بعد
نویسه گردانی:
BʽD
baad: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پس، سپس (دری) ایگ ig، ادک adak (پهلوی) انو anu (سنسکریت، اوستایی) boad: همتای پارسی این است: ویش viŝ (اوستایی) ابعاد: ویشِل (با پسوند جمع لکی اِل)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۹ ثانیه
خانچه باد. [ چ َ ] (اِخ ) از مزارات هرات است و قبر امیر عبدالواحدبن مسلم و ابونصربن ابی جعفر هروی کرمانی بدانجاست .(از یادداشتهای مرحوم دهخد...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کیسه هوای ایمنی در خودرو ها
باد انبوه = کمپرسور هوا در موتورهای تشاری
باد افشار - کمپرسور هوا در موتورهای تشاری
باد خزانی . [ دِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) منسوب بباد خزان . باد فصل خزان : چو برگ باغ گیرد ناتوانی خبر پیشین برد باد خزانی . نظامی .رجوع ...
باد جنوبی . [ دِ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد منسوب بجنوب : با باد جنوبی شوی جنوبی با باد شمالی شوی شمالی . ناصرخسرو.و رجوع به باد جنوب ...
باد خاستن . [ ت َ ] (مص مرکب ) پدید آمدن باد. انگیخته شدن باد.
باد خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اکتساب هوا کردن . میرخسرو گوید:سحرگه غنچه بنگر بادها خورده ست در پرده بر آن سرخی ّ رو بدْهد ...