باب
نویسه گردانی:
BAB
باب . (اِخ ) فرقه ٔ سبعیه از باب ، علی بن ابیطالب علیه السلام را خواهند و از ابواب گروه دعوت کنندگان سوی کیش خود را مقصوددارند. || هر یک از وکلای امام دوازدهم درغیبت . و آن درجه ای میان حجت جزایر و امام بوده است و شاید همان «حجت اعظم » باشد که طریقه ٔ صباحیه (پیروان حسن صباح ) بعنوان رئیس مجلس دعوت در مصر «داعی الدعاة» نامیده میشد که ظاهراً «باب » امام زمان و دربان دعوت او منظور است و از کتب ایشان درست واضح نیست که آیا «باب » که مرتبه ٔ آن بالاتر از حجت است از میان خود حجتهای دوازده گانه انتخاب میشده و یکی از آنها بوده یا غیر از دوازده حجت بوده است . (تقی زاده مقدمه ٔدیوان ناصرخسرو ص مح و پاورقی شماره ٔ1 همان صفحه ).
واژه های همانند
۳۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
باب القبلة. [ بُل ْ ق ِ ل َ ] (ع اِ مرکب ) در اماکن مقدسه ٔ شیعه در عراق عرب و ایران ، دری است که بسوی قبله باز شود. این رسم در قدیم نیز ...
باب العقاب . [بُل ْ ع ُ ] (اِخ ) از دروازه های شهرالمریه در اندلس بوده است که بر بالای آن شکل عقابی از سنگ نقش است و دارای منظره ٔ شگفتی...
باب الفراق . [ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) دروازه ایست بحلب :... آنگاه بحلب رفته درباب انطاکیه نزول فرمود [ هلاکو ] دیگر دروازه های اطراف شهر را بر ام...
باب الفتوح . [ بُل ْ ف ُ ] (اِخ ) یکی از ده دروازه ٔ قصرالمعزلدین اﷲ در مصر : ... و این حرم را ده دروازه است بر روی زمین هر یک را نامی بدی...
باب الندوة. [ بُن ْ ن َ وَ ] (اِخ ) یکی از چهار در دیوار شمالی مسجد حرام (مکه ٔ معظمه ) :... و چون از آن [ باب العجله ] بگذری بمیانه ٔ ضلع شما...
باب المعده . [ بُل ْ م ِ دَ ] (ع اِ مرکب )سوراخی در طرف پائین معده که معده رابه اثنی عشر مربوط میکند بوسیله ٔ اسفنکتری در موقع لزوم باز میش...
باب المحول . [ بُل ْ م ُ ح َوْ وَ ] (اِخ ) دروازه یا محلی به بغداد. (تجارب الامم چ عکسی لیدن ج 2 ص 298). یاقوت گوید: باب محول محله ٔ بزرگی ...
باب المذبح . [ بُل ْ م َ ب َ ] (اِخ ) دروازه ایست به بغداد. (تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 214 س 8).
باب المراد. [ بُل ْ م ُ ] (اِخ ) لقب علی بن موسی الرضانزد شیعه . || لقب عباس بن علی بن ابیطالب (ع ) نزد شیعه . || لقب علی اصغر نزد شیعه .
باب المربد. [ بُل م ِ ب َ ] (اِخ ) دروازه ایست به بصره . (عیون الاخبار چ دارالکتب المصریة قاهره 1348 هَ. ق . ج 3 ص 175). رجوع به مربد در معجم ...