گفتگو درباره واژه گزارش تخلف امین نویسه گردانی: ʼMYN امین . [ اَ ] ۞ (ع ، اسم فعل ) ای خدا مستجاب کن . چنین بادا. چنین کن . (منتهی الارب ). آمین . و رجوع به آمین شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه واژه معنی امین الدین امین الدین . [ اَ نُدْ دی ] (اِخ ) خواجه ... محمود. از وزرای ابوالغازی حسین میرزا (در گذشته به سال 911 هَ .ق .) از سلسله ٔ تیموری بود. (از حب... امین الدین امین الدین . [ اَ نُدْ دی ] (اِخ ) فضل بن علی فضل هبری ، ملقب به امین الدین و مکنی به ابوعلی . از مشاهیر محدثان و مفسران و فقهای قرن ششم ... امین الدین امین الدین . [ اَ نُدْ دی ] (اِخ ) لقب عبدالوهاب بن احمدبن وهبان دمشقی است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به عبدالوهاب ... شود. امین الدین امین الدین . [ اَ نُدْ دی ] (اِخ ) نصر یا نصیر یا ناصر. جد دوم حمداﷲ مستوفی که مدتی سمت استیفای عراق را داشته و بعد از آن شغل کناره جسته ... امین کردن امین کردن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعتبار دادن . معتبر نمودن . اعتماد داشتن . (ناظم الاطباء). تأمین . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). ایتمان . (فر... امین گشتن امین گشتن . [ اَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) امین شدن : چو دیدم که در دیر گشتم امین نگنجیدم از خرمی برزمین .(بوستان ). امین عمری امین عمری . [ اَ ن ِ ع ُم َ ] (اِخ ) امین بن خیراﷲ. (1150 - 1203 هَ .ق .). از نوابغ عراق و شاعر و دارای تألیفات بسیار است . (از اعلام زرکلی چ... امین جندی امین جندی . [ اَ ن ِ ج ُ ] (اِخ ) شیخ امین بن خالدبن محمدبن احمد جندی . شاعر عرب و از بزرگان شهر حمص بود. در این شهر متولد شد و در همانجا درگ... امین الضرب امین الضرب . [ اَ نُض ْ ض َ ] (اِخ ) حاجی محمدحسن اصفهانی ... ابن مهدی بن محمد رحیم . از بازرگانان مشهور دوره ٔ قاجاری و از اولین کسانیست که ... امین الضرب امین الضرب . [ اَ نُض ْ ض َ ] (اِخ ) حسین ... دوم (1288 - 1351 هَ .ق .). پسر حاج محمدحسن اصفهانی . از بازرگانان معتبر و از رجال اقتصادی ایران ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۴ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود