اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باذی

نویسه گردانی: BAḎY
باذی . (ص نسبی ) منسوب به باذ. رجوع به باذ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۱ ثانیه
بازی . (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن ابی یونس الفازی مروزی . از قریه ٔ فاز (باز) از قراء مرو و از محدثان بود. (الانساب سمعانی ج 2).
بازی . (اِخ ) محمدبن حمدویه بن سهل عامری مطوعی بازی از محدثان بود. و از ابو داود روایت کرد و بسال 327 هَ . ق . درگذشت . وی در زمره ٔ محدثانی ...
بازی . (اِخ ) محمدبن فضل بازی از محدثان بود. وی در زمره ٔ محدثانی است که به بازیون مشهورند و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند. (...
بازی . (اِخ )محمدبن وکیعبن دواس بازی ، مکنی به ابوبکر. منسوب به باز قریه ٔ طوس بود. (تاج العروس ) (معجم البلدان ).
بازی . [ ی ی ] (اِخ ) ۞ ناحیه ای از آردن ۞ در 4 کیلومتری سدان ۞ که دارای 1413 تن جمعیت است .
بعضی . [ ب َ ] (ضمیر مبهم ) چند و چندی . قدری و چندان . (ناظم الاطباء). در لفظ بعضی یای تحتانی برای وحدت است و اگر وحدت منظور نباشد آوردن یاء ...
بازی کن . [ ک ُ ] (نف مرکب ) بازی کننده . لاهی : بازی کن و چابک و طرب سازمالیده سرین وگردن افراز. نظامی .به چهر آفتابی به تن گلبنی به عق...
آب بازی . (حامص مرکب ) شناگری . سباحت .
آس بازی . (حامص مرکب ) قمار با آس .
بازی جا. (اِ مرکب ) جای نمایش . محل بازی هنرپیشگان . تآتر. جای بازی ومحل بازی ، خواه قمار باشد یا لعب . (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.