اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امدن

نویسه گردانی: ʼMDN
امدن . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در آلمان در ایالت هانور ۞ . رجوع به لاروس بزرگ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
گرد آمدن . [ گ ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) اجتماع کردن . فراهم آمدن . جمع شدن . جمع گشتن . انجمن شدن . فراهم شدن . تجوق . تقلص . تکمهل . (منتهی الارب ...
مانع آمدن . [ ن ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) مانع شدن . مانع گردیدن . جلوگیر شدن : از کبابش مانع آمد آن سخن بخت نوبخشد ترا عقل کهن . (مثنوی چ خاور ص ...
کپ آمدن . [ ک َ م َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، حال مرغی است که می خواهد بچه بگذارد. (جمالزاده ، یکی بود یکی نبود) (فرهنگ فارسی معین )...
کش آمدن . [ ک َ / ک ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) دراز شدن به کشیدن چون سریش و لاستیک و کائوچو و جیر. از جانب طول ممتد شدن .
کم آمدن . [ ک َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کاسته شدن و اندک شدن و ناقص شدن و قطع شدن و ناتمام شدن . (ناظم الاطباء). اندک بودن . ناقص شدن . ناتما...
طمع آمدن . [ طَ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) طمع کردن . طمع بستن . آزمند گردیدن : امیر را بر وی طمع آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364).
عاجز آمدن . [ ج ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) ناتوان ماندن . قادر نبودن . توانا نبودن : چنان نبشتی که از آن نیکوتر نبودی چنانکه دبیران استاد در انشا...
سرد آمدن . [ س َ م َ دَ] (مص مرکب ) بی ارزش بودن . بی اهمیت شدن : از آن سرد آمد این کاخ دلاویزکه چون جا گرم کردی گویدت خیز.نظامی .
سمر آمدن . [ س َ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن : چادر به سر آمد و فروبست سراویل بیرون شد و این قصه به نظم و سمر آمد.سوزنی .
سود آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) نتیجه دادن . فایده دادن : آفرین و مدح سود آید همی گر بگنج اندر زیان آید همی .رودکی .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۲۸ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.