حصار
نویسه گردانی:
ḤṢAR
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: چاز cāz، نزا nazā، برهون barhun، خاربست xārbast، خباک xebāk، خبال xebāl، خپاک xapāk، درواس darvās، دریواس darivās، دژ، کلات، نرده، پرچین parcin (دری) گاش (سیستانی) تجیر tajir (لکی) کسام kasām (سغدی: کثام kaşām) پرابست parābast، خاربند، خارچین (خراسانی)***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
علی حصار. [ ع َ ی ِ ح َص ْ صا ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن ابراهیم خزرجی فاسی ، مشهور به حصار و مکنّی به ابوالحسن . وی در فاس متولد شد و در س...
حصار شهاب . [ ح ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در یازده هزارگزی شمال مشهد و 2هزارگزی شمال کشف رود. ن...
حصار ساتی . [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران . واقع در 14هزارگزی جنوب باختر علیشاه عوض ، کنار راه عمومی رباطکریم به بیدکن...
حصار ضبطی . [ ح ِ ض َ ] (اِخ ) دهی است جزو بخش شهریار شهرستان تهران . واقع در بیست هزارگزی جنوب خاور شهریار وسه هزارگزی شمال راه رباطکریم به...
حصار عیسی . [ ح ِ سا ] (اِخ ) دهی است ازدهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقع در یازده هزاروپانصدگزی شمال باختری اسفراین و پانزده ه...
حصار کردن . [ ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محاصرت کردن . به حصار درآوردن دژ یا جائی را : بی در و روزن بسی حصارستان بی در و روزن کس حصار کند. ناص...
حصار کرنی . [ ح ِ ؟ ] (اِخ ) حصاری نزدیک مرند و پل ضیاءالملک . (حبیب السیر ج 3 ص 439) (نزهة القلوب ).
باغ حصار. [ ح ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عیسوند بخش برازجان شهرستان بوشهر که در 6 هزارگزی جنوب باختر برازجان در کنار شوسه ٔ برازجان به ...
حصار آندف . [ ح ِ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . واقع در 307هزارگزی شمال باختری قوچان و 2هزارگزی خاور شوسه ٔ...
حصار ارضی . [ ح ِ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین .واقع در 54هزارگزی شمال باختر آوج و 29هزارگزی راه عمومی ...