گفتگو درباره واژه گزارش تخلف امدن نویسه گردانی: ʼMDN امدن . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در آلمان در ایالت هانور ۞ . رجوع به لاروس بزرگ شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه واژه معنی گران آمدن گران آمدن . [ گ ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) ناگوار افتادن . ناگوار آمدن . دشوار افتادن . || گران آمدن گفتاری به کسی . برخوردن به او : مهر فیروز گ... نقش آمدن نقش آمدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) موافق مراد نشستن کعبتین . در قمار دست موافق نصیب افتادن . کاری به مراد دل برآمدن : مرا بر کعبتین دل ... لازم آمدن لازم آمدن . [ زِ م َ دَ ] (مص مرکب ) واجب کردن . رجوع به کلمه ٔ لازم شود : در این مقالت تشبیه لازم آید، پس خدایراجز از این و جز از چنین پند... مژده آمدن مژده آمدن . [ م ُ دَ / دِ م َ دَ] (مص مرکب ) وصول خبرخوش . رسیدن بشارت : ای خداوندی که هر روز از درت مژده ٔ فتحی دگر می آیدم .خواجه سلمان (ا... سوسه آمدن زمینه کار کسی را خراب کردن، فریب دادن ، فریبکاری کردن ، حیله گری ، منافقانه برخورد کردن ، با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن ننگ آمدن ننگ آمدن . [ ن َ م َ دَ ] (مص مرکب ) عار داشتن . شرم داشتن : بدو گفت رستم به یک ترک جنگ همانا نسازد که آیَدْش ننگ . فردوسی .با چنین کم دش... واپس آمدن واپس آمدن . [ پ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) برگشتن . بازآمدن . مراجعت کردن . (ناظم الاطباء) : پیشه ها و خلقها از بعد خواب واپس آید هم به خصم خود شتا... واجب آمدن واجب آمدن . [ ج ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) لازم بودن . واجب شدن . لازم شدن : آنچه به حکم معدلت و راستی واجب آمدی بر آن رفتی . (تاریخ بیهقی )... وادید آمدن وادید آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) پدید آمدن : به یک ساعت صدهزار نور در دل بوحنیفه وادید آید. (راحة الصدور راوندی ). رابعه گفت این همه هست... واهم آمدن واهم آمدن . [ هََم َ دَ ] (مص مرکب ) تقبض . (زوزنی ). فراهم آمدن . جمع شدن . (ناظم الاطباء). || انزوا. (تاج المصادر بیهقی ). || غارت شدن . (... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۲۸ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود