
دائم الحیض . [ ءِ مُل ْ ح َ ] (ع ص مرکب ) پیوسته بی نماز (زن ).که همه وقت عادت ببیند. که عادت از وی منفک نشود.
دائم الخمر. [ ءِ مُل ْ خ َ ] (ع ص مرکب ) ۞ سکیر. همیشه مست . سکور. که پیوسته شراب خورد. مستلج . مدمن . آنکه همیشه شراب و مِی نوشد. (آنندراج...
دائم السفر. [ ءِ مُس ْ س َ ف َ ] (ع ص مرکب ) مسفار، قلقال ، که پیوسته در سفر باشد. || (در اصطلاح فقه ) از عناوین مستثنی شده ٔ از حکم وجوب ق...