اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

امدن

نویسه گردانی: ʼMDN
امدن . [ اِ دِ ] (اِخ ) ۞ شهری است در آلمان در ایالت هانور ۞ . رجوع به لاروس بزرگ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۲ ثانیه
زیان آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) خسارت و ضرر رسیدن : زیانی که آمد بر آن کشتمندشمارش بباید گرفتن که چند. فردوسی .ز بد کردن آید به حاصل زی...
شتاب آمدن . [ ش ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) تعجیل کردن . شتاب آمدن کسی را به کاری . (یادداشت مؤلف ) : به خونم کنون چون شتاب آمدش مگر یاد از این...
شرم آمدن . [ ش َ م َ دَ ] (مص مرکب ) خجل شدن . شرمسار گردیدن . (یادداشت مؤلف ). حاصل شدن خجلت و انفعال برای کسی : تهمتن چو بشنید شرم آمدش...
مایل آمدن . [ ی ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) گراییدن . رغبت کردن . راغب شدن . || خمیدن . خمیده شدن . کج شدن . انحناء یافتن : تن را به هرچه دادی ،...
مایه آمدن . [ ی َ / ی ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، از کسی نزد دیگری بدگویی کردن . معایب و بدیهای کسی را در پیش دیگری آشکار کردن . ...
محیط آمدن . [ م ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) محیط شدن : حق محیط جمله آمد ای پسرواندارد کارش از کار دگر.مولوی .
گزند آمدن . [ گ َ زَ م َ دَ ] (مص مرکب ) بگزند رسیدن . گزند دیدن . آسیب دیدن : گزند آیدم زین جفاپیشه مردکند بر من از خشم و کین روی زرد. فردو...
گشن آمدن . [ گ ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) طالب نر شدن : غنجه ؛ زن بگشن آمده : ز دشت رم گله ۞ در هر قرانی بگشن آید تکاور مادیانی .نظامی .
گناه آمدن . [ گ ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) (... از کسی ) سر زدن گناه . صادر شدن گناه : خداوند ار نیامد زو گناهی در این زندانش بند از بهر چه نهاد.نا...
کارگر آمدن . [ گ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کارگر شدن . اثر کردن . مؤثر واقع شدن . تأثیر : چو نیزه نیامد بر او کارگربروی اندر آورد جنگی سپر. فردوسی ....
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۲۸ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.