شر
نویسه گردانی:
ŠR
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بد، ناگوار (دری) پتیار patyār (سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شر. [ ش ُرر ] (ع اِ) شَرّ. (منتهی الارب ). رجوع به شر شود.
شر. [ ش َرر ] (ع اِ) نقیض خیر. اسمی است جامع رذایل و خطاها. ج ، شرور. بدی و فساد و ظلم . (از اقرب الموارد). بدی . مقابل خیر. (از منتهی الارب )...
شر. [ ش ِ ] (اِ) نامی است از جمله ٔ نامهای آفتاب عالمتاب . (برهان ) (آنندراج ). اما ظاهراً مصحف «مثر» (= مهر) است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
شر. [ ش ُ ] (اِ صوت ) آواز ریختن آب از بلندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرشرشود. || آب جاری . کر یا شر. کر و شر. در تداول عوام آب کر و آب ...
شر. [ ش َ ] (اِ) نامی است که در نور و مازندران به شمشاد دهند. (از درختان جنگلی ایران ص 193).
شر و منشر. [ ش َ رُ م َ ش َ ] (اِ مرکب ، ازاتباع ) در تداول عامه جار و جنجال . هیاهو و غوغا.
بی شر. [ ش َرر / ش َ ] (ص مرکب ) (از: بی + شر) بدون شر. دور از شر : سِیُمْشان بد او مه ۞ که هرگز نجویدمگر خیر بی شرّ یا نفعبی ضر. ناصرخسرو.- ...
خنگ شر. [ خ ُ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، با 137 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و میوه ه...
[ سُ خِ شِ ]؛ سرخ شر در زبان طبری معادل سرخ شیر (شیر سرخ) در زبان پارسی است که در میان مردم مازندران به معنای ببر بوده است. به اعتقاد این مردمان سرخ ش...