ضامن
نویسه گردانی:
ḌAMN
این واژه عربی است و ریشه ی پارسی ندارد. زیرا زا در اوستایی به این معنی هاست: 1ـ باعث باران شدن، ابرها را بارور کردن، بارانیدن، ریختن. 2ـ فروگذاردن، ترک کردن. 3ـ رفتن، پیش رفتن. 4ـ فراهم ـ تهیه ـ مهیا کردن، به دست آوردن، کسب کردن. 5 ـ باعث پیشرفت ـ ترقی شدن. 6ـ برنده شدن (در مسابقه)، بردن. 7ـ شایسته ـ سزاوار ـ لایق ـ مستحق بودن، شایستگی ـ برازندگی ـ استحقاق ـ صلاحیت ـ قابلیت داشتن. 8 ـ زمین. (فرهنگ واژه های اوستا، احسان بهرامی). در پهلوی و مانوی، زامن zāmen به این معنی هاست: 1ـ اعزام، گسیل، رهسپار، مأموریت. 2ـ راهنمایی، رهبری، هدایت؛ ریشه ی زامنیدن، زامنیتن. زامنیتن zāmenitan ـ فرستادن، اعزام ـ مأمور کردن، گسیل داشتن، ـ راهنمایی ـ هدایت کردن. (فرهنگ واژه های پهلوی بهرام فره وشی و فرهنگ مانوی - انگلیسی ماری بویس) از این رو روشن است که هیچ کدام از این معنی ها با ضامن به معنی ضمانت کننده همخوانی ندارد. در فرهنگ عربی العین (سده دوم)، لسان العرب (سده هفتم) و مجمع البحرین (سده ی یازدهم) و نیز فرهنگ عربی - فارسی لاروس، واژه ی ضامن و ریشه و مشتقات آن آمده است که ضمانت، تضمین، ضمان از آنهاست. از این رو نمی توان یکی بودن آهنگ ضامن و زامن (در پهلوی و مانوی)، چنین پنداشت که ضامن واژه ای آریایی است. که ضامن از ریشه ی ضمن و زامن از ریشه ی زام ساخته شده است. همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: شالگ ŝālag (دری) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ضامن . [ م ِ ] (ع ص ، اِ) پذیرفتار. (دهار). پذرفتار. (منتهی الارب ) (دهار). کفیل . (منتهی الارب ). حَمیل . تاوان دار. (دهار) (مؤیدالفضلا). پایندان...
ضامن تن . [ م ِ ن ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کفیل . که ضامن شود. که مدیون یا گناهکار را بوقت حاجت بقاضی تحویل کند.
ضامن آهو. [ م ِ ن ِ ] (اِخ ) نزد عوام لقب حضرت امام رضا (ع ). ضمانت از آهو منسوب به علی بن الحسین علیهماالسلام نیز هست . (حبیب السیر چ ته...
ضامن درک . [ م ِ ن ِ دَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به ضمان درک شود.
ضامن جریره . [ م ِ ن ِ ج َ ری رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ). رجوع به ضمان جریره شود.
زامن . [ م ِ] (ع ص ) شدید. (ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ).