اب
نویسه گردانی:
ʼB
اب . [ اَ ] (اِ) سنبل الطیب . (مخزن الادویه ).
واژه های همانند
۴۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
آس آب . (اِ مرکب ) آب آسیا. آسیای آبی .
بد آب . [ ب َ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان فومن است که دارای 708 تن سکنه است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 2).
آب نی . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) میلاب (در قلیان ).
آب نی . (اِخ ) نام رودی میان تورک و شیراز. (از بهار عجم ).
بی آب . (ص مرکب ) کنایه از بی رونق . (برهان )(آنندراج ) (شرفنامه ). بی طراوت . پژمرده : و آن لبان کز وی برشک آمد عقیق آبدارچون سفال بیهده ب...
بی آب . (اِخ ) دهی از دهستان فرقان غربی است که در بخش آوج شهرستان قزوین واقع است و 411 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
پس آب . [ پ َ ] (اِ مرکب ) مقابل سرآب ، آب دوم که از انگور فشرده یا گوشت پخته و غیر آن گیرند که آنرا مزه و قوتی یا بوئی کم مانده باشد: پس...
پی آب . [ پ َ ] (اِ) نامی که در دامغان و خوار به پَدَه دهند. رجوع به پده شود. و نیز آن را در این نواحی پی چوب گویند. رجوع به پی چوب ش...
چم آب . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از بخش صالح آباد شهرستان ایلام که در 24 هزارگزی شمال صالح آباد و 5 هزارگزی شمال شوسه ٔ ایلام به مهران واقع است ...
خط آب . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از نقش آب که ثبات و بقا ندارد. (آنندراج ) : هست با خط تو خط چینیان چون خط آب هست با اقلا...