گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اسکندر نویسه گردانی: ʼSKNDR اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) برادر المپیاس ۞ زن فیلفوس (فیلیپ ). فیلفوس وی را پادشاه مُلُس کرد. (ایران باستان ج 2 ص 1200). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۵ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۶ ثانیه واژه معنی اسکندر اسكندر. [ اِ ک َ دَ ] (از یونانی ، اِ) (از یونانی الکساندرس ۞ ، مرکب از الکس ُ ۞ بمعنی یاری کرد + آندرس ۞ و آنر ۞ بمعنی مرد؛ جمعاً یعنی ... اسکندر اسکندر. [اِ ک َ دَ ] (اِ) مؤلف مؤیدالفضلاء گوید رستنی که برای دفع بخر کار بندند و آنرا اسکندروس نیز گویند و چنان تسامع است که رومیان اسکندر... اسکندر اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) نام حکیمی از مفسرین کتب قدیمه . (ابن الندیم ). وی بعضی مقالات کتاب الجدل ارسطو را تفسیر کرده است . (کشف الظنون ). اسکندر اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) کتابی در قرعه با سهام بدو منسوب است . (ابن الندیم ). اسکندر اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) یکی از علمای صنعت کیمیاء و او راست : کتاب فی الحجر. اسکندر اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ )یکی از اعضای شورائی که بر پطرس و یوحنا اجرای حکم کردند. (کتاب اعمال رسولان 4:6) (قاموس کتاب مقدس ). اسکندر اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) یهودئی از اهل افسس که بیهوده قصد کرد هجوم عامی را که بواسطه ٔ پولس (حواری ) برپا شده بود ساکت کند. (کتاب اعما... اسکندر اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) منکری که از دین عیسوی مرتد گشت . (رساله ٔ اول تیموتاوس 1:20؛ رساله ٔ دوم تیموتاوس 4:14) (قاموس کتاب مقدس ). اسکندر اسکندر. [ اِ ک َ دَ] (اِخ ) قاتل میرزا جهانشاه از لشکر امیر حسن بیک . اسکندر اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) پادشاه اِپیر، خال اسکندر مقدونی . (ایران باستان ج 2 ص 1732). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۹ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود