اجازه ویرایش برای همه اعضا

بعد

نویسه گردانی: BʽD
baad: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پس، سپس (دری) ایگ ig، ادک adak (پهلوی) انو anu (سنسکریت، اوستایی) boad: همتای پارسی این است: ویش viŝ (اوستایی) ابعاد: ویشِل (با پسوند جمع لکی اِل)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۰ ثانیه
باد مشرقی . [ دِ م َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه از جانب مشرق وزد و آنرا صبا و برین نیز گویند. خُضاخِض . (منتهی الارب ). قَبول . رجوع به ...
باد مخالف . [ دِ م ُ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادی که مخالف جهت حرکت کشتی وقایق وزد. ضد باد موافق . بادی که کشتی را زیان داردو این م...
باد گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) باد در سر کردن . باد در سر گرفتن . متکبر شدن . مغرور شدن . رجوع به باد شود. || در تداول عوام ، بدرد آمدن ع...
باد نوروز. [ دِ ن َ / نُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی باد بهار است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نام لحنی باشد از موسیقی . (بره...
باد راندن . [ دَ ] (مص مرکب ) موجب اخراج ریح شدن .
باد رنگین . [ دِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شعر و بیت است که قصیده و غزل و قطعه و رباعی باشد. (برهان ). کنایه از شعر و غزل . (شرف...
باد شمردن . [ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) بهیچ شمردن . بچیزی نشمردن . رجوع به باد و باد داشتن شود.
خانه ٔ باد. [ ن َ/ ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادگیر. عمارت تابستانی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). بادخانه . || مثلثه ٔ هوایی یعنی بر...
خاک و باد. [ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بنده . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). مطیع. فرمانبردار: فلان خاک و باد تست . || قاصد. (شرفنامه ٔ منیر...
باد و بروت . [ دُ ب ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) باد بروت . کنایه از عجب و تکبر و غرور و نخوت و کبر و پندار و اعجاب و طنطنه و طمطراق باشد. رجوع ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.