اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آنکه

نویسه گردانی: ʼANKH
آنکه . [ ک ِ ] (ضمیر + حرف ربط) از موصولات ، به معنی آن کس که . کسی که . هر کس که . بجای الذی و الّتی عرب :
آنکه نشک آفرید و سرو سهی
آنکه بید آفرید و نار وبهی .

رودکی .


ای آنکه من از عشق تو اندرجگر خویش
آتشکده دارم صد و در هر مژه ای ژی .

رودکی .


آنکه گردون را بدیوان بر نهاد و کار بست
وآنکجا بودش خجسته مهر آهرمن گراه .

دقیقی .


خورید و دهید آنکه دارید چیز
کسی کو ندارید خواهید نیز.

فردوسی .


بیامد پس آن نرّه شیر دلیر
نبرده سوار آنکه نامش زریر.

فردوسی .


میر ابواحمد محمد خسرو ایران زمین
آنکه پیش آرد در شادی چو پیش آید کفا.

قصار امی (از فرهنگ اسدی ).


آنکه خوبی از او نمونه بود
چون بیارائیش چگونه بود؟

عنصری .


ای آنکه تاخته ریسی از منبر [ کذا ]
باریک تر از من نه بریسی نه برشتی .

اسدی (از فرهنگ ، خطی ).


آنکه بود بر سخن سوار سوار اوست
آن نه سوار است کو بر اسب سوار است .

ناصرخسرو.


ونیز آنکه سعی برای آخرت کند مرادهای دنیا بتبعیت بیابد. (کلیله و دمنه ).
آنکه جنگ آرد بخون خویش بازی می کند
روز میدان ، وآنکه بگریزدبخون لشکری .

سعدی .


|| و در غیرذوی العقول و نیز غیرذوی الروح آمده است . آنچه . آن چیز که . آنچه را که :
رمنده ددان را همه بنگرید
سیه گوش و یوز از میان برگزید
بچاره بیاوردش از دشت و کوه
به بند آمدند آنکه بد زآن گروه .

فردوسی .


ز مرغان همان آنکه بد نیکساز...
بیاورد و آموختنْشان گرفت ...

فردوسی .


کنون آنکه گفتی ز کار دو اسب
گریزان بکردار آذرگشسب ...

فردوسی .


یکی آنکه گفتی شمار سپاه
فزون تر بد از تابش هور و ماه ...

فردوسی .


چرا نخوانی [ خطاب به عبدالرحمن فضولی ] آنکه شاعر گوید... (تاریخ بیهقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
از آنکه . [ اَ ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) زیرا که . بجهت آنکه . بعلت آنکه : و این بیابان را بیابان کرکسکوه خوانند از آنکه یکی کوهی است خرد اند...
بی آنکه . [ ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) بدون : ماه سه شبه از بر گردن بنگارنداز غالیه بی آنکه همی غالیه دارند. منوچهری .تا مقرر گردد که بی آنکه خون...
جالب آنکه
ساریق آنکه . [ ] (اِخ ) از سرکردگان مغول در قرن نهم است . رجوع به ذیل جامع التواریخ حافظ ابرو ص 239 و 240 شود.
این یک مثل است که بیشتر در شیراز مورد استفاده قرار می‌گیرد و در مواقعی که شخصی از شخص دیگری انتقاد می‌کند و یا نظر مخالف با گوینده ارائه می‌دهد و یا ا...
آن که و آنکه: ترکیب [ آن که] اگر به معنی آن کسی که باشد، مانند: آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم .. حافظ؛ آن از که جدا نوشته می شود؛ ولی اگر به معنی آن...
انکح . [ اَ ک َ ] (ع ص ) آنکه بیشتر اوقات مشغول به جماع کردن باشد. (ناظم الاطباء).- امثال : انکح من ابن الغز . انکح من اعمی . انکح من ...
به کسر الف و ک. صدای اهن اهن بیمار در گویش کازرونی(ع.ش)
اولون انکه . [ ] (اِخ ) زوجه ٔ بیسوکا بهادر مادر چنگیزخان مغول . رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 16 شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.