اجازه ویرایش برای همه اعضا

و

نویسه گردانی: W
و: va (حرف ربط و عطف) در سنسکریت va بوده و در واژه ی اکشی بهرووه akŝi-bhru-va (چشم و ابرو) آمده است. (فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1964 ص. 3، ستون 3). ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۲ ثانیه
دار و کوب . [ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) امر از داشتن و کوبیدن . داروگیر. بگیرو ببند : برآمد خروشیدن داروکوب درخشیدن خنجر و زخم چوب .فردوسی .
حوا و حیه . [ ح َوْ وا وَ ح َی ْ ی َ / ی ِ ] (ترکیب عطفی ) (اصطلاح هیأت ) دو صورت از صور شمالی فلک است درهم پیوسته یکی حوا و دیگری راحیه خ...
چند و چون . [ چ َ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کم و کیف .- بی چند و چون ؛ بی گفتگو.- گذشته از چند و چون ؛ مافوق کم و کیف :ز هر چیز گنجی به ...
ساز و نوا. [ زُ ن َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و آواز. ساز و سرور. بزن و بکوب . ساز و نواز : رطل کشان صبح را نزل و نوای تازه بین زخمه زنان ...
ساز و سوز. [ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِمرکب ) سوز و ساز. سوختن و ساختن . تحمل : از روز وصل باز همام شکسته راجز ساز و سوز و ناله ٔ دل یادگار نیست .هم...
زد و خورد. [ زَ دُ خوَرْ / خُرْدْ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) در مقام جنگ مستعمل است . «زد»، زدن زخم و «خورد»، خوردن زخم است . در این لفظ ...
زاد و بود. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، مص مرکب ) کنایه از هست و نیست و تمام سرمایه و اسباب و سامان باشد. (برهان قاطع). کنایه از هست و بود و تمام ...
زاد و بوم . [ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مولد و وطن ؛ زادگاه و سرزمین مادری : دیوان گفتند خان و مان و زاد و بوم خویش چون به جایگه رها کن...
زاد و رود. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اولاد و فرزندان . (فرهنگ رازی ). زاد و ذریات . زه و زاد. رجوع به زاد شود.
زاد و ولد. [ دُ وَ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) افزایش اولاد و نسل . (فرهنگ رازی ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.