بعد
نویسه گردانی:
BʽD
baad: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پس، سپس (دری) ایگ ig، ادک adak (پهلوی) انو anu (سنسکریت، اوستایی) boad: همتای پارسی این است: ویش viŝ (اوستایی) ابعاد: ویشِل (با پسوند جمع لکی اِل)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
باد مسیح . [ دِ م َ ] (اِخ ) بادمسیحا. کنایه از نفس عیسی علیه السلام است که مرده رازنده میکرد. (برهان ). کنایه از دم مسیح که اموات راحیات...
باد مغرب . [ دِ م َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد مغربی . دَبور. رجوع به باد و باد مغربی شود.
باد گنده . [ دِ گ َ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد بویناک . باد متعفن . الریح المنتنة. (اقرب الموارد). زُهْم . زهمة. (منتهی الارب ).
باد گنجی . [ دِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به باد کنجی شود.
باد گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) هدر شدن . باطل شدن . هباء شدن . هلاک شدن . نیست و نابود گشتن . هیچ شدن : بکشتی بر آب زره برگذشت [ افراسیاب...
باد کنجی . [ دِ ک ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد کنج . قولنج و نفخی را گویند که درپشت آدمی بهم رسد و بسبب آن پشت خم گردد. (برهان ). قولنجی...
باد کندن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تیز دادن ، اعم از باآواز و بی آواز. اخراج ریح . بیرون کردن باد از زیر. رجوع به شعوری ج 1 ورق 156 شود.
باد کنکو. [ دِ ک َ کو] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به باد کهنکو شود.
باد پائیز. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )رجوع به باد خزان ، باد خریف ، بادبز و بادبیز شود.
باد در سر. [ دَرْ س َ ] (اِ مرکب ) غرور و تکبر و خودبینی . || اندیشه ٔ فاسد. (ناظم الاطباء).