اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بارگاه

نویسه گردانی: BARGAH
بارگاه . [ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منوجان بخش کهنوج شهرستان جیرفت که در 54 هزارگزی جنوب کهنوج سر راه فرعی کهنوج به میناب در کوهستان قرار گرفته است . هوایش گرم و دارای 50 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه و محصولش خرما است ، شغل مردمش زراعت و راهش فرعی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۳ ثانیه
بارگاه . (اِ مرکب ) بارگه . خیمه ٔپادشاهان و سلاطین را گویند. (برهان ). خانه و خیمه ٔ پادشاهان است که لشکر و سپاه و غیره بسلام آیند. (آنندراج...
بارگاه . (اِ) رجوع به بارچا شود.
بارگاه . (اِخ ) مدخل آتشفشان کوه دماوند که از سُلفاتار گرفته شده (3600 گز) و مقدار زیادی گوگرد و بخارات سفید از آن متصاعد می شود.
بارگاه زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) برپا کردن خیمه . بارگاه افراشتن . بارگاه آراستن . بارگاه کشیدن : بیا ساقی آن جام چون مهر و ماه بده تا زنم...
بارگاه بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بار کردن و بستن چادرو خیمه بر ستور. حمل کردن آن بر چارپا : ببندند بر فیل نر بارگاه درآرند جنبش به این ...
گنبد و بارگاه . [ گُم ْ ب َ دُ رِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گنبد و مأذنه ٔ زیارتگاه . رجوع به گنبد شود.
بارگاه ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) ایجاد بارگاه . خیمه و خرگاه زدن . || محل پذیرایی و ملاقات فراهم کردن : منعم بکوه و دشت و بیابان غریب ...
بارگاه کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بر پا کردن خیمه . بارگاه آراستن . بارگاه افراشتن . بارگاه زدن : در همت گدای تو باشد فر و هنوزبر عر...
خاتون بارگاه . (اِخ ) از توابع طهران است و دارای معدن زغال سنگ میباشد.
خاتون بارگاه . (اِخ ) دهی است در آمل . رجوع به سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 41 شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.