اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بالا

نویسه گردانی: BALA
بالا. (اِ) اسب جنیبت . (برهان قاطع) (اسدی ). اسب کوتل . (هفت قلزم ). پالا. پالاده . اسب یدک . (فرهنگ شعوری ). اسب کوتل . (غیاث اللغات ) (ولف ) :
ز شمشیر هندی به زرین نیام
ز بالای نامی به زرین ستام .

فردوسی .


چو بشنید بهرام بالای خواست
همان جوشن خسروآرای خواست .

فردوسی .


چو او را پیاده بدان رزمگاه
بدیدند گردان توران سپاه
که پردخت ماند همی جای اوی
ببردند پرمایه بالای اوی .

فردوسی .


بجنبید گودرز از جای خویش
بیاورد پوینده بالای خویش .

فردوسی .


همه لشکر کوس و بالا و پیل
پذیره فرستاد بر چند میل .

اسدی .


همه لشکر و پیل و بالای خویش
بشادی پذیره فرستاد پیش .

اسدی .


هزار اسب بالای پیشش درون
به برگستوان و زره گونه گون .

اسدی .


سیاه و خنگ در پیشش دوبالا
هم از شب هم ز بام گیتی آرا.

(ویس و رامین ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۹ ثانیه
بالا. (ق ،اِ) فراز. (فرهنگ اسدی ). مقابل نشیب . بر. (هفت قلزم ) (آنندراج ). معال . (منتهی الارب ). زبر. (برهان قاطع)(انجمن آرای ناصری ). فوق . ...
بالا. (اِ) مأخوذ از سانسکریت ، گیاه معطر. (ناظم الاطباء) : هر گل بالا که دهد بوستان بیشتری هست به هندوستان . امیرخسرو (از رشیدی ). ۞
بالا. (اِخ ) از قرای مرو است و عجم آنرا کوالا نامند. (مرآت البلدان ج 1 ص 161) (مراصد الاطلاع ).
بالا. (اِخ ) نام قصبه ایست در ولایت آنقره و در جنوب غربی آنقره واقع شده است . معادن سنگ مرمر آن ناحیه مشهور است . (از قاموس الاعلام ترکی ...
بالا بالا. (ق مرکب ) بسیار بالا. در تداول عام ، بالاترین قسمت از صدر مجلس : فلان بالابالاها می نشیند؛صدر مجلس می گزیند. || طبقات برتر. خواص ....
بالاقلعه ٔ بالا. [ ق َ ع َی ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش جالق که بر کنار راه فرعی جالق به سراوان واقع است . ناحیه ایست کوهستانی و گرمسیر و دا...
هم بالا. [هََ ] (ص مرکب ) هم قد. (یادداشت مؤلف ) : کنیزی را که هم بالای او بودبه حسن و چابکی همتای اوبود. نظامی .چو قد ویس بت پیکرچنان شدک...
نجف بالا. [ ن َ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سملقان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد، در 30 هزارگزی جنوب غربی مانه و 2 هزارگزی شمال راه بجنورد...
نخل بالا. [ ن َ ] (ص مرکب ) که قد او در رسایی چون نخل بود. مستقیم اندام . تناور. بلندقد. بالابلند : سر زنگی نخل بالا فتادچو زنگی که از نخل خر...
کوه بالا. (اِ مرکب ) به ارتفاع کوه . به بلندی کوه : ببخشید چندانش از گونه گون شده توده یک کوه بالافزون .اسدی .
« قبلی صفحه ۱ از ۴۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.